جریان موسوم به اصلاح طلب با دو کاندیدا در این انتخابات شرکت میکنند. میرحسین موسوی و مهدی کروبی. اولی پس از بیست سال سکوت بار دیگر به عرصهی سیاسی بازگشته است و البته آنچه از فحوای کلامش بر میآید این است که او همچنان در دههی 60 و آرمانهای آن سِیر میکند. و دومی نیز که سی سال در صحنهی اول نظام حاضر بود، زمانی مشارکت و سازمان مجاهدین را تندرو و نفوذی بیگانگان نامید و زمانی اصطلاح حکم حکومتی را بر سر زبانها انداخت و در برابر آن سر تعظیم فرود آورد؛ به هرجهت تیم توانمند همراه او اگر به وی «اعتماد» کردند، نباید چنین انتظاری از دیگران داشته باشند.
بدیهی است که روی شعارهای دم انتخابات این دو نیز به هیچ روی نمیتوان حسابی جدی باز کرد. چه اینکه یکی از شعارهای هر دوی اینها مبنی بر جمعآوری گشت ارشاد در درجهی اول دست کم گرفتن خواستههای اصلی بيشتر مردم است و در درجهی دوم از حیطهی اختیارات آنها خارج.
بنابراین میرحسین و شیخ، از نقطه نظر ایجابی و اصلاح طلبانه، آنچنان انگیزهای برای شرکت در انتخابات ایجاد نمیکنند. اما از منظر سلبي، گویا کارد احمدینژاد چنان به استخوان، و وضع موجود چنان به «نقطه غير قابل تحمل» رسیده است که براي برخي، شرکت در انتخابات را گریز ناپذیر مینمایاند. بسیاری از حامیان و طرفداران این دو و یا ناراضیان از وضع موجود، حرف آخر را همان اول می زنند که به یک دلیل باید شرکت کرد: «نه به احمدینژاد».
اما باید دید که «نه» گفتن به یک جریان -از طربق «انتخاب بین بد و بدتر» - چگونه «تسلسل» وار، ما را به «دور» باطل کشانده است و میکشاند و خواهد کشاند. برای بیان بهتر به نمونه هاي زير توجه نماييد:
عزتاله سحابی پس از اینکه در جلسهای با حضور میرحسین موسوی، به ایشان و دوستانش اجازهی سخنرانی داده نشد - و پیش از شروع سخنان شخص میرحسین، به نشانهی اعتراض جلسه را ترک گفتند- در مصاحبهای میگوید:
«در هر صورت، ما کار نداریم. هرکدام از آنان انتخاب میشوند، بشوند. آقای احمدینژاد نشود. اصل خواست ما این است که آقای احمدینژاد انتخاب نشود. هرکدام از این دو بشوند، فرق نمیکند.» (رادیو زمانه؛ ۴ اردیبهشت ۱۳۸۸)
جالب اینجاست که جناب سحابی در مورد اين گونه انتخابها، پیش از این به کنایه گفته بود:
«مشهود است مردم در انقلاب سال ۵۷میدانستند چه نمیخواهند، ولی نمیدانستند چه میخواهند.» (عزتاله سحابی، کنفرانس برلین، 1379)
در این مورد احمد زیدآبادی نیز جان کلام را میگوید: «ما اينك بر سر دو راهي تاسف باري قرار گرفتهايم كه ناچار از انتخابيم. يك راه پيش روي ما، كنار كشيدن از صحنه انتخابات و اجازه دادن به حاميان آقاي احمدي نژاد به منظور انتخاب دوباره او براي رياست جمهوري است، البته با ميزان آرائي كه به نظرم بسيار كم خواهد بود. راه دوم، ورود به صحنه انتخابات به نفع مهدي كروبي و يا مير حسين موسوي است در حالي كه از ضعفها، محدوديتها و موانع پيش روي آنان براي بهبود اوضاع كشور آگاهيم و تنها چشم به انجام يك سلسله اصلاحات اداري و جزئي از آنها داريم.» و اضافه میکند: «... ما اين بار مي توانيم يك "نه" بزرگ در كاسه حاميان آقاي احمدي نژاد بگذاريم، بلكه براي مدتي هم شده از شيطان كبر و غرور و تفرعن پياده شوند.» (احمد زیدآبادی، روزآنلاین، 10 اردیبهشت 1388)
روزهای پیش از انتخابات 2 خرداد 1376 برای من فراموش ناشدنی هستند؛ آنچه آن زمان در بین مردم دهان به دهان میگشت این بود که «با رأی دادن به خاتمی، به کاندیدای حکومت (ناطق نوری) نه بگوییم!». در مرحله دوم انتخابات 1384 اما وضع «نه گفتن» در «انتخاب بين بد و بدتر» به گونه اي ديگر و به عبارتي بر عكس آنچه حاميان اين روش فكر مي كردند رقم خورد.
گویی تمام آزادی و حق انتخاب ما به همین «نه گفتن» محدود میشود. انقلاب 1357، خرداد 1376، تير 1384 و اینک خرداد 1388.
اما نتیجهی این «نه گفتنها» چه خواهد بود؟ در واقع انتخاب بین بد و بدتر ما را به کجا خواهد برد؟ هانا آرنت به خوبي پاسخ میگوید: «انتخاب بین بد و بدتر غیراخلاقی است. چرا كه همواره با انتخاب بد به سمت بدتر حرکت میکنیم. افزون براین، اگر به تکنیکهای حکومت توتالیتر نگاه کنیم، میبینیم که از اصل انتخاب بد به جای بدتر، آگاهانه استفاده میشود تا کارکنان دولت هچون تمامی مردم برای پذیرفتن شر به معنای دقیق کلمه آماده شوند.» (هانا آرنت، وظیفهی شخصی در دوران دیکتاتوری، بنیاد عبدالرحمان برومند)
در همین راستا، احمد قابل به آنهايي كه به رويكرد حداقلي معتقدند به طور تلويحي گوشزد كرد که «اصلاح طلبان، با رویکرد حداقلی و بسنده کردن به حداقلها روز به روز عقب نشستند... امروز جای چانهزنی برای یک یا دو درصد حقوق ملت نیست. تجربه نشان داده که این راه، به مقصد نمیرسد، چرا که رقیب نیز از «کوچک بودن هدف» که نشانگر سستی عزم اصلاحطلبان است، احساس اقتدار میکند و برای استیفای همان اندک نیز مقاومت میورزد.» (احمد قابل، وبلاگ شخصی)
خبر کوتاه زیر، گفتهی خانم آرنت که «با انتخاب بین بد و بدتر، همواره به سمت بدتر پیش میرویم» و نيز صحبت احمد قابل را کاملاً تأیید میکند:
«علی لاريجاني در ليست ائتلاف مردمي اصلاحات؛ سياست روز به نقل از مومني دبير حزب همبستگي در قم نوشت لاريجاني در ليست ائتلاف مردمي اصلاحات در قم قرار دارد چون لاريجاني شخصيتي متعادل، مديري متخصص است و ورود او به مجلس هشتم براي مردم قم كه سالها از وجود نمايندهاي شايسته كه بتواند احقاق حقشان نمايد محروم بودهاند، خوشيمن خواهد بود.» (امروز، 19/12/1386)
باري، اصطلاحات و القابي مانند "الان وقتش نيست"، "فعلاً سکوت کنید تا بعد از انتخابات"، "ایدهآلیست"، "ایدئولوژیک"، "حامیان غیرمستقیم احمدینژاد"، "به دنبال انقلاب"، "مدافع حملهي آمریکا" و مواردی از این دست، علاوه بر گذشتن تاريخ مصرف آنها و مشخص کردن عیار اصلاحطلبی و باور به آزادي بيان صاحبان این سخنان، مصداق توهین به شعور مخاطب و مردم هستند.
مثل روز روشن است که اگر این دوره برای نه گفتن به احمدینژاد رای دادیم و به فرض اینکه او انتخاب نشود، در دورهی دیگر او یا شخصی در اندازهی او باز کاندیدا خواهد شد و ما باز هم مجبور خواهیم شد برای نه گفتن به او رای بدهیم. و باز در دور بعد بايد براي اينكه .....! و این دور باطل را تسلسلوار ادامه دهیم. تا جايي با تن دادن باري به هر جهت به نظارت استصوابي شوراي نگهبان، چهره هاي اصولگراتر از میرحسین موسوی و اقتدارگراتر از لاريجاني را اصلاح طلب بناميم و يا در آينده مجبور شويم از بين احمدي نژاد و حسين شريعتمداري يكي را انتخاب كنيم تا بلكه «وضع از اين بدتر نشود»!
هاشمي رفسنجاني رييس مجلس خبرگان و رييس مجمع تشخيص نظام –كه تغيير مواضع او پس از شكست در انتخابات پيشين رياست جمهوري مشهود هستند- پيام و پيامد عدم شركت مردم در انتخابات و چالش براي «نظام» را بهتر از ديگر سران حكومت درك مي كند و لذا مي گويد:
«از مردم هم توقع ملی، دینی و انقلابی ما این است که اهمیت انتخابات امسال را درک کنند و ما میتوانیم در انتخابات آینده بیش از 40 میلیون رای به صندوقها بریزیم، اگر کمتر ریخته شود نشانگر بی تفاوتی است که این بی تفاوتی برای کشور، انقلاب و مردم ضرر دارد... اگر بتوانیم انتخاباتی نیرومند با رای بالا و آزادی [!] برگزار کنیم کشور و نظام را برای چند سال آینده بیمه کرده ایم». (اکبر هاشمی رفسنجانی، نماز جمعه تهران، به نقل از تابناک)
احمد زيدآبادي -با لحني كه مخاطب خود را به شركت در انتخابات فرا مي خواند- مي گويد «... البته شركت در انتخابات براي كساني كه براي راي خود ارزش قائل هستند دشوار است.» آري، شركت در شبه انتخابات و نمايش انتخاب بين بد و بدتر براي كساني كه براي رأي خود ارزش قائل هستند نه تنها دشوار، كه غيرقابل تصور است. آنهایی که در این انتخابات شرکت نمیکنند، به جای اینکه یک نه بزرگ به احمدینژاد بگویند، یک نه بزرگتر به سیستم مسبب قحط الرجالی میگویند که همواره از ما میخواهد بین میرحسین موسوی، رفسنجانی، خاتمی، احمدینژاد، کروبی، میرحسین موسوی، رفسنجانی، خاتمی، احمدینژاد، کروبی، میرحسین .... و یا افرادی در همین حد و اندازه رأی بدهیم.
حداقل منفعت عدم شرکت در انتخابات به این سبک و سیاق، عدم همکاری با کسانی است که به این همکاری نیاز دارند و يا ندارند. عدم شركت در اين گونه انتخابات در بدترین و بدبینانهترین شكل ممكن مصداق اين جمله است که «حال که قرار است برویم، چرا با دست خود برویم»؟!
پي نوشت:
همچنين نگاه كنيد به:
ساختار سلطانی جمهوری اسلامی؛ اکبر گنجی
نه تحريم، نه مشارکت؟! الاهه بقراط، کيهان لندن
كارتون داخل متن از نيك آهنگ كوثر
6 نظر:
آقای صحرایی،
مشکل طرفداران تحریم شرح نکردن این مبانی که شما فرمودید نیست. چون این مسایل بارها مطرح شده و به نظر هم منطقی می آید. مشکل در عملیاتی نبودن طرح است. یعنی خوب بود شما به جای پرداختن به دلایل نظری تحریم، کمی به راهکارهای عملی طرفداران تحریم می پرداختید. مصاحبه دکتر سروش را حتما خوانده اید. ایشان هم همین مساله را مطرح می کنند که طرفداران تحریم، راه حل عملیاتی ندارند.
بیایید فرض کنیم عموم مردم انتخابات را تحریم کردند و اقلیتی شرکت کردند. خوب؟
مگر تا زمات تجمیع انتخابات، انتخابات مجلس خبرگان با چند درصد مشارکت برگزار میشد؟ خوب؟
بیایید فرض کنیم طبق یک روش ریاضی غیرقابل انکار و محکمه پسند ثابت شود که 90 درصد مردم ایران ناراضی اند و طرفدار اصلاحات ساختاری هستند. خوب؟ (یادتان باشد با سیستمی طرف هستید که رسما مدرک دکتری جعلی به کار می بندد و از افشای آن در رسمی ترین تریبونش هم "باکی ندارد")
یعنی مساله این نیست که شما منطق ناراستی را جلو می برید، مساله این است که شما در تبدیل نظریه تان به یک مدل کاربردی که در زمان معقولی (کمتر از شاخص امید به زندگی!) به نتیجه برسد کوتاهی می کنید.
به نظر من مساله این نیست که مردم به حرف طرفداران تحریم گوش نداده اند. مساله این است که هر بار مردم به حرف آنان گوش داده اند (مثل انتخابات قبلی) چیز بدتری نصیبشان شده و این مساله در ناخودآگاهشان مانده. یعنی یادشان است که از شرکت کردن در انتخابات خاتمی نصیبشان شده و از شرکت نکردن در انتخابات احمدی نژاد. و از این موضوع خاطره خوشی در ذهن ندارند.
به نظر من، تا زمانی که طرفداران تحریم نتوانند یک راه حل کاربردی (نه نظریه اخلاقی فلسفی) برای مساله پیدا کنند نمی توانند حرفشان را به مردم کوچه و بازار بقبولانند. شما باید مدلتان را گسترش دهید و برای فردای تحریم هم برنامه عملیاتی بدهید.
ممنون
در مورد مصاحبه ي سروش اين متن بد نيست:
http://mag.gooya.eu/politics/archives/2009/05/087442.php
اينكه اين نوشته را تكراري و پيش پا افتاده و بيهوده بدانيد، به نظرتان احترام مي گذارم. اما اينكه نظر خود را نظر "مردم" مي دانيد اصلاً جالب نيست. هر چند برخي مواردتان هم جريان ليلي زن بود يا مرد را تداعي مي كند.
در مورد برنامه ي عملياتي اولاً در اين مورد هم راهكارهايي موجود است. و من هم در اين زمينه خواهم نوشت. دوماً عدم همكاري با استبداد خود، يك برنامه ي عملياتي مهم است. در مورد اينكه راههاي ديگر جز شركت در انتخابات زمان بر است دليل قابل قبولي نيست. اگرچه شركت در انتخابات هم ...
سلام
آن متن را خواندم. پاسخ سوالم را در آن نیافتم. من با سروش و دعوای عمرو و زید در صد سال گذشته کاری ندارم. من اصلا منطق تحریم را زیر سوال نمی برم. همه پرسش من این است که گیرم همه انتخابات را تحریم کنند، آنوقت چه رخ می دهد. اصلا شما فرض کن که همه مردم بروند و چندین سال از خانه شان هم بیرون نیایند، در کشوری که منبع اقتصادی اش نفت است، چه خللی در وضع حکومت ایجاد خواهد شد.
ببینید یک فرض نادرست در تحلیل اهالی تحریم این است که فرض را بر این گرفته اند که اگر نشان بدهند حکومت فاقد مشروعیت مردمی است کفایت می کند. در صورتی که این حکومت معتقد است که اساسا مشروعت خود را از مردم کسب نمی کند.
اینکه شما می خواهید در آینده درباره راهکارهای فردای تحریم بنویسید مهمترین ضعف پیشنهاد تحریم است. سالهاست که عده ای مردم را به تحریم ترغیب می کنند و حتی در چهارسال پیش تقریبا موفق هم شدند ولی وقتی من از شما برای فردای تحریم برنامه می خواهم، شما می توانید فی الفور مقاله ای برای رد دیگران ارایه دهید ولی ارایه برنامه خودتان را به آینده موکول می کنید. شما و دوستانتان باید این نقطه ضعف بسیار بزرگ را رفع کنید.
فکر می کنم باید چند نکته را یادآوری کنم و بعد مجددا سوالم را مطرح کنم.
1- دموکراسی، خودش هم انتخاب بد از بدتر است. اگر به مباحث آسیب شناسی دموکراسی رجوع کنید می بینید که در پاسخ نقدهای بسیار تکان دهنده ای که از دموکراسی می شود، در آخرین موضع پاسخ ها یکسان است. ما در جستجوی دموکراسی هستیم زیرا که دموکراسی بهترین شر موجود است.
2- کاندیداهای اصلاحات ساختاری مانند عبدالله نوری هم انتخاب بد از بدتر بودند. از نگاه من فرق عبدالله نوری و کروبی تنها در زمان بریدن آنها از نظام حاکم است. اگر نه همه آنها در سالها هم پیاله بوده اند و در بد بودن، سرشت و سابقه مشترکی دارند. رطب خورده منع رطب کی کند.
3- اما این دونکته بالا اهمیت چندانی ندارند وقتی به مساله اصلی می رسیم: فردای تحریم، وقتی بدترین گزینه ممکن انتخاب شد و اتفاقا به ازای همه کسانی که نیامدند یک رای تقلبی هم به صندون تقلبی اش انداخت و جای خالی همه را پر کرد، چه باید کرد؟ چرا این کار را طرفداران تحریم در چهارسال گذشته نکردند؟
آقا سعید، می دونی چی میخوام بگم!
بیا و دست بردار! نمی دونی برای شیخ تبلیغ کردن چه حالی میده ها!
سروش ترابی
احمد عزيز.
1. گفتهاي: «همه پرسش من این است که گیرم همه انتخابات را تحریم کنند، آنوقت چه رخ می دهد.»
پرسش من هم اين است كه گيرم همه در اين انتخابات شركت كنند؛ آن وقت چه رخ ميدهد؟ اگر ميگويي خوب احمدينژاد انتخاب نميشود آن وقت به ابتداي اين متن بر ميگرديم... اگر هم ميگويي تغيير مهمي رخ خواهد داد، بايد توضيح بدهي كه با توجه به ساختار سياسي و ولايت امر و غيره و رييس جمهوري مطيع چگونه اين تغيير روي ميدهد.
نكتهي ديگر اينكه من در هيچ كجاي نوشتهام به كسي در مورد راي دادن يا دادن امر و نهي نكردم يا "تحريم" نكردم. اگر كسي واقعاً فكر ميكند با راي دادن تغيير مهمي ايجاد ميشود برود و راي بدهد. اگر كسي ميخواهد احمدينژاد نباشد، برود و راي بدهد. هر كسي حق انتخاب دارد. اما راي ندادن هم خودش يك حق و يك انتخاب است. و اينكه كسي مثل من بيايد و در اين مورد مطلب بنويسد به آزادي بيان بر ميگردد. حالا نميدانم اين ديدگاه چرا شما را تا اين اندازه رنجانده است.
2. گفتهاي: «اینکه شما می خواهید در آینده درباره راهکارهای فردای تحریم بنویسید مهمترین ضعف پیشنهاد تحریم است. شما می توانید فی الفور مقاله ای برای رد دیگران ارایه دهید ولی ارایه برنامه خودتان را به آینده موکول می کنید.»
اصلاً فرض را براين ميگذاريم كه آنطور كه ظاهراً مطمئن هستيد، هيچ برنامهاي در آينده نداشته باشم (باشيم). به قول دوست روزنامه نگاري، كار ما نقد است و به نسيه كاري نداريم. همين نقد شركت در انتخابات كفايت ميكند. كار منتقد از كار تئوريسين جداست. اما آنچه از نوشتهي شما متوجه شدم، انتظار داري كه برنامه و راهكاري، يك شبه ما را به همه چيز برساند كه اين البته غيرممكن است. تحريم و عدم همكاري، به خودي خود در بلندمدت نتيجه بخش است. يك بار ديگر سخنان رفسنجاني را بخوانيد. كلمههاي "بيتفاوتي مردم" و "بيمهي نظام" او خيلي مهم هستند.
3. گفتهاي: «دموکراسی، خودش هم انتخاب بد از بدتر است.»
اين هم يك مغالطه است. دموكراسي -به فرض بد بودن- در ميان همه ي گزينههاي حكومتي موجود (خوب و بد و بدتر و ...)ِ شناخته شده انتخاب شده است. اما انتخابات ايران بين همهي انتخابها و كانديداهاي موجود (خوب و بد و ...) نيست. در مورد انتخابات و حق انتخاب، آن چيزي كه در دموكراسي است با آن چيزي كه در جمهوري اسلامي اسمش انتخابات است فاصلهي زيادي وجود دارد.
4. گفتهاي: «کاندیداهای اصلاحات ساختاری مانند عبدالله نوری هم انتخاب بد از بدتر بودند. از نگاه من فرق عبدالله نوری و کروبی تنها در زمان بریدن آنها از نظام حاکم است. اگر نه همه آنها در سالها هم پیاله بوده اند و در بد بودن، سرشت و سابقه مشترکی دارند. رطب خورده منع رطب کی کند.»
خوب شما كه بدتر از من كردي و همه چيز و همه كس را بد ميبيني!:)
چند نكته و اشكال در اين پاراگرافت هست. يكي اينكه كروبي از نظام حاكم و ولايت فقيه نبريده است و همچنان مطيع است. دوم اينكه كروبي از كارنامهي خود با افتخار دفاع ميكند ولي نوري گذشتهي خود را نقد ميكند و از اين نقد نميهراسد. سوم اينكه انسان قابل تغيير و اصلاح است و هم اكنون نسبت نوري با دموكراسي، ولايت فقيه و غيره روشن است. چهارم من در هيچ كجا از كانديداتوري عبدالله نوري در انتخابات حمايت نكردهام و اين اواخر كه زمزمهي كانديداتوري وي بود، از مخالفان اين اقدام بودم. پنجم اينكه اصلاحات ساختاري تا آنجا كه من ميدانم دربند يك شخص يا انتخابات نبوده و نخواهد بود...
5. و اما به دو مطلب ديگر اشاره كردهاي كه فكر ميكنم به جاي اينكه من پاسخ بدهم، خود شما بايد پاسخ بدهي!:
5-1: «فردای تحریم، وقتی بدترین گزینه ممکن انتخاب شد و اتفاقا به ازای همه کسانی که نیامدند یک رای تقلبی هم به صندون تقلبی اش انداخت و جای خالی همه را پر کرد، چه باید کرد؟»
5-2: «در صورتی که این حکومت معتقد است که اساسا مشروعت خود را از مردم کسب نمی کند.»
در مورد اول، چگونه از من انتظار داري در انتخاباتي كه به راحتي در آن تقلب مي شود شركت كنم. مگر آقاي خوش چهره نگفت در انتخابات مجلس در صندوقي كه به اتفاق خانواده و فك و فاميلش به خودش راي داده است، راي او صفر اعلام شده است؟!! تقلب كه با پر كردن راي خالي من انجام ميشود، با راي پر من هم ميتواند انجام شود و اصولاً براي متقلب تفاوتي نميكند.
در مورد دوم هم فكر نميكنم نياز به توضيحي باشد. اگر حكومت نياز به مشروعيت مردمي ندارد، به راي مردم هم نياز ندارد و در واقع براي آن ارزش قائل نيست و با يك انتخابات صوري و نمايشي فقط اسم راي و انتخابات را تكرار ميكند و در عمل ...
و اگر هم نياز به مشروعيت مردمي دارد، كه عدم همكاري و سلب مشروعيت اقدام مهم طرفداران تحريم است.
موفق باشيد
درود
تحریم را ساده نگیرید. اگر موفق باشد، مقاومت منفی شروع می شود و ما مردم به قدرت خودمان پی میبریم و جمهوری اسلامی ناگزیر همان قانون اساسی بدون نظریات استصوابی را به اجرا خواهد گذاشت. و ما سرانجام به آرمان سال 57 بر خواهیم گشت.
ارسال یک نظر