۱۳۸۸/۰۴/۰۲

هی، مترسک!

هی مترسک، کلاه را بردار
ما کلاغان دگر عقاب شدیم

ما از آن سودن و نیاسودن
سنگ زیرین آسیاب شدیم

گوش کن؛ ما خروش و خشم تو را
همچنان کوه بازتاب شدیم

اینک این تو که چهره می پوشی
اینک این ما که بی نقاب شدیم

قطره قطره اگرچه آب شدیم
ابر بودیم و آفتاب شدیم

ساخت ما را هم او که می پنداشت
به یکی جرعه اش خراب شدیم

ما که ای زندگی - به خاموشی -
هر سوال تو را جواب شدیم...

... دیگر از جان ما چه می خواهی؟
ما که با مرگ بی حساب شدیم...

محمد علی بهمنی- از مجموعه "گاهی دلم برای خودم تنگ می شود" (با تغییر در ترتیب بیت ها)
ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۳/۲۴

فیلم «انتخابات» و شوک «کارگردان» در سکانس آخر!

1. محسن مخملباف، کارگردان سرشناس ایرانی، شب پیش از انتخابات در مصاحبه‌ای با شبکه‌ی فارسی صدای آمریکا به مناظره‌های بین کاندیداها و تکنیک‌های سینمایی به کار رفته در آنها پرداخت و اشاره کرد که چگونه از این تکنیک‌ها به سود احمدی‌نژاد استفاده شده است. او همچنین احمدی‌نژاد را یک «بازیگر» با استعداد و توانمند نامید.

2. مخملباف در اواسط دهه‌ی 60 فیلمی را به شکل نیمه مستند «کارگردانی» کرد؛ وی با اطلاعیه و اعلامیه‌هایی از «مردم» خواست که برای «بازی» در فیلم وی حضور به هم رسانند و تست بازیگری دهند. جمعیت انبوهی که با نام و احتمالاً آثار مخملباف آشنا بودند، به محل اعلام شده آمده بودند تا مخملباف از آنها تست بگیرد و در واقع برای منظور خود، آنها را «فیلم» کند و همین تست گرفتن و ازدحام جمعیت را تبدیل به فیلمی با عنوان «سلام سینما» کند.

3. به شخصه از فیلم‌هایی که پایان نامعلومی دارند و در بخش یا سکانس آخر تماشاگر را بهت زده می‌کنند و او را در شوک فرو می‌برند، لذت می‌برم. بازی (دیوید فینچر)، مظنونین همیشگی (برایان سینگر)، حس ششم (ام. نایت شیامالان)، همشهری کین (اورسن‌ولز)، و مجموعه‌ی سینمایی «ارّه» از این دست هستند؛ به گونه‌ای که بیننده، تا لحظه‌ی آخر هم‌گام با آنها پیش می‌رود و ناگهان برخلاف تصور تماشاگر،‌ ضربه‌ی نهایی به او وارد می‌شود؛ تماشاگر در اینجا متوجه می‌شود که از ابتدای فیلم تاکنون برداشت اشتباهی داشته است و به اصطلاح «رودست» خورده است!

4. برای نمونه چکیده‌ای از یکی از قسمت‌های فیلم ارّه را می آورم که با بحث و نتیجه‌گیری انتهای این متن نیز ارتباط بیشتری دارد. ارّه، فیلمی خشونت بار است؛ داستان یک قاتل زنجیره‌ای‌ که قتل‌های خود را پشت سر هم و با برنامه‌ریزی دقیق و حساب شده انجام می‌دهد. فیلم در یک اتاق از خانه‌ا‌ی عجیب و ترسناک شروع می‌شود. 5 یا 6 نفر اسیر این خانه هستند و برای فرار باید از اتاق‌های خطرناک این خانه که هرکدام مخصوص شکنجه‌ی یکی از آنها است عبور کنند . خود قاتل،‌ تصویر و فیلم قربانیانی که در دام وی گرفتار هستند و برای زنده ماندن تقلا می‌کنند و البته یکی پس از دیگری با حربه‌های او جان خود را از دست می‌دهند را به طور پخش مستقیم در اختیار پلیس قرار می‌دهد! پلیس نیز بلافاصله تلاش خود برای مکان‌يابی محل ارسال فیلم را آغاز می‌کند؛ در حالی که آن سو، قربانیان یکی- یکی با شکنجه و مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند. سرانجام در حالی که آخرین قربانی، آخرین نفس های خود را می کشد، پلیس سر می‌رسد و دقیقاً اینجاست که با وارد شدن شوک به تماشاگر، دود از سر او بلند می‌شود! پلیس وقتی به محل مورد نظر می‌رسد، یک دستگاه ویدئو به همراه یک تلویزیون با تصویر آخرین قربانی در حال جان دادن و یک دوربین که از صفحه‌ی تلویزیون فیلم می‌گیرد و آن را برای پلیس ارسال می‌کند روبرو می‌شود! در واقع، قاتل، قربانیان را مدت‌ها پیش به قتل رسانده و اکنون با نمایش فیلم از پیش گرفته شده و ارسال آن به نیروهای پلیس، با زیرکی هرچه تمام‌تر، به پلیس و در اصل به بینندگان فیلم رو دست زده ‌است!

5. «نمایش انتخابات» در ایران و اعلام نتیجه‌ی آن از بامداد و صبح امروز، بسیاری را در شوک و بهت فرو برد. از آنهایی که در انتخابات شرکت نکردند تا آنهایی که به کاندیداهای موسوم به اصلاح‌طلب رأی دادند و حتا آنهایی که به احمدی‌نژاد رأی داده بودند! این بار برخلاف دور پیش،‌ مردم حضور گسترده‌ای در انتخابات داشتند و با توجه به موج سبز و جوّ جامعه، به نظر می‌رسید میرحسین موسوی برنده‌ی این به اصطلاح انتخابات باشد. از طرف دیگر، عامل اصلی کشیده شدن مردم به پای صندوق‌های رأی، "نه" گفتن به احمدی‌نژاد بود و نه "آری" گفتن به او که یک مقدار ثابتی رأی دارد وهرچه «بازیگر» توانایی هم باشد نمی‌تواند بر آن مقدار بیافزاید و به 24 میلیون برساند. از این‌رو، خیلی‌ها خود را برای پیروزی میرحسین موسوی آماده کرده بودند. اما نکته‌ای که بسیاری آن را فراموش کردند، توانایی و چیره‌دستی «کارگردان» در طول فیلم و به رخ کشیدن هنر خود در سکانس آخر فیلم انتخابات بود!

جمع‌بندی و تحلیل نمایش انتخابات
اگر تا به اینجا متوجه روال فیلمی که همه‌گی ما تماشاگر آن بودیم و به احتمال زیاد در پایانش دچار شوک شدیم، نشدید، باید آن را مرور کنیم. از سکانس آخر شروع می‌کنیم؛ همان سکانسی که شوک‌آور بود. درست همانند فیلم ارّه، «کارگردان»، فیلم «انتخابات» را از پیش ساخته بود (نتیجه و برنده مشخص شده بود) و خیلی‌ها خیال می‌کردند که پخش مستقیم است! تنها زمانی که نتیجه اعلام شد، متوجه شدند که از روی ویدئو و تلویزیون دارد برای‌شان به شکل غیرمستقیم پخش می‌شود و دود از سرشان بلند شد.

یک سکانس طولانی فیلم، در صدا و سیما و در اتاق مناظره‌ها برنامه‌ریزی شده بود که بازیگر نقش اول به خوبی از پس نقش خود برآمد و توانست جذابیت فیلم را بالا ببرد و بسیاری را موافق یا مخالف خود کند. او برخلاف بازیگران نقش دوم، با «کارگردان» هم‌دست بود و از پایان فیلم اطلاع داشت و به همین علت با اعتماد به نفس بیشتری در صحنه‌ها ظاهر می‌شد. آری؛ «بازیگر» نقش اول این فیلم، همان‌طور که محسن مخملباف هم کشف و اشاره کرد، کسی نبود جز محمود احمدی‌نژاد. بازیگران نقش دوم، میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محسن رضایی بودند.

اما این کافی نبود. «کارگردان» زبردست فیلم، برای پرفروش شدن فیلم و به رخ کشیدن هنرنمایی خود به جهانیان و جشنواره‌های جهانی، نیاز به سیاهی لشکرهای چند ده میلیونی داشت که بدون کمترین هزینه -همانند فیلم نیمه مستند «سلام سینما»- موفق شد آنها را به لوکیشن اصلی (پای صندوق‌های رأی) بکشاند و آنها را «فیلم» کند؛ بدون اینکه خود بخواهند یا بدانند! کارگردان از کاراکتر منفی بازیگر نقش اول نیز به خوبی بهره برد؛ در اینجا، منتقدانی که با «بازیگر» نقش اول فیلم، مخالف بودند، بدون اینکه خود بخواهند به عنوان «دستیارکارگردان» در جذب این سیاهی لشکرها بسیار خوب عمل کردند و موفق شدند آنهایی که او را نمی‌خواستند را به صحنه بیاورند.
ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۳/۲۰

شور "میرحسینی" و چند پیشنهاد برای آنهایی که می‌خواهند در انتخابات شرکت ‌کنند

مقدمه: ساختار حکومت جمهوری اسلامی در طی سی سال و دولت محمد خاتمی در هشت سال نشان دهنده‌ی این بودند که در عمل، میزان، رأی ملت نیست. اگرچه در ظاهر و در حرف این گونه است و در آستانه‌ی هر به اصطلاح انتخاباتی، کشور متعلق به ملت می شود و مردم هستند که سرنوشت خود را باید تعیین کنند. بدیهی است که بدون آزادی نیز، توسعه به وجود نخواهد آمد. شرکت در انتخابات راه‌گشای آزادی نخواهد بود و با تحریم/ عدم شرکت در انتخابات نیز قرار نیست به آزادی دست یابیم.
خانه از پای بست ویران است
خواجه در فکر نقش ایوان است...

عدم شرکت در انتخابات، تنها عدم همکاری با کانون قدرت است که می‌تواند یک مقدمه برای گام‌های بعدی باشد. باید دید راه‌های دیگری به جز شرکت در انتخابات و به غیر از جنگ و انقلاب برای دست‌یابی به آزادی وجود دارند یا خیر؟ نمونه‌های تاریخی به این پرسش پاسخ مثبت می‌دهند.

اما برای افرادی که عزم خود را برای شرکت در انتخابات پیش رو جزم کرده‌اند، چند نکته و پیشنهاد را مطرح می‌کنم:

1. امروز گشتی در شهر (اصفهان) زدم. از چند نفر طرفداران پرشور شرکت در انتخابات شنیدم که علت رأی دادنشان قیافه‌ی احمدی‌نژاد است. آنها گفتند که می‌خواهند این چهره را 4 سال دیگر نبینند. اگر شما هم جزء این افراد هستید، پیشنهاد من این است که "نفرت" را از خود دور کنید. از مسیح بیاموزیم: «شنیده‌اید که می‌گویند با دوستان خود دوست باش و با دشمنانت دشمن؟ اما من می‌گویم که دشمنان خود را هم دوست بدارید. هرکه شما را لعن می‌کند برایش دعا کنید و به هرکه از شما نفرت دارد نیز محبت کنید. اگر تنها به آنهایی که شما را دوست می‌دارند محبت کنید، چه تفاوتی با انسان‌های پست خواهید داشت؟ زیرا ایشان نیز چنین می‌کنند.»

و از گاندی بیاموزیم که فرد دروغگو و مستبد را دچار کمبود عاطفی و نیازمند محبت و همدردی می‌دانست. از دروغ و ناراستی بیزار بود، اما از دروغگو، نه! : «من از جنايت بيزارم اما از جنايتكار نه... باید آن کس که بدی می‌کند را نیز دوست داشت. باید با استبداد و فرد مستبد مخالفت کرد و از فرمان او تا دم مرگ سرپیچی نمود؛ اما نباید به وی آزار رسانید».

2. بدیهی است که مشکل کسانی که در انتخابات شرکت نمی‌کنند، احمدی‌نژاد نیست. احمدی نژاد را بیش از حد بزرگ کرده اند. به نظر من دوره ی احمدی نژاد با دوره‌ی دوم خاتمی تقریباً یکسان و بلکه ادامه‌ی همان روند نزولی است. ما پیش از وی در بهشت زندگی نمی کردیم! مشکلاتی مثل فقر و نابرابري و تورم و بيكاري و اعتياد و دزدي و فساد مالي و روابط فامیلی و قلع و قمع درويشان و دانشجويان و كارگران و زنان و توقیف مطبوعات و بازداشت روزنامه نگارها و غیره هم همگی به همین شکل در زمان خاتمی واقع می شدند.

3. اگر از جوانانی هستید که پیش از این پدران و مادران خود را به خاطر انقلاب و رأی "آری" به جمهوری اسلامی –در حالی که شناختی از آن نداشتند- سرزنش می کردید و اکنون "شور میرحسینی" شما را فرا گرفته و می‌خواهید تنها احمدی‌نژاد نباشد و فرقی نمی‌کند چه کسی جای او باشد (یعنی تنها کسی باشد که جایگزین وی باشد و احتمال رأی آوری دارد) پدر و مادران خود را تبرئه و تاریخ را تکرار کرده‌‌اید. آنها هم به شاه مستبد نه گفتند در حالی که نمی‌دانستند به چه کسی و چه چیزی آری می‌گویند!

4. استبداد، دیکتاتوری و فاشیسم بر ستون احساسات مردم بنا می‌شوند. اما زیربنا و پیش زمینه‌ی دموکراسی، عقلانیت، آگاهی و خود اندیشی هستند. همرنگی با جماعت و همراهی با موج‌های رنگارنگ و البته گذرا تنها به استحکام مورد اول می‌انجامد. البته اگر از روی آگاهی و شناخت نسبت به کاندیدای مورد نظرتان رأی می‌دهید، این مورد شامل حال شما نمی‌شود.

5. حال که تصمیم قطعی خود را برای شرکت در این انتخابات گرفته‌اید، و تنها دلیل شما این است که احمدی‌نژاد نباشد و تنها دلیل شما برای رأی دادن به میرحسین موسوی این است که او "رأی آوری" بیشتری دارد و نقطه مقابل احمدی نژاد است، می‌توانید:
5-1- با توجه به اینکه در دور اول یک کاندیدا باید 50 درصد کل آرا را کسب کند تا پیروز انتخابات شود، کل آرای ریخته شده به صندوق‌ها - که آرای باطله هم جزیی از آن خواهند بود- شمرده و منظور خواهند شد؛ پس می توانید رأی باطله (مثلاً خط خطی یا به سلیقه‌ی خود شعری، نقاشی‌ای، "چیزی") به صندوق بیندازید چرا که تفاوتی با رأی دادن به میرحسین موسوی یا دیگر کاندیداها ندارد. به این ترتیب این رأی شما در شمارش و درصد کل مؤثر خواهد بود و به زیان احمدی‌نژاد تمام خواهد شد. به این شکل، وی به شرطی که رأی لازم را بیاورد (که این هم مشخص نیست بیاورد و جزء دو نفر اول باشد) در دور اول برنده‌ی قطعی نخواهد بود و به همراه نفر دوم، به دور بعد می‌رود. در اینجا می‌توانید به کسی که در مقابل او قرار گرفته رأی دهید. اگر میرحسین موسوی و کروبی به این مرحله راه یافتند، دیگر مسئله‌ی احمدی‌نژاد برای شما خاتمه یافته و می‌توانید در این دور شرکت نکنید! (به این ترتیب بدون اینکه به کسی رأی داده باشید، احمدی نژاد کنار می رود. فراموش نکنید که رأی دادن به هر فردی به مثابه ی تأیید او و سابقه ی اوست).

5-2- اگر مورد پیشین شما را قانع نکرد و حتماً قصد رأی دادن به یک کاندیدا را دارید، من کروبی را به شما پیشنهاد می‌کنم. اینکه گفته می شود کروبی رأی نمی‌آورد اولاً مشخص نیست و دوماً همان استدلال قبلی پیش می آید. یعنی رأی دادن به شخصی غیر از احمدی‌نژاد باعث بالا رفتن کل آرا می‌شود و در مجموع نسبت آرای وی را پایین می آورد. بنابراین تفاوتی نمی کند که در مرحله‌ی نخست به میرحسین موسوی رأی دهید یا به کروبی. اما چرا کروبی؟
کروبی هرچه باشد و سابقه ی خوبی نداشته باشد، اما سوابق اصلاح‌طلبانه‌ای در کارنامه‌اش دارد؛ در مورد حمایت از برخی زندانیان سیاسی، دانشجویان و دراویش موضع خود را بیان کرده است. در برنامه‌های انتخاباتی خود در صدا و سیما، نام زهرا بنی‌یعقوب، رد صلاحیت های شورای نگهبان، قتل‌های زنجیره‌ای، کوی دانشگاه، توقیف مطبوعات و تغییر قانون اساسی را به زبان آورد که میرحسین موسوی اشاره‌ای به آنها نکرد. حتا اگر این اقدام کروبی جنبه‌ی تبلیغاتی هم داشته باشد در خور تحسین است. کروبی چند نامه‌ی سرگشاده به تمامی زیردستان رهبری نوشته است. وی گفته است که اگر نگذارند کارش را پیش ببرد، رو در رو به مردم می‌گوید که چرا نگذاشتند. میرحسین موسوی هرگز چنین نامه‌هایی ننوشته، بلکه برعکس در نامه‌ی اخیر خود، از رهبری مدد گرفته است. موسوی به یک اصولگرا و یک محافظه کار
بیشترشبیه است تا یک اصلاح طلب!

کروبی افراد بهتری را پیرامون خود جمع کرده و شعارها و برنامه‌‌های به مراتب بهتری از برنامه‌ی میرحسین ارائه کرده است؛ اگرچه تا عمل به آنها فاصله بسیار است. میرحسین موسوی به اقتصاد دولتی باور دارد. این باور میرحسین به هیچ وجه با اقتصاد سوسیال دموکراسی یا با دولت رفاه لیبرال‌ها که مداخله‌ی حمایتی دولت را در خود دارند، نسبتی ندارد.

میرحسین موسوی حاضر به پذیرش اعضای دفتر تحکیم وحدت نشد. مرز خود را با نهضت آزادی و ملی‌-مذهبی‌ها آشکار کرد و تنها افرادی که نظام را کاملاً قبول دارند به رسمیت شناخت. این درحالی است که کروبی دست کم در ظاهر چنین مرزبندی‌ای را برای خود قائل نشده است.

6. اگر موج سبز چنان بر شما تأثیر گذاشته که جز رأی دادن به موسوی "چیز" دیگری را تصور نمی‌کنید، برای اینکه پس از انتخابات دچار ناامیدی و یأس نشوید، هنگام نوشتن نام میرحسین موسوی بر برگه‌ی رأی به خود یادآوری کنید که "تنها هدف من از نوشتن این نام، این بود که احمدی‌نژاد رئیس جمهور نشود...".

مرتبط با انتخابات:
انتخاباتی برای "نه" گفتن
نگاهي به ميرحسين موسوي؛ البته بدون عينك سبز رنگ!
دو پیشنهاد انتخاباتی به شیخ مهدی کروبی-با قید فوریت!
مقایسه موسوی، کروبی و احمدی نژاد در یک نگاه-اکبر اعلمی
ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۳/۱۶

دو پیشنهاد انتخاباتی به شیخ مهدی کروبی-با قید فوریت!

بی‌گمان مناظره‌ی امشب شیخ مهدی کروبی با محمود احمدی‌نژاد بازی مرگ و زندگی نه برای احمدی‌نژاد، که برای کروبی و هوادارانش است. این آخرین فرصتی است که کروبی را می‌تواند به بزرگترین آرزوی زندگی‌اش یعنی نشستن بر صندلی ریاست جمهوری نزدیک کند!‍ به عنوان کسی که در انتخابات پیش رو شرکت نخواهد کرد، قصد دارم دو پیشنهاد برای کمک به کروبی ارائه ‌دهم.

با توجه به مواضع کروبی، در حال حاضر در میان بد، بدتر، بدترتر و بدترین،
او را گزینه‌ی "بد" به حساب می‌آورم. ضمن اینکه از نظر ایجاد فضای شور و نشاط و انبساط خاطر به عنوان رئیس جمهور نظام مقدس، کروبی تنها "چیز"ی است که با احمدی‌نژاد برابری می‌کند! البته در پایان این یادداشت اشاره می‌کنم که چرا به کروبی رأی نخواهم داد.

پیشنهاد نخست- در مورد مناظره با احمدی‌نژاد:
محمدعلی ابطحی، چندی پیش در وبلاگش مطلبی با این عنوان نوشت: «کروبی به خاطر آخوند بودنش ترجیح دارد».
کروبی تنها کاندیدای "آخوند" در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری است. من آن زمان هرچه فکر کردم متوجه‌ی این "ترجیح" نشدم. اما اکنون و در آستانه‌ی مناظره، کاملاً به این ترجیح پی بردم؛ آنگونه که شاید خود ابطحی هم متوجه نشده باشد. یعنی آخوند بودن کروبی اگر هرطور حساب کنیم یک امتیاز منفی برای شیخ باشد، در مناظره‌ی امشب او یک برگ برنده خواهد بود. چرایی و چگونگی‌اش را عرض می‌کنم.

کروبی در مناظره‌ی نخست خود با محسن رضایی نشان داد که مرد مناظره نیست؛ به بیان بهتر اصلاً توی باغ نیست! او یا گفته‌ها و برنامه‌های رضایی را تأیید و اضافه می‌کرد که من هم همین را می‌گویم اما در بیان تفاوت داریم؛ یا در مورد توضیح و تشریح برنامه‌هایش گفت باید آقای نجفی را بیاورد تا توضیح دهد (یعنی خودش اطلاع ندارد!)؛ و یا مشاورانش با یادداشت روی کاغذ، گفته‌های مناظره را به وی "می‌رساندند" که این یکی اصلاً صورت مسئله‌ی مناظره را پاک می ‌کند و این موارد در مجموع ناتوانی شیخ در مناظره‌ی رو در رو را نشان می‌دهند.

نقطه‌ی قوت شیخ در مناظره با احمدی‌نژاد رک گویی و کوتاه نیامدن در برابر فرد بی‌پروا و از خود مطمئن و با اعتماد به نفس کاذبی چون احمدی‌نژاد است که در این موارد روی سنگ پای قزوین را هم کم می‌کند! اما شیخ ممکن است بی‌گدار به آب بزند و صراحت و شجاعت وی، با حربه‌های احمدی‌نژاد به ضرر خودش تمام شود. پس وی به یاری یاران خویش در این مناظره نیاز مبرم دارد. حال آیا راه حلی وجود دارد که عبدی، کرباسچی و نجفی بتوانند در این میدان مناظره‌ای که برای شیخ همانند بازی مرگ و زندگی می‌ماند به یاری او بیایند؟


آری! دقیقاً اینجاست که آخوند بودن کروبی، گره از این کار فروبسته می‌گشاید! البته نه خود آخوند بودن، که لوازم جانبی آن. درست است. عمامه را می‌گویم! بیشتر توضیح می‌دهم. یک بار یک دختر خانم دانشجو به من گفت که با حجاب کاملاً مخالف است. اما حاضر است آن را به صورت اختیاری و در مواقع خاص بپذیرد؛ چون در هنگام امتحانات پایان‌ترم‌ شدیداً به کارش می‌آید. سپس توضیح داد که چگونه هد فون کوچک را را از زیر روسری داخل گوش خود می‌گذارد و سیم و تشکیلات آن را از زیر مانتو رد می‌کند تا به موبایلش برساند! آنگاه دوستی آشنایی کسی به وسیله‌ی موبایل و از خارج برایش مطالب مهم را می‌خواند و او می‌نویسد.

حال شیخ می‌تواند گوشی را درون گوش خود بگذارد و عمامه را روی آن بکشد به شکلی که پیدا نباشد. سیم را از بالا به داخل عمامه ببرد و از پشت سر، آنجایی که عمامه به عبا می‌رسد، سیم را وارد عبا کند و از آنجا به موبایل خود متصل نماید. باقی ماجرا راحت است. مشاوران شیخ، صحبت‌های احمدی‌نژاد را می‌شنوند و نکات کلیدی را به وسیله‌ی موبایل به او "می‌رسانند" بدون اینکه کسی متوجه شود. شیخ می‌تواند در حین صحبت‌های احمدی‌نژاد، گفته‌های مشاوران خود را یادداشت کند و سپس در فرصتی که دارد، آنها را به زبان آورد.

تبصره و تکمله: باقی ماجرا به هنر و ظرافت تیم وی بستگی دارد. در ضمن، مسئولیت عصبانی شدن شیخ در حین مناظره و کوبیدن احتمالی عمامه‌ بر زمین و لو رفتن ماجرا به هیچ وجه متوجه‌ی راقم این سطور نخواهد بود!

پیشنهاد دوم- در مورد شب انتخابات:
کروبی پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری دور اول سال 1384 گفت: «... از خواب بيدار شدم، مانند خواب اصحاب كهف همه چيز از اين رو به آن رو شده بود». آری. او تنها دو ساعت خوابید و همه چیز از آن رو به این رو شد. این عیب آخوند بودن را می‌رساند. می‌دانیم که آخوندها سربازی نمی‌روند و دوره‌ی سربازی هم با کسی شوخی ندارد و بی‌خوابی هم یکی از ارکان جدایی ناپذیر این دوران مقدس است. نگارنده که خود این دوران را طی نموده، دو سال با بی‌خوابی یا کم خوابی دست و پنجه نرم کرده و گاه دو یا سه شبانه‌روز فرصت چشم بر هم گذاشتن را نیافته است! لذا اگر کروبی هم به خدمت سربازی مشرف شده بود توانایی آن را داشت که دو ساعت بی‌خوابی را تحمل کند. آری دو ساعت غفلت و چهار سال حسرت!

اما دیگر گذشته‌ها گذشته است و شیخ باید به فکر آینده باشد؛ بنابراین این بار کروبی باید مراقبت کند تا زمان اعلام نتیجه‌ی قطعی آرا، یک لحظه هم خوابش نبرد. می‌دانم که نیازی نیست من این نکته را به او یادآوری کنم. اما نگرانی من از این است که این مورد را جناح مقابل شیخ نیز می‌داند و با استفاده از "عناصر خود سر" سعی می‌کنند شیخ را خواب کنند!

روش آنها مشخص است. مهدی خزعلی پیشتر گریزی به این روش زده بود و بعید نیست این روش در مورد شیخ هم به کار رود. خزعلی در نوشته ای با عنوان "رمزگشایی قتل سید احمد خمینی رحمه الله علیه" در مورد روش قتل وی از جانب سعید امامی نقل می‌کند «... اگر "سیا" می خواست او را حذف کند، به او نزدیک می شد و با شناسایی داروهای او ترتیبی می داد که یکی از قرصهای او عوض شود و یک قرص با همان شکل و شمایل اما با دوز بالا و کشنده از همان دارو در میان قوطی قرص او قرار می‌داد».

پس پیشنهاد حیاتی من به شیخ این است که او باید خوردن تمامی قرص‌های خود در شب انتخابات را متوقف کند! ممکن است یکی از عناصر خودسر جناح مقابل یک عدد قرص "دیازپام" وارد قرص‌های شیخ کند. آری. با همان یک قرص شیخ به خواب می‌رود و کار تمام می‌شود...

اما چرا به کروبی رأی نمی‌دهم؟
در ابتدا نوشتم که دلیل خود برای رأی ندادن به کروبی را در انتها بیان می‌کنم. با این حال از این نکته نمی‌توان گذشت که کروبی این بار با تیمی قوی پا به عرصه‌ی انتخابات گذارده است؛ به گونه‌ای که شعار پنجاه هزار تومانی او در دوره‌ی پیشین را به برنامه‌ای مدوّن و مناسب در زمینه‌های گوناگون ارتقاء داده‌اند. عباس عبدی، عماد باقی، کرباسچی، نجفی، زیدآبادی، سروش، بابک احمدی و بسیاری دیگر، وزنه‌های سنگینی هستند که اطراف شیخ جمع شده‌اند. کروبی این بار حمایت قشرهای مهمی از روشنفکران و روزنامه‌نگاران و دانشجویان - که البته به گفته‌ی خودشان از سر ناچاری بوده است- را به خود جلب کرده است. وی در حمایت از برخی زندانیان سابقه‌ی خوبی دارد. البته آمار اعدامی و زندانی در ایران به اندازه‌ای است که همین معدود حمایت‌های شیخ در قبال آنها ناچیز می‌نماید.

کروبی با نوشتن نامه‌هایی سرگشاده و روشن به تمامی منصوبان و زیردستان رهبری یعنی فرمانده‌ی سپاه (فیروزآبادی)، دبیر شورای نگهبان (جنتی)، رئیس صدا و سیما (ضرغامی)، مدیرمسئول کیهان (شریعتمداری) شجاعت و صراحت خود را به رخ همگان کشید. شجاعتی که خاتمی و میرحسین موسوی از آن بی‌بهره‌اند.

با این حال مهدی کروبی مشهور به شیخ اصلاحات، در زمان مسئولیت در سازمان حج و زیارت و قربانی شدن بسیاری از هم‌وطنان در عربستان سال 1366، در زمان ریاست بر بنیاد شهید، در زمان ریاست بر مجلس ششم و مسئله‌ی تن دادن به حکم حکومتی، در جریان شهرام جزایری و دریافت سیصد میلیون تومان از وی (به گفته‌ی خودش) و مواردی دیگر سابقه‌ی خوبی ندارد. او نه تنها حاضر به پذیرش اشتباه‌های خود نیست، که به آنها افتخار هم می‌کند.

از طرفی کروبی تا اندازه‌ی زیادی غیرقابل اعتماد است و ممکن است ناگهان تمامی برنامه‌هایش را "تغییر" دهد یا رد کند و یا به یک‌باره زیر همه چیز بزند و با اربابان قدرت به سازش و تفاهم دست یابد.

آری؛ کروبی به تمامی زیردستان رهبری نامه‌ی سرگشاده نوشت و آنها را سر جای خود نشاند. اما اگر رهبری یک تشر بیاید، آیا کروبی را سر جای خود نخواهد نشاند؟ اگر به او بگوید "بمیر" چه؟ آیا اطاعت نخواهد کرد؟!

****
مرتبط:
نگاهي به ميرحسين موسوي؛ البته بدون عينك سبز رنگ!
انتخاباتي براي "نه" گفتن!
ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 نمای نزدیک.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده