تعریف جنبش اجتماعی
جنبش اجتماعی عبارت از سازمانی کاملاً شکل گرفته و مشخص است که به منظور دفاع و یا گسترش و یا دستیابی به هدفهای خاصی به گروهبندی و تشکل اعضا میپردازد.
آنچه که اصولاً جنبش اجتماعی را مشخص میسازد، متقاضی و مدعی بودن آن است که سعی در شناساندن و پیروز گردانیدن ایدهها و منافع و ارزشهای معینی را دارد؛ بدین منظور پیوسته سعی در افزایش اعضا و کوشش در جهت جلب توجه عامه و نیز برگزیدگان جامعه مینماید.
هدفهای جنبش اجتماعی، بسیارند و به عنوان مثال میتوان ازدگرگونی یا واژگونی نظم موجود گرفته تا منع مشروبات الکلی، منع مجازات اعدام و یا منع سلاحهای اتمی و شناسایی حقوق قانونی و سیاسی زنان و غیره نام برد. وسایلی که در جنبشهای اجتماعی به آنها متوسل میشوند، متفاوت است؛ به طوری که از تبلیغات ساده و تحت فشار قرار دادن افکار اعضای جامعه گرفته تا خشونت، مورد استفاده قرار میگیرند ولی به هر حال صرفنظر از هدفها و وسایل مورد استفاده، جنبش اجتماعی همیشه با یک اساس فکری جدید معرفی میگردد.
اصول سهگانهی جنبشهای اجتماعی- بر اساس آرای تورن
براساس آرای تورن، جنبشهای اجتماعی بر اصول سهگانهای پیریزی شدهاند که در حقیقت دلیل موجودیت آنها است، کنش آنها را جهت داده و خصوصیت ویژهای به شرح زیر میدهد:
1- اصل هویت
یک جنبش اجتماعی، ابتدا باید دارای هویتی باشد، یعنی اینکه این جنبش باید مشخص نماید که از چه افرادی تشکیل شده است، سخنگوی چه افراد و یا چه گروههایی از مردم است و مدافع و محافظ چه منافعی است. بنابراین در اینجا گروهی ملاحظه میگردد که متقاضی است و به دنبال به دست آوردن چیزی است و این گروه در حقیقت برای مشخص نمودن خود، خود را سخنگو و مدافع عدهای خاص قلمداد مینماید مثل کارگران، زنان، دهقانان و غیره...
یا اینکه جنبش ممکن است نماینده و سخنگوی منافع یک جامعهی کلی باشد، مانند جنبشهای ملی. جنبش، همچنین ممکن است نمایندهی یک شبه گروه باشد مانند جنبش مصرف کنندگان. بنابراین، برای فهم ذات و کنش یک جنبش اجتماعی، پرسشهایی به گونهی زیر مطرح میشود:
1-1- جنبش معرف چه کسانی است؟
1-2- به نام چه کسانی صحبت مینماید یا اینکه ادعا میکند سخنگوی چه کسانی است؟
1-3- مدافع و محافظ چه منافعی است؟
2- اصل ضدیت یا مخالفت
جنبش اجتماعی همیشه در برابر نوعی مانع یا نیروی مقاوم قرار دارد و در نتیجه همیشه سعی در درهم شکستن دشمن یا دشمنانی دارد و به این ترتیب، جنبش اجتماعی لزوماً دارای حریف است. اما ضدیت، دومین اصل موجودیت جنبشهای اجتماعی است و بدون آن، جنبش اجتماعی نمیتواند وجود داشته باشد یا به شخن دیگر اگر پدیدهی جمعی یا مشابهی وجودد اشته باشد، آن را نمیتوان به عنوان یک جنبش تلقی نمود زیرا در این صورت جنبش ممکن است به صورت حزبی مسلط به هدف خود دست یافته و بر سریر قدرت نشسته یا به صورت مؤسسهای مستقر درآمده باشد که دیگر جنبش محسوب نمیگردد، چرا که ماهیت خود را از دست داده است.
3- اصل عمومیت
یک جنبش اجتماعی به نام ارزشهای برتر، ایدههای بزرگ، فلسفه ویا ایدهای مذهبی آغاز میگردد؛ کنش آن ملهم از تفکر و عقیدهای است که تا حد امکان سعی در گسترش و پیشرفت دارد. حتا در مورادی که جنبش، معرف یا نماینده یا مدافع گروهی خاص است، به نام ارزشها و حقایق جهانی که توسط انسان¬ها و یا به وسیلهی کل جامعه شناختهشده و مورد قبول قرار گرفتهاند ادعای خود را شروع مینماید. به این ترتیب، دلایلی که باعث کنش یک جنبش اجتماعی میگردد ممکن است به صورت منافع ملی، آزادی بشریت، رفاه و خوشبختی جمعی، حقوق انسانی، سلامت همگانی، خواست و فرمان الاهی و غیره باشد. و این همان خصوصیتی است که که تورن آن را «اصل عمومیت» نام مینهد.
اصل عمومیت نیز، همانند دو اصل پیشین برای شناخت ذات و جهتگیری یک جنبش اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار است و به همین علت تغییر در جهتگیری یک جنبش اجتماعی، معمولاً با تغییر در اصل عمومیت آن همراه است به شکلی که مثلاً یک جنبش وطن پرستانه ملهم از مذهب، چنانچه به لامذهبی گرایش یابد، صحبت از «خواست یا اراده و مشیت الاهی» را به کنار مینهد و از مفهوم پویایی تاریخ شخن می گوید و در عین حال نیز، ماهیت خود را از دست میدهد.
آکسیونالیسم (کنشگرایی) و جنبشهای اجتماعی
آلن تورن جامعهشناس معاصر فرانسوی، به تازگی جنبشهای اجتماعی را عمیقاً مورد مطالعه قرار داده است و در این مطالعات خود برای تحلیل کنشها و جنبشهای اجتماعی و همچنین ساخت آنها، نظری ارائه داده است که آن را تحلیل آکسیونالیستی نام نهاده است. این تحلیل مبتنی است بر شناخت و چگونگی پیدایی ارزش¬ها و دلایل وجودی آنها و چگونگی تأثیر آنها در ایجاد کنشهای اجتماعی جوامع.
تورن با ارائهی این تحلیل، این مطلب را نیز خاطرنشان میسازد که وی قصد مقابله با مکتبهای مشابه را ندارد و نمیخواهد که تحلیل آکسیونالیستی خود را در مقابل تحلیلهای کارکردگرا و ساختارگرا قرار دهد، زیرا نحوهی مطالعهی هر یک از این مکاتب متفاوت است. اگر در فنکسیونالیسم (کارکردگرایی) و استروکتورالیسم (ساختارگرایی)، دادهها و اطلاعات مربوط به ارزش¬های موجود مورد مطالعه قرار میگیرند، آکسیونالیسم، به منشأ و اصل و منبع این ارزشها میپردازد. بنابراین، تورن در تحلیل آکسیونالیستی برای جنبشهای اجتماعی، اهمیت درخور ملاحظه و خاصی قائل است؛ به طوری که این جنبشها را به مثابهی جایگاهی تلقی مینماید که موجب خلق و توجیه ارزش های جدید میگردند و بدین ترتیب، جنبشها در تحلیل کنش تاریخی و دگرگونی اجتماعی موضوع اساسی و هستهی مرکزی این مطالعات را تشکیل میدهند و اساساً در این جنبشها و به وسیلهی این جنبشهاست که بازیگران مبتکر، کنش خود را سازمان داده و برای دگرگون کردن و تحت تأثیر قرار دادن جریان تاریخ جامعهی خود، به تلاش برمیخیزند.
تعدد جنبشهای اجتماعی
در مقایسه با جوامع سنتی، تعدد جنبشهای اجتماعی در جوامع مدرن صنعتی بسیار زیاد است و این تعدد جنبش ها در این جوامع در رابطه با تعداد نخبگان است. در جوامع باستانی، جنبشهای اجتماعی تقریباً وجود نداشت یا اینکه نادر بود؛ در حالی که در جوامع دهقانی بیشتر به چشم میخورند که در حقیقت از طغیان ها و عصیانهای دهقانی نشأت میگیرند. ولی در هر حال، در این گونه جوامع نیز این جنبشها کوتاهمدت و زودگذرند، خصوصاً آنکه این جنبشها برخلاف جوامع شهری، جزیی پیوسته از سازمان اجتماعی جوامع دهقانی محسوب نمیگردند.
در جوامع شهری و صنعتی، تعدد و نوع جنبشهای اجتماعی، خود نمونه و نشانهای است از اهمیت آنها و بنابراین در مطالعهی دگرگونی اجتماعیعطف توجه جامعهشناسان به آنها ضروری است، زیرا در این جوامع جنبشهای اجتماعی در عین حال، هم علت و هم نتیجهی سرعت تاریخ محسوب میگردند.
کارکردهای سهگانهی جنبشهای اجتماعی
در جنبشهای اجتماعی، سه کارکرد به شکل زیر میتوان ملاحظه نمود: رابط یا میانجی بودن، ایجاد و بالابردن آگاهی های جمعی، ایجاد فشار.
1- به عنوان رابط یا میانجی
جنبشهای اجتماعی را در وهلهی اول می باید به عنوان عاملین فعالی که بین افراد از یک طرف و و ساختها و حقایق اجتماعی از طرف دیگر نقش میانجی به عهده دارند در نظر گرفت. این وظیفهی میانجیگری به طرق زیر صورت میگیرد:
اول- آنکه جنبشهای اجتماعی موجب شناساندن جامعه و ساختهای اجتماعی آن به اعضای این جنبشها و سایرین می گردند. به سخن دیگر، این جنبشهابعضی حقایق اجتماعی را به آنها تفهیم مینمایند. بدین ترتیب جنبشهای اجتماعی به عنوان عاملان جامعهپذیری، نقش قابل ملاحظهای را ایفا میکنند.
دوم- آنکه جنبشهای اجتماعی وسیلهی ارتباط مؤثری در مشارکت محسوب میشوند. جامعهی شهری و صنعتی، به دلیل وسعت و تنوع آن، نیاز به مشارکت پیچیدهتری در زندگی جمعی دارد و این مسأله همچنانکه پیش از این نیز یادآور شدهایم، مشروحاً توسط "دورکیم" در اثر معروفش «تقسیم کار اجتماعی» بیان گردیده است. در پیشگفتار معروفی که دورکیم بر چاپ دوم این کتاب نوشته است، اهمیت گروههای واسط (رابط) را که هدفشان جامعهپذیر کردن و حل کردن فرد در جامعهی پیچیده است نشان داده است و بنا بر عقیدهی وی، این امر با انسجام ارگانیکی ارتباط دارد.
اخیراً "دانیل لرنر" به توجیه این مطلب پرداخته است که در عبور از جامعهی سنتی به جامعهی مدرن، اعضای یک جامعه باید قابلیتها و استعدادهای جدیدی که آنها را قادر به سازگار کردن خود با انواع پیچیدهتری از مشارکت اججتماعی مینمایند، کسب کنند.
کوتاه سخن آنکه در جامعهی جدید، جنبش اجتماعی به صورت یکی از گروههای اصلی واسط درآمده است که به وسیلهی آن اعضای جامعه میتوانند منافع خود را حفظ نمایند و یا به ایدههای خود ارزش نهند و بدین ترتیب در سطوح مختلف، در کنش تاریخی مشارکت کنند.
2- جنبشهای اجتماعی به عنوان عامل ایجاد آگاهی جمعی
از طرف دیگر، جنبش اجتماعی ذاتاً موجب ایجاد و گسترش نوعی شعور جمعی سیاسی در یک جامعه یا در بخش خاصی از جامعه میگردد. از زمانی که مارکس، شعور طبقهای را مورد تحلیل قرار داده است، اهمیت نوعی شعور جمعی سیاسی در دگرگونی اجتماعی مورد تأکید قرار گرفته است.
با وجودی که این اصطلاح کاملاً از ابهام به دور نیست، ولی برای به دست دادن و روشن کردن حقیقتی اجتماعی که تشریح آن مشکل است، شاید بتوان اصطلاح "آگاهی جمعی راستین" را به کار برد که ارتباط دارد با جامعهای که نفع خود را در مییابد، به آن وقوف حاصل میکند و همچنین به موقعیتی که کنشها را ایجاد میکند و نیاز به دگرگونی را به وجود می آورد.
در حقیقت، این دومین کارکرد جنبش اجتماعی، ارتباط نزدیکتری با کنش تاریخی دارد. وجود "سازمان" و همچنین "اصول سهگانهی تورن" که در ذات و طبیعت جنبش اجتماعی است، دایماً موجب ایجاد شعور راستین (از نقطه نظر جنبش) در میان افراد جامعه میگردد و به همین علت تأثیری که جنبشهای اجتماعی بر آگاهی جوامع دارند، آلن تورن نقش مؤثری برای آنها در تاریخ قایل میگردد.
3- کارکرد "فشار" جنبشهای اجتماعی
جنبشهای اجتماعی با فشاری که بر نخبگان قدرت وارد می آورند، بر توسعهی تاریخی جوامع اثر میگذارند. این فشارها ممکن است به راههای مختلفی عمل کنند؛ از قبیل: مبارزات تبلیغاتی به منظور تأثیر بر افکار عمومی، تهدید، اعتصابف تحریم، تظاهرات و غیره. فشار بر قدرت موجود، تنها یکی از اَشکال کنشی است که جنبشهای اجتماعی میتوانند به خود بگیرند.، ولی این نوع کنش به حدی وسعت دارد که آن را اغلب به عنوان کارکرد اصلی جنبشهای اجتماعی محسوب میکنند و به همین علت گاهی جنبشهای اجتماعی را در ردیف گروههای فشار قلمداد مینمایند. البته باید به این مسأله توجه کافی داشت که جنبشهای اجتماعی و گروههای فشار یکی نیستند، حتا اگر گاهی یکی را به جای دیگری به کار ببرند.
منبع:
- روشه، گی. 1381. تغییرات اجتماعی. برگردان: منصور وثوقی، چاپ سیزدهم، نشر نی، تهران. صص 129-135.
- عکسها از اینترنت
مطلب مرتبط:
جنبش اجتماعی (ترجمه)
جنبش اجتماعی عبارت از سازمانی کاملاً شکل گرفته و مشخص است که به منظور دفاع و یا گسترش و یا دستیابی به هدفهای خاصی به گروهبندی و تشکل اعضا میپردازد.
آنچه که اصولاً جنبش اجتماعی را مشخص میسازد، متقاضی و مدعی بودن آن است که سعی در شناساندن و پیروز گردانیدن ایدهها و منافع و ارزشهای معینی را دارد؛ بدین منظور پیوسته سعی در افزایش اعضا و کوشش در جهت جلب توجه عامه و نیز برگزیدگان جامعه مینماید.
هدفهای جنبش اجتماعی، بسیارند و به عنوان مثال میتوان ازدگرگونی یا واژگونی نظم موجود گرفته تا منع مشروبات الکلی، منع مجازات اعدام و یا منع سلاحهای اتمی و شناسایی حقوق قانونی و سیاسی زنان و غیره نام برد. وسایلی که در جنبشهای اجتماعی به آنها متوسل میشوند، متفاوت است؛ به طوری که از تبلیغات ساده و تحت فشار قرار دادن افکار اعضای جامعه گرفته تا خشونت، مورد استفاده قرار میگیرند ولی به هر حال صرفنظر از هدفها و وسایل مورد استفاده، جنبش اجتماعی همیشه با یک اساس فکری جدید معرفی میگردد.
اصول سهگانهی جنبشهای اجتماعی- بر اساس آرای تورن
براساس آرای تورن، جنبشهای اجتماعی بر اصول سهگانهای پیریزی شدهاند که در حقیقت دلیل موجودیت آنها است، کنش آنها را جهت داده و خصوصیت ویژهای به شرح زیر میدهد:
1- اصل هویت
یک جنبش اجتماعی، ابتدا باید دارای هویتی باشد، یعنی اینکه این جنبش باید مشخص نماید که از چه افرادی تشکیل شده است، سخنگوی چه افراد و یا چه گروههایی از مردم است و مدافع و محافظ چه منافعی است. بنابراین در اینجا گروهی ملاحظه میگردد که متقاضی است و به دنبال به دست آوردن چیزی است و این گروه در حقیقت برای مشخص نمودن خود، خود را سخنگو و مدافع عدهای خاص قلمداد مینماید مثل کارگران، زنان، دهقانان و غیره...
یا اینکه جنبش ممکن است نماینده و سخنگوی منافع یک جامعهی کلی باشد، مانند جنبشهای ملی. جنبش، همچنین ممکن است نمایندهی یک شبه گروه باشد مانند جنبش مصرف کنندگان. بنابراین، برای فهم ذات و کنش یک جنبش اجتماعی، پرسشهایی به گونهی زیر مطرح میشود:
1-1- جنبش معرف چه کسانی است؟
1-2- به نام چه کسانی صحبت مینماید یا اینکه ادعا میکند سخنگوی چه کسانی است؟
1-3- مدافع و محافظ چه منافعی است؟
2- اصل ضدیت یا مخالفت
جنبش اجتماعی همیشه در برابر نوعی مانع یا نیروی مقاوم قرار دارد و در نتیجه همیشه سعی در درهم شکستن دشمن یا دشمنانی دارد و به این ترتیب، جنبش اجتماعی لزوماً دارای حریف است. اما ضدیت، دومین اصل موجودیت جنبشهای اجتماعی است و بدون آن، جنبش اجتماعی نمیتواند وجود داشته باشد یا به شخن دیگر اگر پدیدهی جمعی یا مشابهی وجودد اشته باشد، آن را نمیتوان به عنوان یک جنبش تلقی نمود زیرا در این صورت جنبش ممکن است به صورت حزبی مسلط به هدف خود دست یافته و بر سریر قدرت نشسته یا به صورت مؤسسهای مستقر درآمده باشد که دیگر جنبش محسوب نمیگردد، چرا که ماهیت خود را از دست داده است.
3- اصل عمومیت
یک جنبش اجتماعی به نام ارزشهای برتر، ایدههای بزرگ، فلسفه ویا ایدهای مذهبی آغاز میگردد؛ کنش آن ملهم از تفکر و عقیدهای است که تا حد امکان سعی در گسترش و پیشرفت دارد. حتا در مورادی که جنبش، معرف یا نماینده یا مدافع گروهی خاص است، به نام ارزشها و حقایق جهانی که توسط انسان¬ها و یا به وسیلهی کل جامعه شناختهشده و مورد قبول قرار گرفتهاند ادعای خود را شروع مینماید. به این ترتیب، دلایلی که باعث کنش یک جنبش اجتماعی میگردد ممکن است به صورت منافع ملی، آزادی بشریت، رفاه و خوشبختی جمعی، حقوق انسانی، سلامت همگانی، خواست و فرمان الاهی و غیره باشد. و این همان خصوصیتی است که که تورن آن را «اصل عمومیت» نام مینهد.
اصل عمومیت نیز، همانند دو اصل پیشین برای شناخت ذات و جهتگیری یک جنبش اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار است و به همین علت تغییر در جهتگیری یک جنبش اجتماعی، معمولاً با تغییر در اصل عمومیت آن همراه است به شکلی که مثلاً یک جنبش وطن پرستانه ملهم از مذهب، چنانچه به لامذهبی گرایش یابد، صحبت از «خواست یا اراده و مشیت الاهی» را به کنار مینهد و از مفهوم پویایی تاریخ شخن می گوید و در عین حال نیز، ماهیت خود را از دست میدهد.
آکسیونالیسم (کنشگرایی) و جنبشهای اجتماعی
آلن تورن جامعهشناس معاصر فرانسوی، به تازگی جنبشهای اجتماعی را عمیقاً مورد مطالعه قرار داده است و در این مطالعات خود برای تحلیل کنشها و جنبشهای اجتماعی و همچنین ساخت آنها، نظری ارائه داده است که آن را تحلیل آکسیونالیستی نام نهاده است. این تحلیل مبتنی است بر شناخت و چگونگی پیدایی ارزش¬ها و دلایل وجودی آنها و چگونگی تأثیر آنها در ایجاد کنشهای اجتماعی جوامع.
تورن با ارائهی این تحلیل، این مطلب را نیز خاطرنشان میسازد که وی قصد مقابله با مکتبهای مشابه را ندارد و نمیخواهد که تحلیل آکسیونالیستی خود را در مقابل تحلیلهای کارکردگرا و ساختارگرا قرار دهد، زیرا نحوهی مطالعهی هر یک از این مکاتب متفاوت است. اگر در فنکسیونالیسم (کارکردگرایی) و استروکتورالیسم (ساختارگرایی)، دادهها و اطلاعات مربوط به ارزش¬های موجود مورد مطالعه قرار میگیرند، آکسیونالیسم، به منشأ و اصل و منبع این ارزشها میپردازد. بنابراین، تورن در تحلیل آکسیونالیستی برای جنبشهای اجتماعی، اهمیت درخور ملاحظه و خاصی قائل است؛ به طوری که این جنبشها را به مثابهی جایگاهی تلقی مینماید که موجب خلق و توجیه ارزش های جدید میگردند و بدین ترتیب، جنبشها در تحلیل کنش تاریخی و دگرگونی اجتماعی موضوع اساسی و هستهی مرکزی این مطالعات را تشکیل میدهند و اساساً در این جنبشها و به وسیلهی این جنبشهاست که بازیگران مبتکر، کنش خود را سازمان داده و برای دگرگون کردن و تحت تأثیر قرار دادن جریان تاریخ جامعهی خود، به تلاش برمیخیزند.
تعدد جنبشهای اجتماعی
در مقایسه با جوامع سنتی، تعدد جنبشهای اجتماعی در جوامع مدرن صنعتی بسیار زیاد است و این تعدد جنبش ها در این جوامع در رابطه با تعداد نخبگان است. در جوامع باستانی، جنبشهای اجتماعی تقریباً وجود نداشت یا اینکه نادر بود؛ در حالی که در جوامع دهقانی بیشتر به چشم میخورند که در حقیقت از طغیان ها و عصیانهای دهقانی نشأت میگیرند. ولی در هر حال، در این گونه جوامع نیز این جنبشها کوتاهمدت و زودگذرند، خصوصاً آنکه این جنبشها برخلاف جوامع شهری، جزیی پیوسته از سازمان اجتماعی جوامع دهقانی محسوب نمیگردند.
در جوامع شهری و صنعتی، تعدد و نوع جنبشهای اجتماعی، خود نمونه و نشانهای است از اهمیت آنها و بنابراین در مطالعهی دگرگونی اجتماعیعطف توجه جامعهشناسان به آنها ضروری است، زیرا در این جوامع جنبشهای اجتماعی در عین حال، هم علت و هم نتیجهی سرعت تاریخ محسوب میگردند.
کارکردهای سهگانهی جنبشهای اجتماعی
در جنبشهای اجتماعی، سه کارکرد به شکل زیر میتوان ملاحظه نمود: رابط یا میانجی بودن، ایجاد و بالابردن آگاهی های جمعی، ایجاد فشار.
1- به عنوان رابط یا میانجی
جنبشهای اجتماعی را در وهلهی اول می باید به عنوان عاملین فعالی که بین افراد از یک طرف و و ساختها و حقایق اجتماعی از طرف دیگر نقش میانجی به عهده دارند در نظر گرفت. این وظیفهی میانجیگری به طرق زیر صورت میگیرد:
اول- آنکه جنبشهای اجتماعی موجب شناساندن جامعه و ساختهای اجتماعی آن به اعضای این جنبشها و سایرین می گردند. به سخن دیگر، این جنبشهابعضی حقایق اجتماعی را به آنها تفهیم مینمایند. بدین ترتیب جنبشهای اجتماعی به عنوان عاملان جامعهپذیری، نقش قابل ملاحظهای را ایفا میکنند.
دوم- آنکه جنبشهای اجتماعی وسیلهی ارتباط مؤثری در مشارکت محسوب میشوند. جامعهی شهری و صنعتی، به دلیل وسعت و تنوع آن، نیاز به مشارکت پیچیدهتری در زندگی جمعی دارد و این مسأله همچنانکه پیش از این نیز یادآور شدهایم، مشروحاً توسط "دورکیم" در اثر معروفش «تقسیم کار اجتماعی» بیان گردیده است. در پیشگفتار معروفی که دورکیم بر چاپ دوم این کتاب نوشته است، اهمیت گروههای واسط (رابط) را که هدفشان جامعهپذیر کردن و حل کردن فرد در جامعهی پیچیده است نشان داده است و بنا بر عقیدهی وی، این امر با انسجام ارگانیکی ارتباط دارد.
اخیراً "دانیل لرنر" به توجیه این مطلب پرداخته است که در عبور از جامعهی سنتی به جامعهی مدرن، اعضای یک جامعه باید قابلیتها و استعدادهای جدیدی که آنها را قادر به سازگار کردن خود با انواع پیچیدهتری از مشارکت اججتماعی مینمایند، کسب کنند.
کوتاه سخن آنکه در جامعهی جدید، جنبش اجتماعی به صورت یکی از گروههای اصلی واسط درآمده است که به وسیلهی آن اعضای جامعه میتوانند منافع خود را حفظ نمایند و یا به ایدههای خود ارزش نهند و بدین ترتیب در سطوح مختلف، در کنش تاریخی مشارکت کنند.
2- جنبشهای اجتماعی به عنوان عامل ایجاد آگاهی جمعی
از طرف دیگر، جنبش اجتماعی ذاتاً موجب ایجاد و گسترش نوعی شعور جمعی سیاسی در یک جامعه یا در بخش خاصی از جامعه میگردد. از زمانی که مارکس، شعور طبقهای را مورد تحلیل قرار داده است، اهمیت نوعی شعور جمعی سیاسی در دگرگونی اجتماعی مورد تأکید قرار گرفته است.
با وجودی که این اصطلاح کاملاً از ابهام به دور نیست، ولی برای به دست دادن و روشن کردن حقیقتی اجتماعی که تشریح آن مشکل است، شاید بتوان اصطلاح "آگاهی جمعی راستین" را به کار برد که ارتباط دارد با جامعهای که نفع خود را در مییابد، به آن وقوف حاصل میکند و همچنین به موقعیتی که کنشها را ایجاد میکند و نیاز به دگرگونی را به وجود می آورد.
در حقیقت، این دومین کارکرد جنبش اجتماعی، ارتباط نزدیکتری با کنش تاریخی دارد. وجود "سازمان" و همچنین "اصول سهگانهی تورن" که در ذات و طبیعت جنبش اجتماعی است، دایماً موجب ایجاد شعور راستین (از نقطه نظر جنبش) در میان افراد جامعه میگردد و به همین علت تأثیری که جنبشهای اجتماعی بر آگاهی جوامع دارند، آلن تورن نقش مؤثری برای آنها در تاریخ قایل میگردد.
3- کارکرد "فشار" جنبشهای اجتماعی
جنبشهای اجتماعی با فشاری که بر نخبگان قدرت وارد می آورند، بر توسعهی تاریخی جوامع اثر میگذارند. این فشارها ممکن است به راههای مختلفی عمل کنند؛ از قبیل: مبارزات تبلیغاتی به منظور تأثیر بر افکار عمومی، تهدید، اعتصابف تحریم، تظاهرات و غیره. فشار بر قدرت موجود، تنها یکی از اَشکال کنشی است که جنبشهای اجتماعی میتوانند به خود بگیرند.، ولی این نوع کنش به حدی وسعت دارد که آن را اغلب به عنوان کارکرد اصلی جنبشهای اجتماعی محسوب میکنند و به همین علت گاهی جنبشهای اجتماعی را در ردیف گروههای فشار قلمداد مینمایند. البته باید به این مسأله توجه کافی داشت که جنبشهای اجتماعی و گروههای فشار یکی نیستند، حتا اگر گاهی یکی را به جای دیگری به کار ببرند.
منبع:
- روشه، گی. 1381. تغییرات اجتماعی. برگردان: منصور وثوقی، چاپ سیزدهم، نشر نی، تهران. صص 129-135.
- عکسها از اینترنت
مطلب مرتبط:
جنبش اجتماعی (ترجمه)
0 نظر:
ارسال یک نظر