«آه... آنها همهجا را ویران کردند، کشتند، سوزاندند، و تجاوز کردند. کلیساها را خراب کردند. تو مردهای و برای من مصیبت به جا مانده است. روز و شب به خاطر آدمها رنج میکشم. اما نمیدانم. آیا میتوان اینان را انسان خواند؟ همهی عمر نابینا بودم. حق با تو بود. تاتاری را دیدم که خندان میگفت بدون ما باز هم شما به جان هم میافتادید. نه. من دیگر نمیتوانم ادامه بدهم.»آندری روبلف اثر آندری تارکوفسکی، سینماگر صاحب سبک روس در سال 1964 ساخته شد؛ در شوروی سابق بیش از 5 سال اجازهی نمایش پیدا نکرد و پس از این مدت، همان نسخهی به نمایش درآمده هم کوتاه و سانسور شده بود. این فیلم، دوران زندگی نقاشی به همین نام (که از زندگی او اطلاع درستی در دست نبود) را در فاصلهی سالهای 1400-1425، با اشاره و کنایه به جهان معاصر و به ویژه شوروی به تصویر در میآورد.
تقابل کشمکشهای دنیای درونی روبلف و مصیبتهای دنیای بیرونی او، دستمایهی اصلی فیلم به شمار میآیند؛ خشونت و معصومیت انسان، سکوت خداوند در برابر رنج و زجر آدمیان، ایمان و تردید، امید و انسانیت، تراژدی فردیت و اهمیت چندگانگی، و هنر و آفرینش انسانی، دغدغههای آندری شخصیت اصلی فیلم (و در واقع آندری کارگردان) در بطن این اثر هستند.
آندری، جملههای بالا را پس از آن به زبان میآورد که روح نقاش پیری به نام تئوفانوس بر او ظاهر میشود. ابتدا او از آندری میپرسد: «آیا هنوز هم ایمان به پیروزی نیکی در تو باقی مانده است؟»
این پرسش به بخشهای نخستین فیلم باز میگردد؛ جایی که در کلیسا و به هنگام نقاشی شمایلها بر دیوار آن، گفتگویی میان آن دو روی میدهد؛ اساس بحث آنها رابطهی ایمان به خدا و جستجوی زیبایی، و ایمان به راهی است که در آن، این دو با هم پیوند مییابند. آنجا، تئوفانوس بر گناه نخستین و گناهکاری انسان تأکید میکند و آندری بر سرشت پاک انسان، توانایی آفرینندگی و معصومیت او:
- آندری: قدیسان در شمایلها به سان آدمهایی معمولی تصویر شدهاند. چرا مسیح، خود به صورت انسانی ظاهر شد و در میان آدمیان زندگی کرد؟
- تئوفانوس: از یاد مبر که همین انسانها بودند که مسیح را به صلیب کشیدند.
- و آنان از کردهی خویش پشیمان شدند.
- اما خیلی دیر، مثل همیشه... اگر او باز به زمین میآمد، او را یک بار دیگر هم به صلیب میکشیدند.
- اما بگو... مگر خداوند انسان را نیافریده است؟سه سال میگذرد؛ آندری خشونتها و جنایتهایی بزرگ را به چشم خود میبیند. شاهد کشتار مردم و غارت شهر ولادیمیر به دست تاتارها و اجیران روسی آنها میشود، و نیروی ویرانگر نفرت و حسادت آدمی را میشناسد. کور کردن نقاشان به فرمان امیران را میبیند و چند نفر از شاگردانش کشته میشوند. امیری را میبیند که برادرش در دهان و شکم او سرب داغ میریزد. خود او نیز برای نجات زنی جوان، مجبور میشود سربازی مهاجم را به قتل برساند. اکنون آندری درمانده و تنها در حجرهای پناه گرفته است. روح تئوفانوس بر او ظاهر میشود؛ آندری که نظرش در مورد "انسان" عوض شده است، خطاب به او میگوید: «همهی عمر نابینا بودم. حق با تو بود».
آندری سخن گفتن و نقاشی را کنار مینهد و در ناامیدی و آوارگی زندگی را میگذراند. اما این پایان ماجرا نیست. پس از حدود 15 سال سرگردانی، گذار آندری به دهکدهای ویران میافتد. فرستادگان امیر در جستجوی فردی که راز ساختن ناقوس بزرگ روسیه را میداند به آنجا میرسند؛ آنها در مییابند که این فرد مُرده است. اما فرزندش ادعا میکند که راز ساختن ناقوس را میداند؛ در حالی که او، هیچ چیز نمیداند. وی تنها میداند که میتواند به جستجوی راز ناقوس برآید و با به خطر انداختن جان خویش در این راه پیش میرود و سرانجام پیروز میشود. او ناقوس را میسازد و اشکریزان به دامان آندری میافتد. این واقعه، آندری را به خود میآورد و ایمان، اعتقاد او به انسانیت و آفرینش زیبایی به دست انسان و هنر را باز میگرداند.
دو تعبیر مشهور داستایفسکی، نویسنده ی قرن 19 روسیه، بر سرتاسر این فیلم سایه افکندهاند: «رنج، روح انسان را میپالاید» و «زیبایی، جهان را نجات خواهد داد».
تارکوفسکی، سینماگر قرن 20 روسیه، این دو عامل یعنی رنج و زیبایی را با شخصیت هنرمند و پیدایش هنر عجین میبیند و آنها را در این اثر خود طرح میکند. از نظر او، هنرمند تنها کسی است که راز جهان را میداند و در آثار خود میکوشد این راز را به مردم بنمایاند. وی، جایی در میان یادداشتهایش در مورد این فیلم مینویسد: «در این دنیا معصومیت فدای خشونت میشود تا هستی به جریان خود ادامه دهد. اما پیروزی نهایی از آن نیکویی و معصومیت است.»
فیلم که از آغاز سیاه و سفید بود در نمای پایانی به یکباره رنگی میشود و نقاشیها و شمایلهایی منتسب به دوران پختگی و پایانی عمر آندری روبلف به تصویر در میآیند...
پی نوشت:
در این یادداشت از خود فیلم و منابع زیراستفاده شده است:
-امید بازیافته- سینمای آندری تارکوفسکی، بابک احمدی، نشر مرکز، 1382.
-زمان مُهر شده، آندری تارکوفسکی، برگردان: قباد ویسی، نشر آنا، 1380.
* فیلم آندری روبلف در 20 بخش در یوتیوب موجود است. قسمت "مصیبت به روایت آندری" را میتوانید از اینجا ببینید و قسمتهای دیگر را از نوار کناری بیابید.
3 نظر:
یک خبر خوش !!!!!!
تارکوسکی روح بیدار بشریت است تا امثال او هست باز میتوان به اینده بشریت امید وار بود
ارسال یک نظر