کارنامهی «علی دایی» در مقدماتی جام جهانی (در گروه حاضر) عبارت است از 5 بازی و 6 امتیاز به اضافهی بازیهای ضعیف و بدون برنامه. با توجه به 2 بازی دشوار پیش رو با کره شمالی و جنوبی در خانهی حریف باید پذیرفت که کار «تیم ملی فوتبال» یکسره شده است و به عبارت سادهتر: خداحافظ جام جهانی!
اما چرا شکست از عربستان و حذف این تیم ملی فوتبال میتواند مفید باشد؟
- به خاطر بازی دادن افشین قطبی تا ثانیهی آخر در اثر لابی آقای دایی با خدا(!)؟
- به خاطر شکسته شدن غرور کاذب علی دایی و خودبزرگ بینی او؟
- به خاطر دانش پایین دایی در مربیگری و بازی بدون برنامهی تیمش؟
- به خاطر دولتی بودن ورزش و انتصابی بودن مقامهای ورزشی و دستهای فراوان پشت پرده؟
- به خاطر ناکامی/ خفت محمود احمدینژاد با حضور در ورزشگاه آزادی به خیال پیروزی و با هدفهای تبلیغاتی؟
تک تک موارد بالا را میشود در نظر گرفت و به تبع آن، نتیجهی به دست آمده را محتوم و حتا مفید دانست. با این حال، یک عامل مهم دیگر که در این گیر و دار کمتر به آن توجه شد و به نظر من میتوان از آن به عنوان مفیدترین عامل یاد کرد، کنار زدن پرده و رسوا کردن چهرهی یک بیماری و به عبارت بهتر بدبختی اجتماعی است. منظورم خرافهپرستی، جادوگری، رمالی، دعانویسی و از این موارد است که جایگاه خاصی در بین عوام دارد. حتا افراد به ظاهر مدرن، تحصیلکرده و اروپا دیدهای همچون آقای دایی.
دایی وقتی که سرمربی سایپا بود، به صراحت اعلام کرد که تیمش جادو شده و برای باطل کردن این جادو دست به دامان «آیات عظام قم» شد. در تیم ملی نیز، اعتماد به نفس مثال زدنی او از ابتدای بازیها و تصریح در اینکه من تیم را حتماً به جام جهانی میبرم و همچنین تسبیح همیشه به دست دایی روی نیمکت مربیگری نشان از به کار گیری نیرویی به ظاهر ماورایی داشتند.
اگر این «تاکتیک» نتیجه بخش بود، این پرسشها پیش میآید که چرا او از 5 بازی تنها 6 امتیاز گرفت؟ چرا تیم ایران از عربستان - و در تهران- برای اولین بار شکست خورد و تحقیر شد؟ و چرا تیم با این بازیهای ضعیف و عدم نتیجهگیری، از صعود به جام جهانی بازماند؟ چرا در اینجا رمالی و دعانویسی به کار آقای دایی نیامد؟
و چرا آقای علی دایی مطمئن از صعود تیمش به جام جهانی، این گونه دست از پا درازتر از تیم ملی اخراج شد؟
اما چرا شکست از عربستان و حذف این تیم ملی فوتبال میتواند مفید باشد؟
- به خاطر بازی دادن افشین قطبی تا ثانیهی آخر در اثر لابی آقای دایی با خدا(!)؟
- به خاطر شکسته شدن غرور کاذب علی دایی و خودبزرگ بینی او؟
- به خاطر دانش پایین دایی در مربیگری و بازی بدون برنامهی تیمش؟
- به خاطر دولتی بودن ورزش و انتصابی بودن مقامهای ورزشی و دستهای فراوان پشت پرده؟
- به خاطر ناکامی/ خفت محمود احمدینژاد با حضور در ورزشگاه آزادی به خیال پیروزی و با هدفهای تبلیغاتی؟
تک تک موارد بالا را میشود در نظر گرفت و به تبع آن، نتیجهی به دست آمده را محتوم و حتا مفید دانست. با این حال، یک عامل مهم دیگر که در این گیر و دار کمتر به آن توجه شد و به نظر من میتوان از آن به عنوان مفیدترین عامل یاد کرد، کنار زدن پرده و رسوا کردن چهرهی یک بیماری و به عبارت بهتر بدبختی اجتماعی است. منظورم خرافهپرستی، جادوگری، رمالی، دعانویسی و از این موارد است که جایگاه خاصی در بین عوام دارد. حتا افراد به ظاهر مدرن، تحصیلکرده و اروپا دیدهای همچون آقای دایی.
دایی وقتی که سرمربی سایپا بود، به صراحت اعلام کرد که تیمش جادو شده و برای باطل کردن این جادو دست به دامان «آیات عظام قم» شد. در تیم ملی نیز، اعتماد به نفس مثال زدنی او از ابتدای بازیها و تصریح در اینکه من تیم را حتماً به جام جهانی میبرم و همچنین تسبیح همیشه به دست دایی روی نیمکت مربیگری نشان از به کار گیری نیرویی به ظاهر ماورایی داشتند.
اگر این «تاکتیک» نتیجه بخش بود، این پرسشها پیش میآید که چرا او از 5 بازی تنها 6 امتیاز گرفت؟ چرا تیم ایران از عربستان - و در تهران- برای اولین بار شکست خورد و تحقیر شد؟ و چرا تیم با این بازیهای ضعیف و عدم نتیجهگیری، از صعود به جام جهانی بازماند؟ چرا در اینجا رمالی و دعانویسی به کار آقای دایی نیامد؟
و چرا آقای علی دایی مطمئن از صعود تیمش به جام جهانی، این گونه دست از پا درازتر از تیم ملی اخراج شد؟
0 نظر:
ارسال یک نظر