مفهوم عصبيّت و سرمايه اجتماعي
ابن خلدون، در قرن 14 ميلادي، و بر اساس مشاهدات و مقايسات خود در محيطهاي شهري و غير شهري، اصطلاح عصبیت (که از ریشه عصب، به مفهوم رشته و پیوند –پیوند فرد به گروه- است) را وضع كرد که به معنای همبستگی و احساس تعلق و روح جمعی است و دوام جامعه را تضمین میکند و قدرت مبارزه و دفاعی یک جامعه با آن ارتباط مستقیم دارد. وي، معتقد است که انسانها جز از طریق اجتماع و تعاون نمیتوانند زندگی کنند و به حیات خود ادامه دهند و بهدلیل اینکه انسان بیشتر به صفات خوب تمایل دارد تا صفات بد، انسانها به همکاری با هم روی میآورد اگرچه نقاط اشتراکی با یکدیگر نداشتهباشند [1].
سرمايه اجتماعي، در دهههاي پاياني قرن بيستم (بهخصوص توسط كلمن، بورديو، پاتنام، و فوكوياما) در علوم اجتماعي، سياسي و اقتصادي مطرح شد و بحثهاي زيادي را برانگيخت. بهطور كلي، سرمايه اجتماعي را ميتوان در پيوند، تعامل، كنش، و روابط افراد جامعه با يكديگر جستجو نمود. پاتنام، سرمايهاجتماعي راوجوهگوناگونسازماناجتماعينظير اعتماد، هنجارها و شبكهها ميداند كه باهماهنگي با يكديگر، ميتوانند كاراييجامعهرا بهبود بخشند [2].
با توجه به تعريفهاي ارائه شده، ميتوان، عصبيت مورد نظر ابنخلدون را با سرمايه اجتماعي مورد نظر انديشمندان معاصر مقايسه كرد و در واقع سرمايه اجتماعي را همان عصبيت - البته در مفهومي پيچيدهتر و گستردهتر- دانست [3].
ابن خلدون جامعه را به دو دسته طبقهبندی میکند: بداوه (زندگی بادیهنشینی) و حضاره (زندگی شهرنشینی). بداوه، از نظر ابن خلدون، هم مردم بادیهنشین، چادرنشین و کوچنشین، و هم ساکنان روستاها و در مجموع غیر شهرنشینان را شامل میشود که شیوه معاش غالب آنها، کشاورزی و دامپروری است. وي بر اين باور بودكه: عصبیت، بین مردم بادیهنشین، قویتر از مردم شهرنشین است و علت آن، پیوندی است که برای زندگی در مجاورت یکدیگر، همبستگی، دفاع و حفاظت افراد از خود بهوجود میآید. ابن خلدون، بادیهنشینی را مقدم بر شهرنشینی و در اصل، گهواره تمدن میداند؛ چرا که بیشتر ساکنان شهرها، در ابتدا چادرنشین یا روستانشین بودهاند و پس از ورود به شهر و بهرهمند شدن از امکانات رفاهی شهر، دیگر تمایلی به بازگشت به محیط زندگی سابق خود ندارند [4].
وی، شهرنشینی را اجتنابناپذیر و بهمثابه یک شیوه زندگی میداند که با رفاه و ثروت رابطه متقابلی دارد. از نظر او شهر مکانی با جمعیت زیاد و متراکم و با شرایط بسیار متنوع است که روز به روز گسترش مییابد و مناطق اطراف خود را نیز در بر میگیرد. وی معتقد است که شهرنشینی پیامدهای مثبتی دارد: یادگیری، علوم و هنرها در شهر ریشه میگیرند. علومی چون طب و کیمیاگری در شهرهای بزرگ توسعه مییابند و علم حساب نیز در اثر روابط تجاری شهرنشینان رشد میکند. اما، در مقایسه با زندگی ساکنان مناطق غیر شهری و شهرهای کوچکتر، زندگی مرفه و تجملاتیتر میشود [5].
از نظر ابن خلدون، بدوی بودن، شیوهای از زندگی و تفکر و رفتار است و نه تنها مفهومی منفی ندارد، بلکه ممکن است مترادف با مردانگی، شجاعت، آزادی، غرور و همانند اینها باشد. اشاره شد كه از نظر وي، عصبيت يا همبستگي اجتماعي، و به تبع آن شجاعت، رهبري مردمي، خصوصيات اخلاقي، و ميل به سمت خير و نيكي، و بهطور خلاصه "سرمايه اجتماعي" در ميان باديهنشينان و غيرشهريها، بيشتر از شهرنشينان است.
از ديدگاه ابن خلدون، بادیهنشینان، به خیر و نیکی نزدیکترند و کمتر از شهرنشینان منحرف هستند. خصوصیات نکوهیده آنها، نسبت به شهرنشینانی که در لذتهای دنیوی غرق شدهاند بسیار کمتر است. البته، بادیهنشینان هم به مسایل دنیوی روی میآورند، لیکن در حد لازم و ضروری و برای گذران زندگی به این امر مبادرت میورزند.
اما، در مقایسه با زندگی ساکنان مناطق غیر شهری و شهرهای کوچکتر، زندگی مرفه و تجملاتیتر میشود. در نتیجه این امر، و بهدلیل همین رفاه و آسایش، انسان شهری برای دفاع از خود، وابسته به نیروهای محافظ میشود و از این گذشته، اخلاق و مذهب شهروندان فاسد میشود: فساد و بیبند و باری، دروغ و فریبکاری، تقلب، کلاهبرداری در راه بهدست آوردن معاش، سرقت، شهادت دروغ، رباخواری، در شهر فزونی میگیرد... شهر مملو از افراد فرومایه و صاحبان اخلاقزشت است. نسل جوان هم ویژگیها محیطی و آشنایان خود قرار میگیرند و تحت تأثیر این اخلاق زشت قرار میگیرند. انحرافات جنسی نیز پیامد شهرنشینی است. اگرچه در شهر عصبیت وجود دارد اما به مرور زمان بسیار ضعیف میشود و درنهایت منجر به سقوط تمدن و شهر میگردد [6].
اكبر احمد (استاد پاكستاني دانشگاه كمبريج لندن) معتقد است كه: ممکن است عدهای در پاسخ به این مسئله بگویند که بشر، همواره از زمان هابیل و قابیل چنین بودهاست. البته در این سخن نیز حقیقتی نهفتهاست، اما در هر جامعه، در طول تاریخ و در سرتاسر جهان، انسانهای دوستداشتنی فراوانی نیز وجود داشتهو وجود دارند: والدین دلسوز و مهربان، معلمهای فرزانه، همسایگان خوب و صمیمی، سالمندان خوشخلق و دوستداشتنی، و غریبههای مهربان. لیکن شمار این افراد در شهر بسیار اندک است و این افراد در شهر، گونههایی عجیب و غریب و رو به زوال بهشمار میروند... [7].
ابن خلدون، در قرن 14 ميلادي، و بر اساس مشاهدات و مقايسات خود در محيطهاي شهري و غير شهري، اصطلاح عصبیت (که از ریشه عصب، به مفهوم رشته و پیوند –پیوند فرد به گروه- است) را وضع كرد که به معنای همبستگی و احساس تعلق و روح جمعی است و دوام جامعه را تضمین میکند و قدرت مبارزه و دفاعی یک جامعه با آن ارتباط مستقیم دارد. وي، معتقد است که انسانها جز از طریق اجتماع و تعاون نمیتوانند زندگی کنند و به حیات خود ادامه دهند و بهدلیل اینکه انسان بیشتر به صفات خوب تمایل دارد تا صفات بد، انسانها به همکاری با هم روی میآورد اگرچه نقاط اشتراکی با یکدیگر نداشتهباشند [1].
سرمايه اجتماعي، در دهههاي پاياني قرن بيستم (بهخصوص توسط كلمن، بورديو، پاتنام، و فوكوياما) در علوم اجتماعي، سياسي و اقتصادي مطرح شد و بحثهاي زيادي را برانگيخت. بهطور كلي، سرمايه اجتماعي را ميتوان در پيوند، تعامل، كنش، و روابط افراد جامعه با يكديگر جستجو نمود. پاتنام، سرمايهاجتماعي راوجوهگوناگونسازماناجتماعينظير اعتماد، هنجارها و شبكهها ميداند كه باهماهنگي با يكديگر، ميتوانند كاراييجامعهرا بهبود بخشند [2].
با توجه به تعريفهاي ارائه شده، ميتوان، عصبيت مورد نظر ابنخلدون را با سرمايه اجتماعي مورد نظر انديشمندان معاصر مقايسه كرد و در واقع سرمايه اجتماعي را همان عصبيت - البته در مفهومي پيچيدهتر و گستردهتر- دانست [3].
ابن خلدون جامعه را به دو دسته طبقهبندی میکند: بداوه (زندگی بادیهنشینی) و حضاره (زندگی شهرنشینی). بداوه، از نظر ابن خلدون، هم مردم بادیهنشین، چادرنشین و کوچنشین، و هم ساکنان روستاها و در مجموع غیر شهرنشینان را شامل میشود که شیوه معاش غالب آنها، کشاورزی و دامپروری است. وي بر اين باور بودكه: عصبیت، بین مردم بادیهنشین، قویتر از مردم شهرنشین است و علت آن، پیوندی است که برای زندگی در مجاورت یکدیگر، همبستگی، دفاع و حفاظت افراد از خود بهوجود میآید. ابن خلدون، بادیهنشینی را مقدم بر شهرنشینی و در اصل، گهواره تمدن میداند؛ چرا که بیشتر ساکنان شهرها، در ابتدا چادرنشین یا روستانشین بودهاند و پس از ورود به شهر و بهرهمند شدن از امکانات رفاهی شهر، دیگر تمایلی به بازگشت به محیط زندگی سابق خود ندارند [4].
وی، شهرنشینی را اجتنابناپذیر و بهمثابه یک شیوه زندگی میداند که با رفاه و ثروت رابطه متقابلی دارد. از نظر او شهر مکانی با جمعیت زیاد و متراکم و با شرایط بسیار متنوع است که روز به روز گسترش مییابد و مناطق اطراف خود را نیز در بر میگیرد. وی معتقد است که شهرنشینی پیامدهای مثبتی دارد: یادگیری، علوم و هنرها در شهر ریشه میگیرند. علومی چون طب و کیمیاگری در شهرهای بزرگ توسعه مییابند و علم حساب نیز در اثر روابط تجاری شهرنشینان رشد میکند. اما، در مقایسه با زندگی ساکنان مناطق غیر شهری و شهرهای کوچکتر، زندگی مرفه و تجملاتیتر میشود [5].
از نظر ابن خلدون، بدوی بودن، شیوهای از زندگی و تفکر و رفتار است و نه تنها مفهومی منفی ندارد، بلکه ممکن است مترادف با مردانگی، شجاعت، آزادی، غرور و همانند اینها باشد. اشاره شد كه از نظر وي، عصبيت يا همبستگي اجتماعي، و به تبع آن شجاعت، رهبري مردمي، خصوصيات اخلاقي، و ميل به سمت خير و نيكي، و بهطور خلاصه "سرمايه اجتماعي" در ميان باديهنشينان و غيرشهريها، بيشتر از شهرنشينان است.
از ديدگاه ابن خلدون، بادیهنشینان، به خیر و نیکی نزدیکترند و کمتر از شهرنشینان منحرف هستند. خصوصیات نکوهیده آنها، نسبت به شهرنشینانی که در لذتهای دنیوی غرق شدهاند بسیار کمتر است. البته، بادیهنشینان هم به مسایل دنیوی روی میآورند، لیکن در حد لازم و ضروری و برای گذران زندگی به این امر مبادرت میورزند.
اما، در مقایسه با زندگی ساکنان مناطق غیر شهری و شهرهای کوچکتر، زندگی مرفه و تجملاتیتر میشود. در نتیجه این امر، و بهدلیل همین رفاه و آسایش، انسان شهری برای دفاع از خود، وابسته به نیروهای محافظ میشود و از این گذشته، اخلاق و مذهب شهروندان فاسد میشود: فساد و بیبند و باری، دروغ و فریبکاری، تقلب، کلاهبرداری در راه بهدست آوردن معاش، سرقت، شهادت دروغ، رباخواری، در شهر فزونی میگیرد... شهر مملو از افراد فرومایه و صاحبان اخلاقزشت است. نسل جوان هم ویژگیها محیطی و آشنایان خود قرار میگیرند و تحت تأثیر این اخلاق زشت قرار میگیرند. انحرافات جنسی نیز پیامد شهرنشینی است. اگرچه در شهر عصبیت وجود دارد اما به مرور زمان بسیار ضعیف میشود و درنهایت منجر به سقوط تمدن و شهر میگردد [6].
اكبر احمد (استاد پاكستاني دانشگاه كمبريج لندن) معتقد است كه: ممکن است عدهای در پاسخ به این مسئله بگویند که بشر، همواره از زمان هابیل و قابیل چنین بودهاست. البته در این سخن نیز حقیقتی نهفتهاست، اما در هر جامعه، در طول تاریخ و در سرتاسر جهان، انسانهای دوستداشتنی فراوانی نیز وجود داشتهو وجود دارند: والدین دلسوز و مهربان، معلمهای فرزانه، همسایگان خوب و صمیمی، سالمندان خوشخلق و دوستداشتنی، و غریبههای مهربان. لیکن شمار این افراد در شهر بسیار اندک است و این افراد در شهر، گونههایی عجیب و غریب و رو به زوال بهشمار میروند... [7].
در شهر، جامعهای را مشاهده میکنیم که کاملاً تغییر جهت و ماهیت داده و بهطور کامل حالت تخاصمی و تجاوزگرانه دارد... خشونتهای شهری و کشتارهای مکرر، با خود هراس شبح زندگی بدون عدالت و انسانهایی فاقد ترحم و عاطفه را در پی دارد و حالآنکه بدون این دو عنصر (عدالت و عاطفه)، بینظمی، هرج و مرج و آشوب حاکم خواهد شد. یکی از پیامدهای ویرانگر این این روند، تجزیه و فروپاشی خانواده و نرخ بسیار بالای طلاق، الکلیسم، و مواد مخدر است... دوک ادینبورو، به صراحت شهرهای بریتانیا را مکانهایی کثیف، پرجمعیت، و متعفن برای زندگی اظهار کرد و پسر وی، پرنس چارلز، معماری شهرهای مدرن را به کلی نفی نمود» [8].
جهانبگلو، نيز در "موج چهارم" در اين مورد دچار سردرگمي و تناقض ميشود. وي از سويي ميگويد: «وقتي صحبت از عصر مدرن ميكنيم، صحبت از عصر شهرنشيني است؛ عصر روستاها نيست...» و در همانجا به بحرانهاي اخلاقي شهر اشاره و اضافه ميكند: «... اما شهر، شهروند را بلعيده است» [9]
همچنین به عقيده اسحاقپور: «در غوغای بیمارگونه شهرهای بزرگ، خودکشی، یگانه کردار قهرمانانه ممکن است» [10].
نمونه "كيتي جنوويس" در شهر نيويورك و مفهوم اضافهبار در شهرها
از منظر روانشناسي اجتماعی، مقایسه جوامع ساده (روستاها) و پیچیده (شهرها)، در قالب "موقعیتهای اضطراری" مورد بحث و تحقیق قرار گرفتهاست و حاصل این بررسیهای مقایسهای نشاندهنده این واقعیت است که با افزایش جمعیت و پیچیدهتر شدن روابط اجتماعی، علقههای انسانی، تمایل به کمک به دیگران، و اهمیت دادن به گرفتاریهای دیگران، سیر نزولی پیدا میکند و مردم شهرهای بزرگ، بیشتر به فکر خودشان هستند تا به فکر دیگران.
نمونه کلاسیک و مشهور موقعیت اضطراری و تماشاچیان بیتفاوت، در شهر نیویورک، در سال 1964 و در مورد دختری به نام "کیتی جنوویس" رویداد. وی، هنگام بازگشت از محل کار خود به خانه، مورد حمله و تعرض فردی قرار گرفت و با وی گلاویز شد و بیش از نیم ساعت با فریادهای خود در طلب کمک، اهالی محل را از خواب بیدار کرد. طبق گزارش، حداقل 38 نفر از پنجره آپارتمانهای خود ناظر کشمکش آنها بودند، در حاليكه نه تنها هیچکدام به یاری کیتی نرفتند، بلکه حتی یک نفر هم به پلیس تلفن نکرد تا آنها در اين ماجرا وارد شوند؛ و سرانجام، کیتی در مقابل چشم تماشاچیان بیتفاوت به قتل رسید.
البته غفلت جمعی، پخش مسئولیت، وضعیت فرد ناظر و درک او از موقعیت اضطراری، و وضعیت فرد نیازمند به کمک نیز در موارد موقعیتهای اضطراری از اهمیت برخوردارند... اما توجیهی که در رابطه با افزایش جمعیت صورت گرفته، از جانب عدهای از صاحبنظران روانشناسی مانند میلگرام، "اضافهبار" نامیده شدهاست. به این معنی که هر زمان مقدار زیادی اطلاعات ورودی در فاصله کمی به شخص عرضه شود، سیستم ادراکی او قادر به پردازش آنها نخواهد بود و درنیجه به حالت اضافهبار دچار میشود. این مفهوم، در زندگی شهری و بهویژه در شهرهای بزرگ بهخوبی قابل درک است. زندگی شهر، با سه ویژگی جمعیت زیاد، تراکم و فشردگی، و ناهمگونی ساکنان خود، باعث میشود که همه با نوعی اضافهبار مواجه باشند. به نظر محققان، سستی علقههای انسانی، سطحی شدن روابط، و بیتوجهی نسبت به مسایل دیگران، واکنشهای طبیعی شهرنشینان و جوامع پیچیده است که در برابر اضافهبار نشان میدهند [11].
منابع
1. ابن خلدون، عبدالرحمان. 1386. مقدمه ابن خلدون. ترجمه: محمد پروین گنابادی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
2. پاتنام، رابرت. 1379. دموکراسی و سنتهای مدنی. ترجمه: محمد تقی دلفروز، تهران: انتشاراتروزنامهسلام.
3. در متون جامعه شناسی، معمولاً به نقش و سهم ابن خَلدون در مورد جامعه شناسی اشارهای نمیشود و بهطور کلی، اگوست کُنت، را مؤسس جامعهشناسی عنوان میکنند. البته این ادعا مطرح است که افکار اولیه کنت، متعلق به خودش نبودهاند و بسیاری او را تحت تأثیر منتسکیو میدانند و دورکیم، بهطور مکرر منتسکیو را واضع علوم جدید اجتماعی دانستهاست. در حالیکه بر اساس یک فرضیه، منتسکیو، از طریق ترجمه با برخی از نوشتههای ابن خلدون آشنایی داشتهاست، بنابراین، کنت، بهطور غیر مستقیم از ابن خلدون تأثیر پذیرفتهاست. از طرف دیگر، برخی از دانشمندان اجتماعی همچون: سوروکین، گمپلویچ، بارنز، بکر، و روزنتال، در آثار خود، بر نوشتههای ابن خلدون به عنوان نخستین متون جامعه شناسی تأکید میکنند. این افراد، ابن خلدون را "بنیانگذار جامعه شناسی" و "جامعه شناس" نامیدهاند. سوروکین،"مقدمه ابن خلدون" را اولین رساله منظم در جامعه شناسی و هم در جامعه شناسی روستایی-شهری قلمداد کردهاست. ابن خلدون، خود به دستاورد خود آگاه بود و اثرش، مقدمه را به عنوان علمي مستقل و منحصر به فرد میدانست که موضوع آن، اجتماع انسانی است و آنرا علم عمران نامید. از نظر او، جامعه، یک واقعیت منحصر به فرد است و این مطلبی است که دورکیم، بعدها بیان نمود و بسط داد. همچنين، در فلسفه تاريخ، نظريه ظهور و سقوط تمدنها يا تاريخ به مثابه يك دور از ابن خلدون، تقدمي شش قرني نسبت به نظريه مشابه آرنولد توينبي دارد.
4. بعلي، فؤاد. 1382. جامعه، دولت و شهرنشيني؛ انديشه جامعه شناختي ابن خلدون. ترجمه: ، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
5. همان منبع.
6. ابن خلدون، عبدالرحمان. 1386. مقدمه ابن خلدون. ترجمه: محمد پروین گنابادی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
7. احمد، اكبر. 1380. پست مدرنيسم و اسلام. از مجموعه نوشتارهاي پست مدرنيته و پست مدرنيسم، ترجمه و تدوين: حسينعلي نوذري، تهران: انتشارات نقش جهان. صص247-244.
8. همان. ص250
9. جهانبگلو، رامين. 1386. موج چهارم. ترجمه: منصور گودرزی ،تهران: نشر ني. صص284-283.
10. اسحاقپور، يوسف. 1380. بر مزار صادق هدايت. ترجمه: باقر پرهام ، تهران: نشر آگه.
11. كريمي، يوسف. 1382. روانشناسي اجتماعي. انتشارات دانشگاه پيام نور، چاپ دوازدهم. ص161.
4 نظر:
در تــریبـون آزاد بخوانید:
بازشناسی چهره های جبهه ملی، قسمت اول، دکتر محمد مصدق
بازشناسی چهره های جبهه ملی، قسمت اول، دکتر محمد مصدق(بخش دوم، نقش مصدق در کودتای 28 مرداد)
بازشناسی چهره های جبهه ملی، قسمت دوم، مهندس مهدی بازرگان(بخش اول)
×××××××××××کانون نظریه پردازی و گفتمان آزاد دانشجویی×××××××××××
×××
سعید:
نوشته را خواندم. چنانکه روشن است از سوی سلطنت طلبان نوشته شده و موضوع جدیدی نیست!
اما چنانکه از همان چکیده برمی آید- عامل کودتا مصدق معرفی شده و شاه خائن و کاشانی نان به نرخ روز خور طرفداران کشور!!
در حالی که دقیقا! بر عکس آن است... باور ندارید-کمی مطالعه فرمایید. نمونه دم دست برای مطالعه:
همه مردان شاه (استیفن کینزر)
جامعه شناسی نخبه کشی (علی رضا قلی)
و ...
در صورت امکان به وبسایت خبری «کانون وحدت دانشجویان دانشگاه آزاد تبریز» پیوند دهید.
با تشکر، آدرس وبسایت:
http://www.kanoonevahdat.ir
بسيار متشكرم ولي در مقاله يا تحقيق علمي چهره ديگران نبايد خدشه دار شود
ممنون؛ اما لطفاً بفرمایید کدام چهره خدشه دار شده است در این مقاله؟ ضمن اینکه این یک نوشتهی انتقادی هم هست و در نقد هم صراحت وجود دارد که امیدوارم این را با تخریب یا خدشته دار کردن اشتباه نگرفته باشید.
ارسال یک نظر