جامعه شناسان در مورد جنبشهای اجتماعی نظریههای مختلفی را تبیین کردهاند که به ترتیب زمانی عبارتاند از:
- نظریهی رفتار اجتماعی (دهه ١٩٥٠)
- نظریهی محرومیت نسبی (دهه ١٩٦٠)
- نظریهی ارزش افزوده (دهه ١٩٦٠)
- نظریهی تجهیز امکانات (دهه ١٩٧٠)
- نظریهی تحلیلهای چارچوبی (١٩٧٠)
- نظریهی جنبش اجتماعی نوین (١٩٨٠)
■ رفتار اجتماعی
رفتار اجتماعی، اصطلاح ویژهای در جامعه شناسی است که نخستین بار توسط رابرت ای. پارك (Park) و هربرت بلومر (Bulmer) مطرح شد. مفهوم رفتار اجتماعی به فرآیندهای خود جوش جامعه بر میگردد و ساختار جامعه و قوانین و مقررات بر آنها بیتأثیر هستند. احیای مراسم مذهبی، وحشت در اثر آتش سوزی در سالن تئاتر، طراحی آرم نازیها، انقلاب روسیه و... از نمونههای آن به حساب میآیند.
چهار نوع رفتار اجتماعی:
گوستاو لوبون (lebon) صاحب نظر کلاسیک جمعیتها، در سال ۱۸۹۶ بررسی ذهن عمومی در مورد جمعیتها را مطرح نمود و از دید اشراف زادگان هراسان، حرکتهای زمان انقلاب فرانسه را بازگشت غیر منطقی به هیجانات حیوانی تفسیر کرد و این مورد را خصوصیت برخی جمعیتها بر شمرد.
فروید (Freud) نیز در نظری مشابه در روانشناسی گروهی و تحلیل ¨خود¨ این مورد را تأیید کرد.
رابرت پارک و هربرت بلومر در دانشگاه شیکاگو جمعیتها را از دیدگاه هیجانات بررسی کردند، البته نه تنها هیجانات منفی چون خشم و ترس، که جنبههای مثبت آن را نیز در نظر گرفتند و سپس این مطلب را بیان کردند که جمعیتهایی یافت میشوند که شرکتکنندگان در آنها فقط در یک مکان مشخص تجمع نمیکنند.
ترنر (Terner) و کیلیان (kilian) نیز در مورد پراکندگیهای جمعیت دست به پژوهش زدند؛ مثلا رونق بورس، بحران انحرافهای جنسی و خفقان سرخ در شوروی دهههای19٢٠ تا 19٥٠ را بررسی کردند. روانشناسان ٣ نوع هیجان بنیادی را در انسان شناخته و معرفی کردهاند: ترس، خشم و شادی.
اسملسر و دیگران سه شکل مترادف این هیجانات را در مورد جمعیتها در نظر گرفتند:
وحشت، زمانی که ترس قالب می شود؛
جنون، که بر اثر شادی افراطی بروز میکند؛
خصومت، که نمودی از خشم است و اینها همگی در جمعیت ها دیده میشوند.
هر یک از هیجانات بالا توانایی متمرکز کردن یا پراکنده نمودن جمعیتها را دارند. پارک، جماعت (Crowd) را با تأکید بر بروز هیجانات از آن، از ملت (Public) تفکیک کرد. ملت، در همهی زمان ها و مکانها وجود دارد و افراد آن از راه بحث و گفتگو در حال تعامل با هم هستند و هیجان عامل غالب نیست و نقشی ندارد. بلومر شکل سومی به "جماعت" و "ملت" اضافه کرد و آن را "توده (Mass) "نامید. تفاوت توده با دو مورد قبل این است که توده از تعامل و تقابل افراد تشکیل نمیشود، اما با ارائه به وسیلهی رسانههای ارتباط جمعی به مخاطبان چرا. اختراع چاپ از مهمترین اقدامها در این زمینه بود و منجر به گسترش تودهها در جامعه شد. تلاشهای رسانه و ارسال پیام توسط آن برای ترغیب توده به جهت انتخاب آن چیزی است که عرضه میکند. نمونهی آن تبلیغات مارک مخصوصی از لوازم خانگی است. اعمال توده مانند آنچه جماعت انجام میدهد، از هیجانات تأثیر نمیپذیرد و مانند آنچه ملت انجام می دهد از بحث و گفتگو ناشی نمیشود؛ اما همگامی و استقلال فعالیت توسط مشارکت کنندگان از ویژگیهای آن است. توده میتواند تأثیرات شگرفی بر جامعه داشته باشد. زمانی که یک برنامهی تلویزیونی اعلام میکند که هم زمان از حمام استفاده شود و تودهی مخاطب این کار را انجام دهد، فاضلاب شهری زیاد شده و در نتیجه اختلال گستردهای در سطح شهر پیش میآید.
برخلاف نظر بلومر، شواهد این حس عمومی که مصرف کنندگان مستقل از یکدیگر عمل نمیکنند و در مورد انتخابهای خود به بحث و تبادل نظر میپردازند را تأیید میکند.
ماکس وبر اصطلاح " گونهی مطلوب" (Ideal type) را مطرح نمود و ترنر و کیلیان معتقدند که توده، نزدیکترین مضمون به آن است.
اما زمانی که با شکل نهایی رفتار جمعی بلومر رو به رو میشویم، ابزارهای عقلایی را به کار میگیریم و آن را جنبش اجتماعی مینامیم. انقلاب فرانسه، جنبش یکسانسازی تقویم جهانی و جنبش سازماندهی و بهبود الکلیها از این گونه هستند. پس چهار نوع رفتار اجتماعی عبارتند از: جماعت، ملت، توده و جنبش اجتماعی.
جنبش اجتماعی ساختار و پایداری منحصر به فردی دارد که از سه گونه دیگر رفتار اجتماعی متمایز میشود. به طور کلی، رفتار اجتماعی زیر بخشی از مباحث جامعهشناسی را به خود اختصاص میدهد و در این زمینه متخصصان زیادی وجود نداشته اند؛ تنها شاگردان پارک و بلومر در شیکاگو و شاگردان بلومر و اسملسر در برکلی فعالیتهایی در این زمینه داشتهاند.
مطالعهی رفتار جمعی تا دهه ١٩٦٠ ادامه یافت، اسملسر تئوری رفتار اجتماعی را مطرح کرد و در همین زمان، آشوبهای اجتماعی در آمریکا و جاهای دیگر بروز کرد. در اواخر دهه 19٦٠ و اوایل دهه 19٧٠ زمینهی جدیدی برای مطالعات اجتماعی به وجود آمد و دانشجویان رفتار اجتماعی را با چالش مواجه کرد.
ریچارد برک (Berk) با تأکید بر نظریهی بازی (Game) که طی آن اگر در تئاتر آتشسوزی به وجود آید، عکسالعمل خرد گرایانهی مردم دویدن است و نه راه رفتن و در نتیجه خروج مشکلتر میشود ، این مورد را به رمیدن گلهی حیوانات تشبیه کرد.
کلارک مک فیل (Mcphil) در یک سلسله مطالعات تجربی بر مجموعهای از مردم اسطورهی "جمعیت دیوانه و خشمگین" را مطرح و استدلال کرد که مجموعهای از این دست با معیارهای سنتی در خصوص هیجان و همنوایی جمعی، نمیتواند رویدادها را توصیف کند.
■ محرومیت نسبی
محرومیت، فقدان چیزی است که فردی فکر میکند استحقاق دارا بودن آن را دارد. واژهی نسبی در مقابل واژهی مطلق قرار میگیرد و در علوم اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کاربرد دارد.
محرومیت پیامدهای مهمی بر رفتار و حالات افراد دارد که استرس، گرایشهای سیاسی، مشارکت و فعالیت جمعی را میتوان متأثر از آن دانست. محرومیت به پژوهشگران و نظریهپردازان روانشناسی اجتماعی، علوم سیاسی، جامعهشناسی، اقتصاد و... مربوط میشود.
محرومیت نسبی به احساس نارضایتی مردمی که خود و موقعیت خود را با دیگران و موقعیت آنها مقایسه میکنند و به کمبودهای خود پی میبرند باز می گردد؛ با این حال، محرومیت نسب ، پایدار نیست؛ ممکن است گروهی در حال رشد اقتصادی یا بهبود وضع حقوقی باشند و ناگاه دچار رکود شوند و به محرومیت نسبی دچار گردند.
بسیاری از عاملان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، محرومیت نسبی را عامل بالقوهی جنبش اجتماعی دانستهاند که گاه ممکن است به تروریسم، جنگهای داخلی و اغتشاشات منجر شود. پس طبق این نظریه، هرگاه مردم احساس کنند به حق خود نرسیدهاند، راه به سمت یک جنبش اجتماعی باز میشود.
در یکی از نخستین تعریفهای محرومیت نسبی، والتر رانسیمان (Ranciman) چهار پیش شرط محرومیت نسبی را این گونه بر شمرد:
- شخصی x را ندارد.
- شخص متوجه میشود که بقیهی افرادx را دارند.
- آن شخص x را میخواهد.
- آن شخص x را حق خود میداند.
رانسیمان دو نوع محرومیت نسبی را تعریف کرده و بین آن ها تمایز قائل شده است:
محرومیت نسبی خودخواهانه، که فرد خود را با بهترین افراد مقایسه میکند و کمبودهای خود را می یابد. مثلاً یک کارگر ساده خود را با مدیر عامل کارخانه مقایسه میکند و آرزو دارد که یک شبه به مقام وی برسد.
محرومیت نسبی منصفانه، نوع دیگر است که بین فرد و دیگران مقایسهای منطقی انجام میشود. مثل تبعیض نژادی که در آمریکا وجود داشت و مقایسه و در نتیجه محرومیت مشاهده شده، جنبش حقوق مدنی آمریکا را به وجود آورد.
برخی جامعه شناسان چون کارل پولانی (Polany)معتقد بودند که محرومیت نسبی نسبت به محرومیت مطلق یا فقر و ثروت نسبی نسبت به نوع مطلق آن از اهمیت بیشتری برخوردار است. این مبحث در خصوص مفهوم فقر، پیامدهای مهمی داشته است. احساس محرومیت از مقایسه و درک کاستیها به وجود می آید و بسته به زمان و مکان و نه استانداردهای مطلق تغییر می کند. اگر محرومیت مطلق در جهان ریشه کن شود، محرومیت نسبی باز پا برجاست و این از تفاوت بین افراد و گروهها مثلاً در آموزش، رفاه اجتماعی، درآمد و... ناشی میشود.
فقر نسبی، نوع خاصی از محرومیت نسبی است. مقیاس اندازهگیری فقر نسبی، خط فقر نسبی است. مثلا خانواری که کمتر از ٢٥٪ درآمد متوسط را دارد در فقر نسبی به سر میبرد.
زمانی که درآمد اقتصادی افراد یک جامعه افزایش مییابد ولی توزیع درآمد تفاوتی نمیکند، فقر نسبی هم ثابت میماند. فقر مطلق اما به وسیلهی خط فقر مطلق مشخص میشود؛ بدین ترتیب که افرادی که حداقل امکانات زیستی را ندارند، در فقر مطلق هستند.
فردی در سال ۱۹۰۵ در آمریکا توانایی خرید خودرو را نداشته است، اما به علت این که در آن زمان خودرو وسیلهای لوکس به حساب میآمده وی دچار فقر نسبی نبوده است؛ ولی هنگامی که در سال ۲۰۰۵ خودرو یک کالای عادی است، اگر شخصی توانایی خرید آن را نداشته باشد، در فقر نسبی به سر می برد. اگر در اکثر کشورهای جهان حقوق سیاسی افراد رعایت میشود و در کشوری حداقل حقوق سیاسی برای مردم وجود ندارد، آن ها در محرومیت سیاسی نسبی به سر میبرند و این توهین به ایشان است. به طور کلی صاحب نظران در این زمینه محرومیت نسبی را نوعی نابرابری در سطح جامعه میدانند که به جنبش اجتماعی میانجامد؛ در حالی که منتقدان این نظریه به این مطلب اشاره میکنند که چرا افرادی که از این محرومیتها در امان هستند نیز به این گونه جنبشهای اجتماعی میپیوندند؟
نقل قولی از کارل مارکس در مورد محرومیت نسبی:
«یک خانه میتواند بزرگ و یا کوچک باشد؛ خانهی کوچک در قیاس با خانههای کوچک مجاور، معمولی به نظر میرسد و افراد ساکن آن خانه راضی و قانع هستند. اما اگر در کنار آن خانهی کوچک، خانهی بزرگ و یا قصری بنا شود، آن خانه را تبدیل به کلبهای کوچک میکند و افراد مقیم آن، خود را دارای موقعیت اجتماعی پایین و ناچیز به شمار میآورند. حال این مثال را به یک شهر بزرگ تعمیم دهیم. ساکنان خانههای کوچک، همیشه ناراحت و ناراضی هستند و خود را بین یک چهار دیواری محصور میبینند.»
■ ارزش افزوده
این نظریه نخستین بار به وسیلهي نیل اسملسر و با این فرض که شرایط معینی وجود دارد که نیازمند ظهور یک جنبش اجتماعی است، مطرح شد. اسملسر جنبش اجتماعی را ناشی از اثرات جنبی سریع تغییرات اجتماعی میداند و ٦ عامل به هم پیوسته و وابسته را برای این منظور لازم و ضروری عنوان میکند:
1. عوامل ساختاری (مانند آگاهی و شناخت مشکلها که به جمع امکان شکلگيري میدهند).
2. تغییر شکل ساختاری (مانند نابرابری و بی عدالتی که سبب چرخش جامعه از حالت عادی میشود).
3. باور کلی (تعریف وضع موجود، تشریح چالشها و تبیین اهداف به صورت کلی).
4. عوامل شتاب دهنده (استفاده از فرصتهای ایجاد شده به مثابهی جرقههایی که تبدیل به آتش میشوند).
5. بسیج مردم (سازماندهی و آماده کردن مردم برای فعالیتها).
6. بازخورد یا شناخت و رفع عیب (مثلاً کنترل زیاد و بیش از حد تیجهی عکس میدهد).
اسملسر مفهوم ارزش افزوده را از اقتصاد گرفت. در اقتصاد ارزش تولیدات از یک مرحله به مرحلهی دیگر تولید افزایش می یابد. منتقدان نظریهی ارزش افزوده به این نکته اشاره میکنند که با توجه به کارکردگرایی این نظریه و مرتبط بودن آن با چرخشهای جامعه، مرحلههای بالا که بایستی به هم پیوسته باشند، خواه ناخواه از هم گسسته میشوند و با اشکال رو به رو خواهند شد.
■ بسیج امکانات
این نظریه بر توانایي اعضا و حرکت آنها برای پیشبرد اهداف، با توجه به دریافت امکانات لازم متمرکز شده است. نظریهی بسیج امکانات در دههی ۱۹۷۰ با تأکید بر این که مؤسسههای اجتماعی خردگرایانه، پایهگذار جنبش اجتماعی هستند و فعالیتهای سیاسی توسط فعالان اجتماعی صورت میپذیرد ظهور کرد و در مقابل الگوهای سنتی و قدیمی رفتار جمعی قرار گرفت.
طبق این نظریه، یک گروه مرکزی با استراتژیهای پیچیده، نیروهای ناراضی، حمایتهای مالی و رسانههای مورد توجه را تدارک میبیند و سازمان دهی و اتحاد مقتدرانه را پیش میبرند. بر اساس این نظریه، یک جنبش بدون وجود امکانات نمیتواند موثر عمل کند و فقط در حد یک مخالف باقی میماند.
این نظریه بر مبنای خرَدگرا بودن انسانها و هدفگرا بودن جنبش اجتماعی استوار است. به طور خلاصه این که مشارکت کنندگان در یک جنبش، سود و زیان خود را در نظر میگیرند و آنگاه در جنبش اجتماعی شرکت میکنند که سود بیشتر و زیان کمتر باشد.
با این حال زمانی که جنبش به شکل کالا در میآید، بررسی و تحلیل آن به مشکل بر میخورد چرا که هدف کلی یک جنبش چیزی فراتر و مهمتر از کسب سود و نگاه مادیگرایانه است.
نظریهی بسیج امکانات به دو حوزه تفکیک میشود؛ مک کارتی (Mccarti) و زالد (Zald) بنیانگذاران و طرفداران مدل کارفرمایی اقتصادی کلاسیک هستند و اشاره میکنند که کنترل منابع و امکانات بسیار مهم است و در ارتباط با گروه و قانون عرضه و تقاضا، مازاد یا کسری پیش میآید در نتیجه انتخاب عقلایی باید انجام شود.
انتقاد به این نظریه از این منظر است که در تجمّعات یک جنبش اجتماعی، کارآمد نخواهد بود. مدل سیاسی این نظریه را چارلز تیلی (Tilly) و مک آدام (McAdam) عنوان نمودند، بدین ترتیب که امکانات بر روی مقاصد سیاسی صرف متمرکز میشود.
انتقاد بر این نظریه هم در این امر خلاصه میشود که محدودیت امکانات بر خواسته ها، هویت، فرهنگ و بسیاری از عوامل کلان اجتماعی تأثیرگذار است.
■ تحلیلهای چارچوبی
این نظریه مدلهای ساختاری و چارچوبی را به کار میگیرد و بر معرفی نمادین جنبههای عمومی و همین طور شرکت کنندگان در جنبش اجتماعی میپردازد.
نظریهی تحلیل های چارچوبی نشان دهندهی اهمیت قالبها و ساختارها در شکلگیری هویت یک جنبش است و از تمرکز بیش از حد بر روی روانشناسی، ایدئولوژی و در درجهی بعدی تاکتیکها، سازماندهی و... انتقاد میکند.
مفهوم چارچوب (Framing) نخستین بار توسط اروینگ گافمن (Goff man) عنوان شد و تاکید آن بر اصطلاح" شمای تفسیری" بود که به افراد یا گروهها در زمان بروز حوادث و رویدادها اجازهی درک و تصمیمگیری و تفسیر می دهد. گافمن معرفی "خویش" را معادل چارچوب گرفته بود.
تحلیلهای چارچوبی در مطالعات ارتباطی، اخبار، سیاست و جنبشهای اجتماعی کاربرد دارند. فرایند معنادهی به جنبش، باورها، اعتقادات و ایدئولوژیهای کلی را در بر میگیرند. برای نمونه جنبشهای تودهای اگر بتوانند چارچوب و ساختار خود را به همدیگر نزدیک کنند و طرحهای خود را تدوین نمایند و مثلاً بین دو حزب نزدیکی ساختاری به وجود بیاورند، میتوانند به اتحاد و احتمالاً به موفقیت برسند.
اسنو (snow)و بنفورد (Bedford) میگویند تنظیم چارچوبها عنصر مهمی در جنبشها و حرکتهای اجتماعی است. پس استدلال میکنند که اگر چارچوب تک تک افراد به همدیگر متصل شود و در نتیجه همدیگر را تکمیل کنند، در این صورت تنظیم و هم محوری چارچوبها روی داده است.
شرایطی که چارچوبها را به تلاش وا میدارد عبارتند از:
- تلاش برای یکدست شدن و قدرتمندی
- رابطه بین قالب پیشنهادی و باورهای بزرگتر
- رابطه بین چارچوب موجود و واقعیتهای موجود در جامعه
- چرخههای اعتراض و تغییرات جامع
چهار گونه از تنظیم چارچوبها وجود دارد:
- پل زدن- پیوند بین دو و یا بیشتر ایدئولوژی متجانس و نزدیک به هم
- تقویت- تقویت و شفافیت ساختار در مورد مسائل و رویدادها
- توسعه- توسعهی مرزها و تلاش برای اتحاد اعضا
- انتقال- زمانی که امکان تشدید فعالیت نیست و یا تناقضها پدیدار میشوند. انتقال به دو صورت است:
• تبدیل قلمرو ویژه ی فعالیت و دگرگونی وضعیت گروهها و مردم
• تبدیل تفسیرهای جهانی زمانی که هدف تغییر دید جهانی است
■ جنبش اجتماعی نوین (١٩٨٠)
این اصطلاح بر اثر فزونی و گوناگونی جنبشهای اجتماعی که از دهه ١٩٦٠ شروع شدند و از مدل جنبشهای قراردادی فراتر رفتند مطرح شد. این جنبشها در جوامع غربی و مدرن - و نه جوامع سنتی- ظهور میکنند. این نظریه به فعالیتهای جمعی گوناگونی اعم از سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک نظر دارد. باچلر (Buchler)اظهار میکند تئوری جنبش اجتماعی نوین وجود ندارد، مگر این که با تمام نظریههای جدید در ارتباط باشد. وی آرایشهای مختلف و جدید فعالیتهای جمعی که احتمالاً جانشین جنبش های اجتماعی قدیمی مانند انقلاب کارگری میشوند را به عنوان نمونه بیان میکند و بین آنها تمایز قائل میشود.
جنبش زنان، جنبش اکولوژیکی، جنبشهای گوناگون صلح، نمونههایی از جنبشهای اجتماعی نوین به شمار میآیند. اندیشمندانی همچون اینگلهارت، توراین، اوفه و هابرماس این جنبشها را با نظریههای پسا مادی گرایانه مرتبط دانستهاند. این جنبشها بیش از آن که به فکر تغییرات اقتصادی و سیاسی باشند، از راه تغییر فرهنگ و شیوههای زندگی درصدد تغییر جامعه هستند.
صاحبنظران این نظریه، فعالان و اعضای شرکت کننده در این نوع جنبش را از طبقهی متوسط جامعه بر میشمارند.
بر خلاف سازمانهایی چون گروه فشار که اعضا و سازمانی رسمی دارند، جنبش اجتماعی نوین مرکب از حمایتکنندگان و اعضای غیررسمی است. پاول بیرن (Birn) این جنبش را سازمانهایی به نسبه درهم ریخته معرفی میکند. به هر حال یک جنبش اجتماعی نوین مبارزهی خود را برای تغییرات انجام میدهد.
برخی جامعه شناسان چون پاول بگلی (Buggley)و نلسون پیکاردو (Pikardo)به خاطر موارد زیر از جنبشهای اجتماعی نوین انتقاد میکنند:
- این جنبش مخصوص جوامع صنعتی و پساصنعتی است در حالی که هنوز جوامع و جنبشهای سنتی وجود دارند.
- دلایل تجربی کافی برای نشان دادن تفاوت بین جنبشهای ذکر شده وجود ندارد.
- جنبش اجتماعی نوین (NSM) منحصراً مخصوص جنبشهای چپ است و نه جنبشهای راست.
- اصطلاح طبقهی متوسط به طور شفاف تعریف نشده است.
- نمونههای تثبیت شدهی جنبش اجتماعی بهتر از این گونه جنبشهای جدید هستند.
نوشتههای مرتبط با جنبش اجتماعی:
0 نظر:
ارسال یک نظر