«بنگرید و بیندیشید! آیا گمان دارید اعدام درس عبرت است؟ چرا؟ به خاطر آنچه میآموزد؟ مگر چه مي آموزد؟ ميآموزد که "نباید کشت"؟ اما نباید کشت را چگونه میآموزد؟ با "کشتن"؟
من در تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم مجازات مرگ تأمل کردهام. چیست معنایش؟ هیچ، جز عملی نفرت انگیز و بیهوده، هیچ، جز خشونتی خونبار که اگر به دست فرد باشد جنایتش میگویند و دردا و دریغا اگر جامعه مرتکب شود، عدالت نام میگیرد!»
ویکتور هوگو، نطق ۱۵ سپتامبر ۱۸۴۸ در مجلس مؤسسان فرانسه
*****
بهانه نگارش مطلب حاضر، يكي ارائه آمار اعدام شدگان در ايران طي گزارش جديد عفو بينالملل است؛ دوم، مصادف شدن با بيستمين سالگرد اعدام دسته جمعي زندانيان در ايران (حداقل 3000 نفر طبق گزارشها) در تابستان سال 1367؛ و سوم، طرح مجلس شوراي اسلامي با عنوان طرح مجازات اعدام برای "اخلالگران امنيت رواني".
«سازمان عفو بين المللی در تازهترین گزارش خود درباره اعدام در جهان اعلام کرده است که ايران رتبه دوم را در تعداد اعدامها در سال گذشته داشته است. در سال ۲۰۰۷ در ايران دست کم ۳۱۷ اعدام شدهاند. اين در حالی است که در چين ۴۷۰ نفر اعدام شدهاند». (راديو فردا، ۸ مرداد ۱۳۸۷)
به مطلب بالا بايستي اضافه كرد كه جمعيت چين در حدود يك ميليارد و چهارصد ميليون نفر است و جمعيت ايران هفتاد ميليون نفر، يعني 20 برابر ايران ميباشد! اين در حالی است كه در سپتامبر سال ۲۰۰۷، مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثريت آراء قطعنامهای را تصويب کرد که براساس آن مجازات اعدام بايد برچيده شود.
احمد باطبي، كه خود در ابتدا به اعدام محكوم شده بود و با فشار سازمانهاي بينالمللي از آن رهايي يافت (حتي طناب دار را بر گردن خود ديد)، در يكي از مصاحبههاي اخيرش نقل ميكند كه به او گفتهاند بايد اعدام شود تا "درس عبرتي" براي ديگران باشد. اما آیا اعدام چنین نتیجه ای دارد؟
در روانشناسي، ارونسون، يكي از راهكارهاي كاهش جرم را تنبيه الگو عنوان ميكند. اما حتی اگر مجازات اعدام دارای اثر بازدارنده بر جرم باشد، آیا از نظر اخلاقي درست است که یک نفر تاوان جرمهای آتی را بپردازد؟ با این حال تحقيقات جامعه شناسي، حاكي از بي اثر بودن اين نوع مجازاتها در كاهش جرايم هستند. دانشمندان علوم اجتماعی اتفاق نظر دارند که اثر بازدارندگی مجازات اعدام، در بهترین حالت، اثبات نشده است. در سال 1988 به درخواست سازمان ملل، پژوهشی برای بررسی رابطه میان مجازات اعدام و نرخ ارتکاب قتل انجام گرفت. این تحقیق در سال 1996 مورد بازنگری قرار گرفت و نتيجه آن بدين شرح اعلام شد:
«این پژوهش نتوانسته است شواهدی علمی بیابد که نشانگر بیشتر بودن اثر بازدارندگی مجازات اعدام نسبت به حبس ابد باشد. بعید است که بتوان بعداً نیز چنین شواهدی یافت. هنوز کلیت شواهد به هیچ وجه پشتیبان فرضیه بازدارندگی مجازات اعدام نیست؛ مجازات اعدام، مجازات سختی است، اما اثر سختی بر ارتکاب جرم ندارد... اساس حقیقی بازدارندگی جرايم، افزایش احتمال کشف، دستگیری و محکومیت است».
مجازات اعدام، همانا پاك كردن صورت مسأله و سلب مسئوليت جامعه در "علت" جرم و انداختن تقصير به گردن "معلول" يا فرد مجرم ميباشد. گاندي، قدرت گرفتن جان افراد را تنها و تنها در دست خداوند ميدانست و معتقد بود كه انسان اصلاح پذير است: «...حتي جنايتكارترين انسانها». بوداي بزرگ به ما ميآموزد كه: «نفرت با نفرت از بين نميرود و اين محبت است كه آن را ميزدايد». علي كه خود مرد ميدان جنگ بود، ميگويد: «لذتي كه در بخشش هست، در انتقام نيست». انسان مدرن و متمدن، گذشت و محبت را بر انتقام و نفرت ترجيح ميدهد...
اين نوشته را با بيانات يك نويسنده و هنرمند بزرگ قرن 19 يعني ويكتور هوگر آغاز كردم و با نوشتههاي يك نويسنده و هنرمند بزرگ ديگر قرن 19 يعني داستايوفسكي به پايان ميبرم.
گفتنی است که داستايوفسكي خود تجربه رویارو شدن با این مساله را داشته و در آخرین لحظه اعدام از آن نجات یافته است. وی در جواني به جرم شركت در فعاليتهاي ضدتزاري بازداشت و به اعدام محكوم شده بود و حتي به جوخه اعدام نيز برده شد. همدستان وي در دسته قبل از او، تيرباران شدند و زماني كه نوبت به گروه دوم -كه داستايوفسكي جزو آن بود- رسيد، پيكي حكم عفو تزار را ابلاغ كرد و بدين ترتيب حكم اعدام وي، به چهار سال زندان با اعمال شاقه در سيبري، تبديل شد. او، در "خاطرات خانه اموات" شرح زندان با اعمال شاقه خود را از زبان فردي ديگر بازگو كردهاست.
داستايوفسكي در ابتداي رمان "ابله" از زبان ميشكين، كه شاهد مجازات اعدام بودهاست عباراتي تكان دهنده را در مورد مذموم بودن حکم اعدام، بيان ميكند؛ ميشكين ميگويد كه پس از مشاهده صحنه اعدام، بيمار شده است. وي، دقايقي پيش از اعدام محكوم (توسط گيوتين) را اينچنين بيان ميكند:
«يك دقيقه پيش از آنكه گيوتين بر سر محكوم فرود آيد، به صورت وي خيره گشتم و با نگاهي به چشمانش، متوجه هرآنچه در او ميگذشت شدم. او، مدتي را در زندان سپري كرده بود و با وجود حكم اعدام، شمارش معكوس مرگ خود را آغاز كرده بود و از اينرو هيچ اميدي نداشت كه حتي براي حداقل يك هفته از مرگ رهايي يابد...
تصور كنيد آنزماني را كه مأمور ابلاغ حكم، صبح زود او را از خواب بيدار كرده و گفته است پنج ساعت ديگر اعدام خواهد شد! صبحانه خوردن و لباس پوشيدن وي را نيز در نظر آوريد... در موعد اعدام نيز، يك لحظه خيال ميكند كه هنوز زمان زيادي براي زندگي در پيش رو دارد... زندگي... اما ناگهان به ده هزار صورت و بيست هزار چشم كه براي تماشاي مراسم اعدام جمع شدهاند، نگاهي مياندازد و با خود ميگويد: در بين همه اين افراد فقط من هستم كه محكوم به مرگ هستم! او مدام با خودش صحبت ميكند...
با قدمهايي كوچك و ناتوان به سمت گيوتين ميرود. وقتي در محل مخصوص قرار ميگيرد، رنگ صورتش همانند رنگ كاغذ حكم اعدام، سفيد ميشود. پاهايش سست ميشوند و در گلو، احساس خفگي به او دست ميدهد... وحشت وجود او را در بر مي گيرد، اما هيچ قدرتي براي رهايي از اين شرايط ندارد... اگر سقف يك خانه بر سر فردي فرو ريزد، وي همانطور نمينشيند و صبر كند و به حتم براي نجات خود اقدام خواهد كرد اما در اين مورد...
مجازات اعدام به جرم قتل، بهمراتب وحشتناكتر از خود قتل است. كشته شدن به دست دادگاه به قدري هولناك است كه هيچ تناسبي با كشته شدن به دست تبهكاران ندارد. كسي كه در جنگل به دست تبهكاران كشته ميشود، تا آخرين لحظه حيات خود اميدوار است كه نجات پيدا كند. درحاليكه در دادگاه، حكم صادر شده، قطعي و اجباري است و از اينرو عذابي هولناك بهشمار ميرود».
من در تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم مجازات مرگ تأمل کردهام. چیست معنایش؟ هیچ، جز عملی نفرت انگیز و بیهوده، هیچ، جز خشونتی خونبار که اگر به دست فرد باشد جنایتش میگویند و دردا و دریغا اگر جامعه مرتکب شود، عدالت نام میگیرد!»
ویکتور هوگو، نطق ۱۵ سپتامبر ۱۸۴۸ در مجلس مؤسسان فرانسه
*****
بهانه نگارش مطلب حاضر، يكي ارائه آمار اعدام شدگان در ايران طي گزارش جديد عفو بينالملل است؛ دوم، مصادف شدن با بيستمين سالگرد اعدام دسته جمعي زندانيان در ايران (حداقل 3000 نفر طبق گزارشها) در تابستان سال 1367؛ و سوم، طرح مجلس شوراي اسلامي با عنوان طرح مجازات اعدام برای "اخلالگران امنيت رواني".
«سازمان عفو بين المللی در تازهترین گزارش خود درباره اعدام در جهان اعلام کرده است که ايران رتبه دوم را در تعداد اعدامها در سال گذشته داشته است. در سال ۲۰۰۷ در ايران دست کم ۳۱۷ اعدام شدهاند. اين در حالی است که در چين ۴۷۰ نفر اعدام شدهاند». (راديو فردا، ۸ مرداد ۱۳۸۷)
به مطلب بالا بايستي اضافه كرد كه جمعيت چين در حدود يك ميليارد و چهارصد ميليون نفر است و جمعيت ايران هفتاد ميليون نفر، يعني 20 برابر ايران ميباشد! اين در حالی است كه در سپتامبر سال ۲۰۰۷، مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثريت آراء قطعنامهای را تصويب کرد که براساس آن مجازات اعدام بايد برچيده شود.
احمد باطبي، كه خود در ابتدا به اعدام محكوم شده بود و با فشار سازمانهاي بينالمللي از آن رهايي يافت (حتي طناب دار را بر گردن خود ديد)، در يكي از مصاحبههاي اخيرش نقل ميكند كه به او گفتهاند بايد اعدام شود تا "درس عبرتي" براي ديگران باشد. اما آیا اعدام چنین نتیجه ای دارد؟
در روانشناسي، ارونسون، يكي از راهكارهاي كاهش جرم را تنبيه الگو عنوان ميكند. اما حتی اگر مجازات اعدام دارای اثر بازدارنده بر جرم باشد، آیا از نظر اخلاقي درست است که یک نفر تاوان جرمهای آتی را بپردازد؟ با این حال تحقيقات جامعه شناسي، حاكي از بي اثر بودن اين نوع مجازاتها در كاهش جرايم هستند. دانشمندان علوم اجتماعی اتفاق نظر دارند که اثر بازدارندگی مجازات اعدام، در بهترین حالت، اثبات نشده است. در سال 1988 به درخواست سازمان ملل، پژوهشی برای بررسی رابطه میان مجازات اعدام و نرخ ارتکاب قتل انجام گرفت. این تحقیق در سال 1996 مورد بازنگری قرار گرفت و نتيجه آن بدين شرح اعلام شد:
«این پژوهش نتوانسته است شواهدی علمی بیابد که نشانگر بیشتر بودن اثر بازدارندگی مجازات اعدام نسبت به حبس ابد باشد. بعید است که بتوان بعداً نیز چنین شواهدی یافت. هنوز کلیت شواهد به هیچ وجه پشتیبان فرضیه بازدارندگی مجازات اعدام نیست؛ مجازات اعدام، مجازات سختی است، اما اثر سختی بر ارتکاب جرم ندارد... اساس حقیقی بازدارندگی جرايم، افزایش احتمال کشف، دستگیری و محکومیت است».
مجازات اعدام، همانا پاك كردن صورت مسأله و سلب مسئوليت جامعه در "علت" جرم و انداختن تقصير به گردن "معلول" يا فرد مجرم ميباشد. گاندي، قدرت گرفتن جان افراد را تنها و تنها در دست خداوند ميدانست و معتقد بود كه انسان اصلاح پذير است: «...حتي جنايتكارترين انسانها». بوداي بزرگ به ما ميآموزد كه: «نفرت با نفرت از بين نميرود و اين محبت است كه آن را ميزدايد». علي كه خود مرد ميدان جنگ بود، ميگويد: «لذتي كه در بخشش هست، در انتقام نيست». انسان مدرن و متمدن، گذشت و محبت را بر انتقام و نفرت ترجيح ميدهد...
اين نوشته را با بيانات يك نويسنده و هنرمند بزرگ قرن 19 يعني ويكتور هوگر آغاز كردم و با نوشتههاي يك نويسنده و هنرمند بزرگ ديگر قرن 19 يعني داستايوفسكي به پايان ميبرم.
گفتنی است که داستايوفسكي خود تجربه رویارو شدن با این مساله را داشته و در آخرین لحظه اعدام از آن نجات یافته است. وی در جواني به جرم شركت در فعاليتهاي ضدتزاري بازداشت و به اعدام محكوم شده بود و حتي به جوخه اعدام نيز برده شد. همدستان وي در دسته قبل از او، تيرباران شدند و زماني كه نوبت به گروه دوم -كه داستايوفسكي جزو آن بود- رسيد، پيكي حكم عفو تزار را ابلاغ كرد و بدين ترتيب حكم اعدام وي، به چهار سال زندان با اعمال شاقه در سيبري، تبديل شد. او، در "خاطرات خانه اموات" شرح زندان با اعمال شاقه خود را از زبان فردي ديگر بازگو كردهاست.
داستايوفسكي در ابتداي رمان "ابله" از زبان ميشكين، كه شاهد مجازات اعدام بودهاست عباراتي تكان دهنده را در مورد مذموم بودن حکم اعدام، بيان ميكند؛ ميشكين ميگويد كه پس از مشاهده صحنه اعدام، بيمار شده است. وي، دقايقي پيش از اعدام محكوم (توسط گيوتين) را اينچنين بيان ميكند:
«يك دقيقه پيش از آنكه گيوتين بر سر محكوم فرود آيد، به صورت وي خيره گشتم و با نگاهي به چشمانش، متوجه هرآنچه در او ميگذشت شدم. او، مدتي را در زندان سپري كرده بود و با وجود حكم اعدام، شمارش معكوس مرگ خود را آغاز كرده بود و از اينرو هيچ اميدي نداشت كه حتي براي حداقل يك هفته از مرگ رهايي يابد...
تصور كنيد آنزماني را كه مأمور ابلاغ حكم، صبح زود او را از خواب بيدار كرده و گفته است پنج ساعت ديگر اعدام خواهد شد! صبحانه خوردن و لباس پوشيدن وي را نيز در نظر آوريد... در موعد اعدام نيز، يك لحظه خيال ميكند كه هنوز زمان زيادي براي زندگي در پيش رو دارد... زندگي... اما ناگهان به ده هزار صورت و بيست هزار چشم كه براي تماشاي مراسم اعدام جمع شدهاند، نگاهي مياندازد و با خود ميگويد: در بين همه اين افراد فقط من هستم كه محكوم به مرگ هستم! او مدام با خودش صحبت ميكند...
با قدمهايي كوچك و ناتوان به سمت گيوتين ميرود. وقتي در محل مخصوص قرار ميگيرد، رنگ صورتش همانند رنگ كاغذ حكم اعدام، سفيد ميشود. پاهايش سست ميشوند و در گلو، احساس خفگي به او دست ميدهد... وحشت وجود او را در بر مي گيرد، اما هيچ قدرتي براي رهايي از اين شرايط ندارد... اگر سقف يك خانه بر سر فردي فرو ريزد، وي همانطور نمينشيند و صبر كند و به حتم براي نجات خود اقدام خواهد كرد اما در اين مورد...
مجازات اعدام به جرم قتل، بهمراتب وحشتناكتر از خود قتل است. كشته شدن به دست دادگاه به قدري هولناك است كه هيچ تناسبي با كشته شدن به دست تبهكاران ندارد. كسي كه در جنگل به دست تبهكاران كشته ميشود، تا آخرين لحظه حيات خود اميدوار است كه نجات پيدا كند. درحاليكه در دادگاه، حكم صادر شده، قطعي و اجباري است و از اينرو عذابي هولناك بهشمار ميرود».
8 نظر:
سلام
مطلب خوبی بود و کاملا ً لازم. شاید به جز سه بهانه ای که برای نوشتن این مطلب نوشته اید و بخصوص جریان هولناک تصفیه سال 67 ، بد نیست اشاره کنیم به اعدام دسته جمعی 29 نفر در دو سه روز پیش در تهران.
مطلب بسیار جالبی بود.سلب حق حیات از هر انسانی به هر عنوان نا پسند وغیر انسانی است .ومیتواند به عنوان مستمسکی برای از میان برداشتن مخالفان هم به کار رود .
. . .
ghatl karde baiad az khanevade maghtul talabe bakhshesh kone
چه کسی اجازه داره در باره جان یک انسان تصمیم بگیره؟
چه کسی این اجازه را داده؟
چه کسی؟
جامعه گرسنه حریص مریض جنسی!
http://bibimonavvar.wordpress.com/2009/05/01/case/
بهر حالی کاری که نباید بشود شد و دلارم به حق یا ناحق اعدام شد ولی سوال اینجاست که چرا قبل از اعدام شاهد این مقاله ها نیستیم به نظر من باید برای مبارزه با این قانون که بارزترین قانون وحشیانه و ضد بشری جمهوری اسلامی باید یک انجمن یا سازمانی جهت گرفتن رضایت از خانواده قربانیان و حداقل تبدیل حکم اعدام به حبس تشکیل دهیم
خیلی لذت بردم
ارسال یک نظر