جنبشهای اجتماعی، گونهای از کنش و حرکت گروهی هستند که جمعی بزرگ و غیررسمی شامل افراد/ سازمانهای متمرکز بر مسائل خاص سیاسی-اجتماعی را در بر میگیرند. به بیان دیگر، آنها در پی انجام یا خنثا نمودن یک تغییر اجتماعی و یا مقاومت برای پیشبرد آن هستند. جنبشهای نوین اجتماعی، از راه آموزش و انتشار گستردهی ادبیات آن و افزایش تحرک نیروی انسانی به دلیل صنعتی شدن و شهرنشینی در جوامع قرن 19 امکانپذیر شدند. آزادی بیان، آموزش و رواج استقلال نسبی اقتصادی در فرهنگ مدرن غربی، عوامل شمار زیاد و گسترهی بزرگ جنبشهای اجتماعی گوناگون معاصرهستند.
علوم سیاسی و جامعه شناسی، منجر به گسترش نظریههای گوناگون و پژوهشهای تجربی در جنبشهای اجتماعی شدند. برای نمونه، برخی پژوهشها در علوم سیاسی رابطهی بین جنبشهای مردمی و شکلگیری احزاب سیاسی و همچنین، بحث کارکرد جنبشهای اجتماعی در رابطه با برنامههای مؤثر در سیاست را برجسته کردند.
مفهوم
چارلز تیلی (Tilly) جنبشهای اجتماعی را به منزلهی اقدامات جدالآمیز و اعتراضگونه و تظاهرات میداند که مردم عادی، خواستههای جمعی خود را از دیگران طلب میکنند. از نظر تیلی، جنبشهای اجتماعی ابزار مهمی برای مشارکت مردم عادی در سیاست عمومی کشور به حساب میآیند. به باور او، یک جنبشهای اجتماعی دارای سه سازمایهی (عنصر) اصلی است:
1. کارزارها: تلاش عمومی سازمانیافته و پایدار برای ایجاد و ترکیب خواستههای جمعی و مطالبهی آنها از مقامهای مشخص.
2. موجودیت: به کارگیری ترکیبی از فرمهای زیر و کنش سیاسی؛ ایجاد انجمنهای هدف خاص و همایه (ائتلاف) آنها، نشستهای عمومی، راهپیماییهای جدی و منظم، تجمعات، تظاهرات، پاس شب، اعلان دادخواست، اعلامیه، صادر کردن بیانیه در رسانههای عمومی، نگارش رساله و غیره.
3. نمایش WUNC: مشارکتکنندگان؛ همراه با یکدیگر و به شکل عمومی در زمینههای شایستگی (W)، همبستگی (U)، شمارش (N) و تعهد (C) بخشی از آنها یا حوزهی آنها معرفی شوند.
سیدنی تارو (Tarrow) جنبشهای اجتماعی را به عنوان چالشهای جمعی (برای نخبگان، مقامها، گروههای دیگر و برنامههای فرهنگی) به وسیلهی مردم، با مقصود مشترک و همبستگی در اثرات متقابل پایدار با نخبگان، مخالفان و مقامهای حکومتی تعریف میکند. او تمایز ویژهای بین جنبشهای اجتماعی با احزاب سیاسی و گروههای ذینفع قائل میشود.
تاریخچه
اصطلاح "جنبشهای اجتماعی" در سال 1850 توسط جامعه شناس آلمانی لورنز وان اشتین در کتاب "تاریخچه جنبش اجتماعی فرانسه از سال 1789 تا کنون (1850)" مطرح شد.
تیلی مدعی است که جنبشهای اجتماعی، پیش از اواخر قرن 18 وجود نداشتند؛ اگرچه هر یک از سازمایههای آن (مبارزه، موجودیت و WUNG) دارای پیشینهی طولانی میباشند. آنها به تازگی با یکدیگر ترکیب شده و جنبش اجتماعی –آنگونه که باید باشد- را شکل دادهاند. این نوع جنبشهای اجتماعی در دهههایی نخستین قرن 19 در انگلیس و آمریکای شمالی به وجود آمده و از آن پس در سرتاسر جهان پخش شدهاند.
از نظر تیلی، جنبشهای اجتماعی در ابتدای رشد خود به تغییرات گستردهی سیاسی و اقتصادی همانند پارلمانتاریزاسیون (نهادینه شدن مجلس)، کاپیتالیزاسیون (سرمایهداری)، و پرولتاریزاسیون (طبقهی کارگر) پیوند خوردند.
جنبشهای سیاسی که در اواخر قرن 18 رشد کردند (مانند انقلاب فرانسه و مشروطیت سوم ماه می 1799 لهستان) در زمرهی نخستین جنبشهای اجتماعی قرار میگیرند. هرچند تیلی اشاره میکند که جنبش براندازی انگلستان (تبدیل شدن به تحریم کنندگان شکر در سال 1791 و ارائهی دادخواست مهم در 1806) مدعی است که نخستین جنبش اجتماعی به شمار میرود.
به جنبش کارگری و جنبش سوسیالیستها در انتهای قرن 19 به عنوان سرمشق جنبشهای اجتماعی نگریسته میشود که به شکل دهی و سازماندهی به احزاب کمونیست و سوسیال دموکرات منجر شدند. از سال 1815، بریتانیا پس از پیروزی در جنگهای ناپلئون وارد یک دوری تحول اجتماعی شد. در کشورهای دیگر نیز، گرایشهای مشابهی به منزلهی فشار برای اصلاحات ادامه یافت؛ برای نمونه در روسیه، انقلاب 1905 و 1917 منجر به فروپاشی حکومت روسیه در حول و حوش پایان جنگ جهانی اول گردید.
انگلیس در سال 1945 و پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم وارد یک دوره اصلاحات و تغییرات بنیادین شد. در دههی 1970، جنبشهای حقوق زنان، صلح، حقوق مدنی و حفظ محیط زیست ظهور کردند که بیشتر آنها جنبشهای نوین اجتماعی نامیده شدند. احزاب سبز از این جنبشها پدید آمدند. در انتهای دههی 1990، جنبش اجتماعی جهانی جدیدی با نام جنبش مخالف جهانی شدن ظهور کرد.
فرآیندهای کلیدی
چند فرآیند کلیدی در پس تاریخ جنبشهای اجتماعی نهفتهاند: فرآیند شهرنشینی که با ایجاد شهرهای بزرگ، تعاملهای اجتماعی بین گروههای مردم افزایش یافته و دسترسی مردم به یکدیگر ساده شده است. در شهرها مردم با هدفهای همانند میتوانند یکدیگر را پیدا کنند، گرد هم آیند و سازمان بیابند؛ به شکلی که در مورد جنبشهای اجتماعی نخستین روی داد. فرایند صنعتی شدن نیز، منجر به تجمع تودههای بزرگی از کارگران در همان منطقهی محدود شد و با توجه دادن آنان را به اهمیت طبقهی اجتماعی، بانی جنبشهای اجتماعی گردید.
بسیاری از جنبشهای اجتماعی دیگر در دانشگاه - جایی که فرایند گستردهی آموزش موجب جمع شدن بسیاری از مردم در کنار یکدیگر شده بود- شکل گرفت. با توسعهی فنآوریهای ارتباطی، ایجاد و فعالیتهای جنبشهای اجتماعی در زمان حاضر، بسیار آسانتر از پیش شده است. تمامی ابزارهای استفاده شده، از گردش دست به دست جزوههای چاپ شده در کافههای قرن 18، تا روزنامهها و اینک اینترنت، عوامل مهمی در رشد جنبشهای اجتماعی به حساب میآیند. در نهایت، گسترش دموکراسی و حقوق سیاسی مانند آزادی بیان، ایجاد و کارکرد جنبشهای اجتماعی را بسیار سادهتر میکنند.
جنبشهای اجتماعی، با نظامهای سیاسی دموکراتیک ارتباط نزدیکی داشتهاند و این ارتباط، همچنان ادامه دارد. جنبشهای اجتماعی، گهگاه با دموکراتیزه کردن ملت درهم آمیخته می شوند؛ اما بیشتر در دوران پسا دموکراسی شکوفا میشوند. آنها در طول 200 سال گذشته، به بخشی از ادبیات دگراندیشانه در سطح جهان تبدیل شدهاند.
گونههای جنبش اجتماعی
جامعهشناسان بر اساس موارد زیر، بین چند گونه از جنبشهای اجتماعی تمایز قائل شدهاند:
- براساس هدف عملیات:
• جنبشهای اصلاحی: جنبشهایی که برای تغییر برخی از هنجارهای نامناسب قانونی اختصاص مییابند. نمونههای این جنبش عبارتند از افزایش حقوق کارگران به دست یک اتحادیه کارگری، جنبش سبز طرفدار یک مجموعه قوانین زیست محیطی، و یا یک جنبش حمایت از آشناسازی با مجازات اعدام یا حق سقط جنین. برخی از این جنبشهای اصلاحی ممکن است به تغییر در سنت و هنجارهای اخلاقی (مانند محکوم کردن پور.نوگرافی یا ازدیاد و فراگیرشدن برخی ادیان) بیانجامند.
• جنبشهای رادیکال: به منظور تغییر برخی نظامهای ارزشی شکل میگیرند. این جنبش، گسترهی بزرگتری را نسبت به جنبشهای اصلاحی در بر میگیرد. جنبش حقوق مدنی در آمریکا که خواستار حقوق مدنی کامل و برابری قانونی همهی افراد جدای از نژاد آنها بود و یا جنبش همبستگی در لهستان که خواستار تغییر از نظام کمونیستی به نظام دموکراتیک با اقتصاد آزاد بود از این گونه هستند.
- براساس نوع تغییر:
• جنبش نوآور: جنبشی است که قصد دارد به معرفی هنجارها و ارزشهای جدید بپردازد. برای نمونه جنبش سینگولاریتاریانیسم (singularitarianism) با هدف تأثیرگذاری بر امنیت تکنولوژیکی فردی از این دسته است.
• جنبش محافظه کار: جنبشی است که در جهت حفظ هنجارهاو ارزش های موجود فعالیت میکند. جنبش ضد ماشینی قرن 19 به نام جنبش لادایتس (Luddites) در بریتانیا یا جنبشهای مدرن مخالف با گسترش غذاهای اصلاح ژنتیکی شده نمونههایی از این گونه جنبشهای هستند.
- براساس افراد مورد نظر:
• جنبشهای متمرکز بر گروه: بر گروههای یا به طور کلی بر جامعه تمرکز دارند. برای نمونه بر تغییر نظام سیاسی متمرکز شدهاند. بسیاری از این جنبشها، سرانجام به حزب سیاسی تغییر مییابند.
• جنبشهای متمرکز بر افراد: بر تأثیر افراد متمرکز شده است. بیشتر جنبشهای مذهبی در این مقوله جای میگیرند. این جنبشها به ندرت به احزاب سیاسی بدل می شوند.
- براساس روشهای عمل:
• جنبشهای مسالمتآمیز: با استفاده از ابزارهای خشن مخالف هستند. جنبش حقوق مدنی آمریکا، جنبش همبستگی لهستان و یا جنبش نافرمانی مدنی مهاتما گاندی در این مقوله قرار دارند.
• جنبشهای خشونتآمیز: گونههایی از جنبشهای مقاومت مسلحانه تا سازمانهای تروریستی در این دسته جای میگیرند. حزباله، گروه جدایی طلب باسک (ETA)، ارتش جمهوری خواه ایرلند (IRA) نمونههایی از این جنبشها هستند.
- براساس قدیمی و جدید بودن:
• جنبشهای قدیمی: بیشتر جنبشهای قرن 19 که نیروهای خود را از طبقههای مشخصی به کار میگرفتند (فقط کارگران، فقط دهقانان، فقط سفیدپوستان، فقط آریستوکراتها، فقط پروتستانها و ...) از این گونه به شمار میروند. تمرکز آنها معمولاً بر هدفهای مادی مانند بهبود استانداردهای زندگی آن طبقهی اجتماعی بود.
• جنبشهای جدید: جنبشهایی که بیشتر، از نیمهی دوم قرن بیستم چیره شدند. جنبش فمینیسم، جنبش ضد سقط جنین، جنبش حقوق مدنی، جنبش طرفدار محیط زیست، جنبش طرفدار نرمافزار آزاد، جنبش حقوق همجنسگرایان، جنبش طرفدار صلح، جنبش ضد انرژی هستهای، جنبش مخالف جهانیسازی و غیره. گاهی آنها به عنوان جنبشهای نوین شناخته شدهاند. این جنبشها معمولاً بر هدفهای غیرمادی متمرکز شدهاند.
- براساس دامنهی جنبش:
• جنبشهای جهانی: جنبشهای اجتماعی با هدفها و مقصودهای جهانی هستند. جنبشهای پویش اجتماعی-جهانی برای تغییر جامعه به سطح جهانی، طرفداری از مالیات مناطق در تجارت آزاد و سرمایهداری لیبرال از این دستهاند.
• جنبشهای منطقهای: بسیاری از جنبشهای اجتماعی دارای یک حوزهی محلی هستند و بر اهداف محلی و منطقهای استوارند. همانند حفاظت از یک منطقهی طبیعی ویژه و یا لابی برای کاهش عوارض پرداختی در برخی بزرگراهها.
• جنبشهای چندسطحی: جنبشهایی که پیچیدگی حکومت در قرن 21 را به رسمیت میشناسند و ایجاد فشار در سطح محلی، منطقهای، ملی و بینالمللی را هدف خود قرار میدهند. برای نمونه، جنبش CRAEDO (ائتلاف برای اصلاحات دموکراتیک آمریکا-اروپا) به طور فعالانه در حال تلاش و تجربههای منحصر به فردی در جهت بازسازی چهرهی دموکراسی و مناسبات مربوط به تکثرگرایی در قرن 21 است.
پویاییهای جنبشهای اجتماعی:
جنبشهای اجتماعی همیشگی نیستند و یک چرخهی حیات دارند: ایجاد میشوند، رشد میکنند، به موفقیت یا شکست میرسند و سرانجام منحل و متوقف میشوند. آنها در زمان و مکان مساعد، بیشتر و بهتر ظهور و تکامل مییابند. این شرایط، به ویژه در قرن 19 و با رویش و گسترش اندیشههایی مانند حقوق فردی، آزادی بیان، و نافرمانی مدنی آشکار شدند. پس بیشتر جنبشهای اجتماعی در جامعهها و فرهنگهایی که افراد اجازهی بیان اندیشههای خود را دارند (مانند کشورهای غربی) ظهور میکنند و برعکس، در مکانهایی که استبداد بر آنها حاکم است (مانند چین و روسیه) کمتر دیده میشوند.
اما زمینهی مساعدی که تنها در حکم یک پسزمینه برای تسهیل در ایجاد جنبشاجتماعی به شمار میرود، در برخی ساختهای اجتماعی مانند تفاوتها و تضادهای بین گروههای مردم وجود دارد. در مورد جنبش های قدیمی شکاف فقر و ثروت وجود داشت و در مورد جنبشهای جدید، به احتمال زیاد بین آداب و رسوم، اخلاق و ارزشها. در نهایت، پدیدار شدن یک جنبش اجتماعی نیازمند آن چیزی است که نیل اسملسر (Smelser) جامعه شناس، آن را رویداد آغازین نام نهاد: یک رویداد منحصر به فرد نیز یک سلسله واکنشها و رویدادها را در جامعهای معین به دنبال خود خواهد داشت که آن را به سوی یک جنبش اجتماعی سوق خواهند داد.
برای مثال، جنبش حقوق مدنی آمریکا در اثر واکنش یک زن سیاهپوست به نام رُزا پارکز – که در اعتراض به قوانین تبعیض نژادی بر روی صندلی مخصوص سفیدپوستان در اتوبوس نشست- ظهور کرد (البته رزا پارکز این اقدام را به تنهایی یا خود به خود انجام نداد؛ پیش از آن، رهبران فعال، زمینهی جرقه زدن این شعله را فراهم کرده بودند). جنبش همبستگی لهستان که سرانجام، حکومت کمونیستی این کشور را سرنگون کرد نیز، در ابتدا با اخراج آنا والنتینوویچز، فعال اتحادیهی تجاری آغاز شد.
از مهمترین چالشهای جنبشهای اجتماعی، رشد دانشهای گوناگون است که بر آن تأثیر میگذارد. دیگر، متقاعد کردن مردم برای پیوستن به آن جنبش و غلبه بر این برداشت ذهنی آنها است که "چرا من باید جان خود را برای دیگران به خطر بیندازم؟ چرا من کاشتهی دیگران را درو نکنم؟".
بسیاری از جنبشهای اجتماعی نیز، پیرامون رهبران کاریزماتیک (فرهمند) شکل میگیرند. این جنبشها پس از شکلگیری، در دو مرحله به جذب نیرو اقدام میکنند. نخست هنگامی که مردم علاقهمند میشوند و خود به آن جنبش میگروند. این افراد، به هدفهای جنبش به طور عمیق علاقهمند هستند. دوم زمانی که جنبش به موفقیتهای دست مییابد و عدهای دیگر به آن میپیوندند. اما این عده ممکن است با از دست رفتن موفقیتها یا ایجاد بحرانها، از عقیدهی خود دست بکشند و جنبش را ترک گویند. همچنین، عوامل خارجی مانند مخالفان یک دولت یا جنبشهای دیگر نیز، در حرکت جنبشها مؤثر هستند. به هر حال، بسیاری از جنبشهایی که با ایجاد بحران متوقف شده بودند، پس از چند دهه به وسیلهی فعالان سرسخت، دوباره احیا شدند.
-------
پینوشت:
این متن، ترجمهای بود از مقالهی سایت ویکیپدیا در مورد جنبش اجتماعی. متن اصلی در این آدرس موجود است.
مطلب مرتبط:
تئوریهای جنبش اجتماعی
جنبشهای اجتماعی- گیروشه
علوم سیاسی و جامعه شناسی، منجر به گسترش نظریههای گوناگون و پژوهشهای تجربی در جنبشهای اجتماعی شدند. برای نمونه، برخی پژوهشها در علوم سیاسی رابطهی بین جنبشهای مردمی و شکلگیری احزاب سیاسی و همچنین، بحث کارکرد جنبشهای اجتماعی در رابطه با برنامههای مؤثر در سیاست را برجسته کردند.
مفهوم
چارلز تیلی (Tilly) جنبشهای اجتماعی را به منزلهی اقدامات جدالآمیز و اعتراضگونه و تظاهرات میداند که مردم عادی، خواستههای جمعی خود را از دیگران طلب میکنند. از نظر تیلی، جنبشهای اجتماعی ابزار مهمی برای مشارکت مردم عادی در سیاست عمومی کشور به حساب میآیند. به باور او، یک جنبشهای اجتماعی دارای سه سازمایهی (عنصر) اصلی است:
1. کارزارها: تلاش عمومی سازمانیافته و پایدار برای ایجاد و ترکیب خواستههای جمعی و مطالبهی آنها از مقامهای مشخص.
2. موجودیت: به کارگیری ترکیبی از فرمهای زیر و کنش سیاسی؛ ایجاد انجمنهای هدف خاص و همایه (ائتلاف) آنها، نشستهای عمومی، راهپیماییهای جدی و منظم، تجمعات، تظاهرات، پاس شب، اعلان دادخواست، اعلامیه، صادر کردن بیانیه در رسانههای عمومی، نگارش رساله و غیره.
3. نمایش WUNC: مشارکتکنندگان؛ همراه با یکدیگر و به شکل عمومی در زمینههای شایستگی (W)، همبستگی (U)، شمارش (N) و تعهد (C) بخشی از آنها یا حوزهی آنها معرفی شوند.
سیدنی تارو (Tarrow) جنبشهای اجتماعی را به عنوان چالشهای جمعی (برای نخبگان، مقامها، گروههای دیگر و برنامههای فرهنگی) به وسیلهی مردم، با مقصود مشترک و همبستگی در اثرات متقابل پایدار با نخبگان، مخالفان و مقامهای حکومتی تعریف میکند. او تمایز ویژهای بین جنبشهای اجتماعی با احزاب سیاسی و گروههای ذینفع قائل میشود.
تاریخچه
اصطلاح "جنبشهای اجتماعی" در سال 1850 توسط جامعه شناس آلمانی لورنز وان اشتین در کتاب "تاریخچه جنبش اجتماعی فرانسه از سال 1789 تا کنون (1850)" مطرح شد.
تیلی مدعی است که جنبشهای اجتماعی، پیش از اواخر قرن 18 وجود نداشتند؛ اگرچه هر یک از سازمایههای آن (مبارزه، موجودیت و WUNG) دارای پیشینهی طولانی میباشند. آنها به تازگی با یکدیگر ترکیب شده و جنبش اجتماعی –آنگونه که باید باشد- را شکل دادهاند. این نوع جنبشهای اجتماعی در دهههایی نخستین قرن 19 در انگلیس و آمریکای شمالی به وجود آمده و از آن پس در سرتاسر جهان پخش شدهاند.
از نظر تیلی، جنبشهای اجتماعی در ابتدای رشد خود به تغییرات گستردهی سیاسی و اقتصادی همانند پارلمانتاریزاسیون (نهادینه شدن مجلس)، کاپیتالیزاسیون (سرمایهداری)، و پرولتاریزاسیون (طبقهی کارگر) پیوند خوردند.
جنبشهای سیاسی که در اواخر قرن 18 رشد کردند (مانند انقلاب فرانسه و مشروطیت سوم ماه می 1799 لهستان) در زمرهی نخستین جنبشهای اجتماعی قرار میگیرند. هرچند تیلی اشاره میکند که جنبش براندازی انگلستان (تبدیل شدن به تحریم کنندگان شکر در سال 1791 و ارائهی دادخواست مهم در 1806) مدعی است که نخستین جنبش اجتماعی به شمار میرود.
به جنبش کارگری و جنبش سوسیالیستها در انتهای قرن 19 به عنوان سرمشق جنبشهای اجتماعی نگریسته میشود که به شکل دهی و سازماندهی به احزاب کمونیست و سوسیال دموکرات منجر شدند. از سال 1815، بریتانیا پس از پیروزی در جنگهای ناپلئون وارد یک دوری تحول اجتماعی شد. در کشورهای دیگر نیز، گرایشهای مشابهی به منزلهی فشار برای اصلاحات ادامه یافت؛ برای نمونه در روسیه، انقلاب 1905 و 1917 منجر به فروپاشی حکومت روسیه در حول و حوش پایان جنگ جهانی اول گردید.
انگلیس در سال 1945 و پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم وارد یک دوره اصلاحات و تغییرات بنیادین شد. در دههی 1970، جنبشهای حقوق زنان، صلح، حقوق مدنی و حفظ محیط زیست ظهور کردند که بیشتر آنها جنبشهای نوین اجتماعی نامیده شدند. احزاب سبز از این جنبشها پدید آمدند. در انتهای دههی 1990، جنبش اجتماعی جهانی جدیدی با نام جنبش مخالف جهانی شدن ظهور کرد.
فرآیندهای کلیدی
چند فرآیند کلیدی در پس تاریخ جنبشهای اجتماعی نهفتهاند: فرآیند شهرنشینی که با ایجاد شهرهای بزرگ، تعاملهای اجتماعی بین گروههای مردم افزایش یافته و دسترسی مردم به یکدیگر ساده شده است. در شهرها مردم با هدفهای همانند میتوانند یکدیگر را پیدا کنند، گرد هم آیند و سازمان بیابند؛ به شکلی که در مورد جنبشهای اجتماعی نخستین روی داد. فرایند صنعتی شدن نیز، منجر به تجمع تودههای بزرگی از کارگران در همان منطقهی محدود شد و با توجه دادن آنان را به اهمیت طبقهی اجتماعی، بانی جنبشهای اجتماعی گردید.
بسیاری از جنبشهای اجتماعی دیگر در دانشگاه - جایی که فرایند گستردهی آموزش موجب جمع شدن بسیاری از مردم در کنار یکدیگر شده بود- شکل گرفت. با توسعهی فنآوریهای ارتباطی، ایجاد و فعالیتهای جنبشهای اجتماعی در زمان حاضر، بسیار آسانتر از پیش شده است. تمامی ابزارهای استفاده شده، از گردش دست به دست جزوههای چاپ شده در کافههای قرن 18، تا روزنامهها و اینک اینترنت، عوامل مهمی در رشد جنبشهای اجتماعی به حساب میآیند. در نهایت، گسترش دموکراسی و حقوق سیاسی مانند آزادی بیان، ایجاد و کارکرد جنبشهای اجتماعی را بسیار سادهتر میکنند.
جنبشهای اجتماعی، با نظامهای سیاسی دموکراتیک ارتباط نزدیکی داشتهاند و این ارتباط، همچنان ادامه دارد. جنبشهای اجتماعی، گهگاه با دموکراتیزه کردن ملت درهم آمیخته می شوند؛ اما بیشتر در دوران پسا دموکراسی شکوفا میشوند. آنها در طول 200 سال گذشته، به بخشی از ادبیات دگراندیشانه در سطح جهان تبدیل شدهاند.
گونههای جنبش اجتماعی
جامعهشناسان بر اساس موارد زیر، بین چند گونه از جنبشهای اجتماعی تمایز قائل شدهاند:
- براساس هدف عملیات:
• جنبشهای اصلاحی: جنبشهایی که برای تغییر برخی از هنجارهای نامناسب قانونی اختصاص مییابند. نمونههای این جنبش عبارتند از افزایش حقوق کارگران به دست یک اتحادیه کارگری، جنبش سبز طرفدار یک مجموعه قوانین زیست محیطی، و یا یک جنبش حمایت از آشناسازی با مجازات اعدام یا حق سقط جنین. برخی از این جنبشهای اصلاحی ممکن است به تغییر در سنت و هنجارهای اخلاقی (مانند محکوم کردن پور.نوگرافی یا ازدیاد و فراگیرشدن برخی ادیان) بیانجامند.
• جنبشهای رادیکال: به منظور تغییر برخی نظامهای ارزشی شکل میگیرند. این جنبش، گسترهی بزرگتری را نسبت به جنبشهای اصلاحی در بر میگیرد. جنبش حقوق مدنی در آمریکا که خواستار حقوق مدنی کامل و برابری قانونی همهی افراد جدای از نژاد آنها بود و یا جنبش همبستگی در لهستان که خواستار تغییر از نظام کمونیستی به نظام دموکراتیک با اقتصاد آزاد بود از این گونه هستند.
- براساس نوع تغییر:
• جنبش نوآور: جنبشی است که قصد دارد به معرفی هنجارها و ارزشهای جدید بپردازد. برای نمونه جنبش سینگولاریتاریانیسم (singularitarianism) با هدف تأثیرگذاری بر امنیت تکنولوژیکی فردی از این دسته است.
• جنبش محافظه کار: جنبشی است که در جهت حفظ هنجارهاو ارزش های موجود فعالیت میکند. جنبش ضد ماشینی قرن 19 به نام جنبش لادایتس (Luddites) در بریتانیا یا جنبشهای مدرن مخالف با گسترش غذاهای اصلاح ژنتیکی شده نمونههایی از این گونه جنبشهای هستند.
- براساس افراد مورد نظر:
• جنبشهای متمرکز بر گروه: بر گروههای یا به طور کلی بر جامعه تمرکز دارند. برای نمونه بر تغییر نظام سیاسی متمرکز شدهاند. بسیاری از این جنبشها، سرانجام به حزب سیاسی تغییر مییابند.
• جنبشهای متمرکز بر افراد: بر تأثیر افراد متمرکز شده است. بیشتر جنبشهای مذهبی در این مقوله جای میگیرند. این جنبشها به ندرت به احزاب سیاسی بدل می شوند.
- براساس روشهای عمل:
• جنبشهای مسالمتآمیز: با استفاده از ابزارهای خشن مخالف هستند. جنبش حقوق مدنی آمریکا، جنبش همبستگی لهستان و یا جنبش نافرمانی مدنی مهاتما گاندی در این مقوله قرار دارند.
• جنبشهای خشونتآمیز: گونههایی از جنبشهای مقاومت مسلحانه تا سازمانهای تروریستی در این دسته جای میگیرند. حزباله، گروه جدایی طلب باسک (ETA)، ارتش جمهوری خواه ایرلند (IRA) نمونههایی از این جنبشها هستند.
- براساس قدیمی و جدید بودن:
• جنبشهای قدیمی: بیشتر جنبشهای قرن 19 که نیروهای خود را از طبقههای مشخصی به کار میگرفتند (فقط کارگران، فقط دهقانان، فقط سفیدپوستان، فقط آریستوکراتها، فقط پروتستانها و ...) از این گونه به شمار میروند. تمرکز آنها معمولاً بر هدفهای مادی مانند بهبود استانداردهای زندگی آن طبقهی اجتماعی بود.
• جنبشهای جدید: جنبشهایی که بیشتر، از نیمهی دوم قرن بیستم چیره شدند. جنبش فمینیسم، جنبش ضد سقط جنین، جنبش حقوق مدنی، جنبش طرفدار محیط زیست، جنبش طرفدار نرمافزار آزاد، جنبش حقوق همجنسگرایان، جنبش طرفدار صلح، جنبش ضد انرژی هستهای، جنبش مخالف جهانیسازی و غیره. گاهی آنها به عنوان جنبشهای نوین شناخته شدهاند. این جنبشها معمولاً بر هدفهای غیرمادی متمرکز شدهاند.
- براساس دامنهی جنبش:
• جنبشهای جهانی: جنبشهای اجتماعی با هدفها و مقصودهای جهانی هستند. جنبشهای پویش اجتماعی-جهانی برای تغییر جامعه به سطح جهانی، طرفداری از مالیات مناطق در تجارت آزاد و سرمایهداری لیبرال از این دستهاند.
• جنبشهای منطقهای: بسیاری از جنبشهای اجتماعی دارای یک حوزهی محلی هستند و بر اهداف محلی و منطقهای استوارند. همانند حفاظت از یک منطقهی طبیعی ویژه و یا لابی برای کاهش عوارض پرداختی در برخی بزرگراهها.
• جنبشهای چندسطحی: جنبشهایی که پیچیدگی حکومت در قرن 21 را به رسمیت میشناسند و ایجاد فشار در سطح محلی، منطقهای، ملی و بینالمللی را هدف خود قرار میدهند. برای نمونه، جنبش CRAEDO (ائتلاف برای اصلاحات دموکراتیک آمریکا-اروپا) به طور فعالانه در حال تلاش و تجربههای منحصر به فردی در جهت بازسازی چهرهی دموکراسی و مناسبات مربوط به تکثرگرایی در قرن 21 است.
پویاییهای جنبشهای اجتماعی:
جنبشهای اجتماعی همیشگی نیستند و یک چرخهی حیات دارند: ایجاد میشوند، رشد میکنند، به موفقیت یا شکست میرسند و سرانجام منحل و متوقف میشوند. آنها در زمان و مکان مساعد، بیشتر و بهتر ظهور و تکامل مییابند. این شرایط، به ویژه در قرن 19 و با رویش و گسترش اندیشههایی مانند حقوق فردی، آزادی بیان، و نافرمانی مدنی آشکار شدند. پس بیشتر جنبشهای اجتماعی در جامعهها و فرهنگهایی که افراد اجازهی بیان اندیشههای خود را دارند (مانند کشورهای غربی) ظهور میکنند و برعکس، در مکانهایی که استبداد بر آنها حاکم است (مانند چین و روسیه) کمتر دیده میشوند.
اما زمینهی مساعدی که تنها در حکم یک پسزمینه برای تسهیل در ایجاد جنبشاجتماعی به شمار میرود، در برخی ساختهای اجتماعی مانند تفاوتها و تضادهای بین گروههای مردم وجود دارد. در مورد جنبش های قدیمی شکاف فقر و ثروت وجود داشت و در مورد جنبشهای جدید، به احتمال زیاد بین آداب و رسوم، اخلاق و ارزشها. در نهایت، پدیدار شدن یک جنبش اجتماعی نیازمند آن چیزی است که نیل اسملسر (Smelser) جامعه شناس، آن را رویداد آغازین نام نهاد: یک رویداد منحصر به فرد نیز یک سلسله واکنشها و رویدادها را در جامعهای معین به دنبال خود خواهد داشت که آن را به سوی یک جنبش اجتماعی سوق خواهند داد.
برای مثال، جنبش حقوق مدنی آمریکا در اثر واکنش یک زن سیاهپوست به نام رُزا پارکز – که در اعتراض به قوانین تبعیض نژادی بر روی صندلی مخصوص سفیدپوستان در اتوبوس نشست- ظهور کرد (البته رزا پارکز این اقدام را به تنهایی یا خود به خود انجام نداد؛ پیش از آن، رهبران فعال، زمینهی جرقه زدن این شعله را فراهم کرده بودند). جنبش همبستگی لهستان که سرانجام، حکومت کمونیستی این کشور را سرنگون کرد نیز، در ابتدا با اخراج آنا والنتینوویچز، فعال اتحادیهی تجاری آغاز شد.
از مهمترین چالشهای جنبشهای اجتماعی، رشد دانشهای گوناگون است که بر آن تأثیر میگذارد. دیگر، متقاعد کردن مردم برای پیوستن به آن جنبش و غلبه بر این برداشت ذهنی آنها است که "چرا من باید جان خود را برای دیگران به خطر بیندازم؟ چرا من کاشتهی دیگران را درو نکنم؟".
بسیاری از جنبشهای اجتماعی نیز، پیرامون رهبران کاریزماتیک (فرهمند) شکل میگیرند. این جنبشها پس از شکلگیری، در دو مرحله به جذب نیرو اقدام میکنند. نخست هنگامی که مردم علاقهمند میشوند و خود به آن جنبش میگروند. این افراد، به هدفهای جنبش به طور عمیق علاقهمند هستند. دوم زمانی که جنبش به موفقیتهای دست مییابد و عدهای دیگر به آن میپیوندند. اما این عده ممکن است با از دست رفتن موفقیتها یا ایجاد بحرانها، از عقیدهی خود دست بکشند و جنبش را ترک گویند. همچنین، عوامل خارجی مانند مخالفان یک دولت یا جنبشهای دیگر نیز، در حرکت جنبشها مؤثر هستند. به هر حال، بسیاری از جنبشهایی که با ایجاد بحران متوقف شده بودند، پس از چند دهه به وسیلهی فعالان سرسخت، دوباره احیا شدند.
-------
پینوشت:
این متن، ترجمهای بود از مقالهی سایت ویکیپدیا در مورد جنبش اجتماعی. متن اصلی در این آدرس موجود است.
مطلب مرتبط:
تئوریهای جنبش اجتماعی
جنبشهای اجتماعی- گیروشه
5 نظر:
لطفا درباره دو موضوع مورد اشاره در متن بیشتر بنویسید یا ترجمه کنید:
الف. . جنبش های چند سطحی؛ انواع و روش ها و...
ب. چالش های جنبش های اجتماعی؛ خصوصا "متقاعد کردن مردم برای پیوستن به آن جنبش و غلبه بر برداشت های ذهنی آنها".
1. شاید بتوان برای "کمپین" معادل بهتری از "مبارزه" پیدا کرد. ضمن اینکه اگر بند سوم در بخش "مفهوم" توضیح داده شود که علامت اختصاری نمایانگر چیستٰ روشن تر می شود.
2. برخی معادل ها هم مثل "سازمایه" جالب بود.
3. چند جای متن نیاز به حذف فاصله یا گذاشتن فاصل یا حذف ":" دارد.
اگر خاطرتان باشد، پیش از انتخابات هم زیر یک نوشته ام با عنوان "شور میرحسینی و ..." از راهکارهای دستیابی به آزادی پرسیده بودید و زیر همان کامنت پاسخ دادم: «با استفاده از جنبش اجتماعی + لیدرشیپ پایبند به دموکراسی.» و بنابراین در این زمینه حتماً بیشتر خواهم نوشت. جایی در همین نوشته، نظر اسملسر آورده شده است که یک رویداد چگونه می تواند به یک جنبش اجتماعی منتهی شود. انتخابات اخیر -که در واقع انتخابات هم نبود- و تقلب گسترده و افتضاح در آن، همان رویداد است که موجب تسریع در شکل گیری این جنبش شد.
موارد اشاره شده، اصلاح شدند. ممنون.
salam agha saeed
garche dar hameye mavared movafegh nistim, vali az khoondane matalebet estefade mikonam.
ya ali madad
http://301040.blogsky.com
ممنونم. قرار هم نبوده و نیست که موافق باشید. به قولی "دو نفر که مثل هم دیگه فکر می کنند، یک چیزی ثابت می شه: اینکه هیچ کدامشون فکر نمی کنند!" ما می تونیم در همه چیز اختلاف نظر داشته باشیم، اما با همدیگه قدم بزنیم. :)
ممنون به خاطر مطالبتان. مفید بود . موفق باشید
ارسال یک نظر