تلقي عامه مردم از توسعه روستايي تبديل روستا به شهر است، درحاليكه هرگز چنين نيست. در يك تعريف ساده، بهبود وضعيت زندگي در روستا را ميتوان توسعه روستايي ناميد. اما براي پرداختن به معنا و مفهوم توسعه روستايي بهگونهاي كاملتر، ابتدا بايد "توسعه" را شرح و توضيح داد... ريشه مشكلات و عقب ماندگيهاي يك كشور مثل فقر گسترده، نابرابري رو به رشد، رشد سريع جمعيت و بيكاري فزاينده در مناطق روستايي قرار دارد و عدم توجه به فضاهاي روستايي و بيتوجهي به امكانات و توان توليدي از نظر منابع طبيعي و نيروي انساني، عدم برنامهريزي در نواحي روستايي و ضعف امكانات زيستي سبب مهاجرتهاي شديد روستا-شهري تعداد كثيري از جمعيت روستايي و بويژه جمعيت غيرماهر و بدون امكانات توليدي ميشود كه از طرفي به انحطاط نسبي روستاها و از طرف ديگر به حاشيهنشيني و ايجاد مشاغل كاذب در شهرها منجر می شود ...
ريشه و علت اصلي مهاجرت گسترده به شهرها را بايستي در توسعه نيافتگي روستايي جستجو نمود. بدين منظور اين نوشته به "توسعه روستايي" و مفهوم آن ميپردازد. نگارنده كه خود دانشجوي رشتهاي به همين نام ميباشد در مقابل پرسش ديگران از رشته و گرايش تحصيلي با پرسش مجدد و نياز به توضيح بيشتر مواجه ميشود. براي نمونه، خانم معلمي پس از شنيدن عنوان توسعه روستايي، از اينكه درصدد تبديل روستا به شهر هستيم ابراز خوشحالي نمود و دكتر دندانپزشكي كه ازقضا مزرعهدار و علاقمند به محيط روستا نيز بود با عصبانيت خواست كه دست از سر روستا برداشته و آنرا به حال خود گذارده و تبديل به شهر نكنيم! در واقع تلقي عامه از توسعه روستايي تبديل روستا به شهر است، درحاليكه هرگز چنين نيست. در يك تعريف ساده، بهبود وضعيت زندگي در روستا را ميتوان توسعه روستايي ناميد. اما براي پرداختن به معنا و مفهوم توسعه روستايي بهگونهاي كاملتر، ابتدا بايد "توسعه" را شرح و توضيح داد.
توسعه در لغت و در برداشت، داراي معاني گوناگوني است به گونهاي كه آنرا معادل با رشد، عمران، تكامل، پيشرفت، برنامهريزي، و ... استفاده كرده و ميكنند. اما به عنوان مثال، رشد تنها بهبود كمي و افزايش را در بر ميگيرد و جنبه اقتصادي را مدنظر دارد، يا عمران مربوط به زيرساخت و زيربناهاي منطقهاي (جاده، مسكن، آب، برق، و ...) ميشود. در حالي كه توسعه مفهومي پيچيده و فراتر از اين اصطلاحات را در بر ميگيرد. شايد مرحوم عظيمي حق داشت كه توسعه را "واژهاي لغزنده و گمراه كننده" ميدانست كه "تعريف جهانشمولي از آن ارائه نشدهاست"! (عظيمي، 1377).
اصطلاح توسعه پس از جنگ جهاني دوم و استقلال بسياري از كشورها از كشورهاي استعمارگر، و به جهت بازسازي كشورهاي آسيب ديده در زمان جنگ و هم كشورهاي تازه استقلال يافته متداول شده و مدل ها و نظريات بسياري را به دنبال خود پديد آورد.
كيث گريفين، سه مرحله را براي توسعه در نظر ميگيرد:
مرحله اول، مرحله خوشبيني و اعتماد كه تا اواخر دهه 1960 ادامه داشته و بر رشد اقتصادي و افزايش توليد ناخالص داخلي، با اعتماد به عملكرد دولتها تاكيد ميكند.
مرحله دوم، دوره آغاز ترديد و بازنگري است كه بر ناتواني دوره پيشين در درمان عقب ماندگي و همچنين افزايش فاصله طبقاتي، تغيير و تحولاتي در انديشههاي توسعه را از دهه 1970 ايجاد ميكند و بر محو گرسنگي و فقر اصرار مينمايد
مرحله سوم، دوره توسعه درونزا است كه از دهه 1980 مطرح گرديده و توزيع عادلانه درآمد و فقرزدايي را با توسل به اقدامات خود كشورها و نه وابستگي به حمايت كشورهاي ديگر و بانك جهاني (كه تئوريهاي آنها را مخصوص همه شرايط نميدانست) خواستار ميشد. برآوردن نيازهاي اساسي، تجديدنظر در ساختارهاي اقتصادي-اجتماعي، مشاركت مردم در فعاليتها، و حمايت از فقرا و محرومان از مشخصههاي اصلي اين دوران بودند (حسيني، 1383).
همچنين از ديدگاهي ديگر، رويكردهاي توسعه را ميتوان به چهار دسته كلي تقسيم كرد كه رويكردهاي اول و چهارم رويكردهايي تعادلي هستند و رويكردهاي دوم و سوم تعارضي.
1-رويكرد مبتني بر رشد اقتصادي كه به اقتصادهاي كلاسيك و نئوكلاسيك وابسته بوده و رشد اقتصادي را بدون توجه به عدالت، كاهش فقر و كاهش فاصلههاي طبقاتي درنظر ميگيرد.
2-رويكرد مبتني بر مدرنيزاسيون (نوسازي)، كه به مكتب جامعه شناختي تكامل گرا نظر داشته و طرفدار تغييرات ساختاري در راستاي تبديل جوامع سنتي به مدرن با همه استلزامات سياسي، اقتصادي، اجتماعي، و فرهنگي است.
3-رويكرد چپگراي توسعه كه ديدگاههاي ماركسيستي، نئو ماركسيستي، وابستگي و ... را در بر ميگيرد.
4-رويكردهاي توسعه پايدار كه توسعهاي انسان- محيط زيست محور بوده و از انديشههاي ليبراليستي يا نئو ليبراليستي نشأت ميگيرد (زاهدي، 1385).
شفرد، در دستهبندي جديدتري مهمترين اين رويكردها را به پارادايم قديم (مدرنيزاسيون يا نوسازي) و پارادايم نوين (توسعه پايدار) تقسيم بندي ميكند. از نظر وي پارادايم مدرنيزاسيون، توسعه را با چهار فرايند اساسي برابر ميداند كه عبارتند از: شهرنشيني و صنعت، سرمايهگذاري در جهت افزايش بهرهوري، كاربرد علم و تكنولوژي نوين در عرصه توليد و خدمات، و ظهور ملت-دولتها و سازمانهاي كلان اقتصادي و سياسي. شفرد اما با توجه به شواهد بسياري در مورد: فقر و عدم امنيت غذايي، تخريب محيط زيست، حفظ وضع موجود سياسي كشورها توسط دولتها، و در حاشيه قرار گرفتن روستاها و عدم توجه به توسعه روستايي، اين پارادايم را شكست خورده تلقي كرده و بر ضرورت دگرگوني پارادايم به توسعه پايدار تاكيد مينمايد. در پارادايم توسعه پايدار، رفع نيازهاي نسل حاضر با توجه به نسلهاي آينده انجام ميپذيرد و حفاظت از محيط زيست و توسعه روستايي در محوريت قرار گرفتهاند. در امر توسعه روستايي از ديد نظري تحولاتي روي داده كه مهمترين آنها شامل: كشاورزي پايدار، توجه به نهادهاي محلي، دگرگوني در رهيافتهاي پروژه محور و مشاركتي روستائيان، و تغيير در ديدگاههاي مربوط به جنسيت ميباشد (Shepherd, 2001).
دادلي سيرز، دستيابي به توسعة يك كشور يا منطقه را با اين پرسش مطرح ميكند كه چه تغييري در رابطه با فقر ، بيكاري و نابرابري ايجاد شده است؟ وي ميافزايد چنانچه در هر سه زمينه كاهش چشمگيري به وجود آمده باشد، بدون شك دورة توسعه براي يك كشور بوده است، و اگر در يك يا دو يا سه مورد وضع بدتر شده باشد ـ حتي اگر درآمد سرانه دوبرابر شده باشد ـ نميتوان ادعا كرد كه توسعه روي داده است (تودارو، 1384).
براي درك معني دروني توسعه حداقل سه ارزش اصلي بايد به عنوان پايه فكري و رهنمود عملي در نظر گرفته شود كه عبارتند از: معاش زندگي (قدرت تامين نيازهاي اساسي چون خوراك، مسكن و بهداشت)، اعتماد به نفس (احساس شخصيت و عزت نفس داشتن)، و آزادي (قدرت انتخاب و رهايي از قيد بردگي). (تودارو، 1384).
آمارتيا سن، صاحبنظر سرشناس هندي و برنده جايزه نوبل اقتصاد در سال 1998 در نوشته باارزش خود "توسعه به مثابه آزادي" آزادي را به عنوان هم ابزار و هم هدف توسعه تلقي ميكند. وي مينويسد: توسعه همپایه آزادی است و بیگمان در جایی نمود پیدا خواهد کرد که آن جامعه برخوردار از یکسری آزادیها باشد. آزادي ارزشي غربي نيست و در تمامي فرهنگها و بلكه در سرشت انسان وجود داشته و دارد. آزادترین کشورها توسعه یافتهترین کشورها هستند و آزادی یک شرط لازم براي توسعه است اگرچه شرط کافی نیست. فرصت برای مشارکت مردم نیازمند تحقق دموکراسی است. آزادی با خود توسعه میآورد و توسعه، یعنی آزادی (سن، 1385).
توسعه، افزايش سطح آگاهي انسان و گسترش تواناييها و قابليتهاي وي را شامل ميشود كه با افزايش مشاركت آگاهانة مردم به تغيير كمي و كيفي در جهت بهبود شرايط زندگي و كاهش انواع نابرابريهاي جامعه ميانجامد (نگارنده!، 1387).
اما ابعاد توسعه؛ توسعه داراي چهار بعد اقتصادي، سياسي، اجتماعي، و فرهنگي است، ضمن اينكه در دو دهة اخير توسعة پايدار زيربناي ابعاد توسعه به حساب آمده و هر اقدامي بدون در نظرگرفتن آن، خود ضد توسعه محسوب ميشود.
هر كشوري كه در همه ابعاد فوق به توسعه دست نيابد را نميتوان توسعهيافته ناميد. بسياري توسعه سياسي در جهان سوم را به علل در دست داشتن ظرفيتهاي اقتصادي، اجتماعي، و فرهنگي يك جامعه در دست حكومت، مقدم بر ديگر ابعاد توسعه ميدانند.
-توسعه اقتصادی از مفاهیمی است که اغلب با مفهوم رشد اقتصادی یکی شمرده می شود، در حالی که بین این دو مفهوم تفاوتهای قابل ملاحظه ای وجود دارد. رشد اقتصادی در برگیرنده شاخصهای کمی اقتصادی است (توليد ناخالص داخلي، درآمد سرانه، و ...)، ليکن توسعه اقتصادی متضمن فرآیندهای پیچیدهتری است، به گونهای که این مفهوم با مفاهیمی چون تغییر و تحولات اقتصادی نزدیکتر است تا مفهوم رشد اقتصادی (ازکیا و غفاری، 1384). هايامي، توسعه اقتصادي را فعاليتهايي ميداند كه در كوتاهمدت باعث كاهش فقر و در بلند مدت باعث انباشت سرمايه ميشوند (هايامي، 1380). نگاه به توسعه اقتصادي در كشورهاي پيشرفته و كشورهاي توسعهنيافته متفاوت است. در كشورهاي توسعهيافته, هدف اصلي افزايش رفاه و امكانات مردم است در حاليكه در كشورهاي عقبمانده, بيشتر ريشهكني فقر و افزايش عدالت اجتماعي مدنظر است.
-توسعه سياسي از اواخر دهه 1950 و اوايل دهه 1960 درچارچوب مطالعه سياستهاي مقايسهاي مورد توجه دانشمندان علوم سياسي قرار گرفت و تاكنون طي حدود چهار دهه به معيارهاي گوناگوني در مورد توسعه سياسي تاكيد شدهاست (قوام، 1384). بشيريه، هدف از توسعه سياسي را گسترش مشاركت و رقابت گروه هاي اجتماعي در زندگي سياسي و وسيله دستيابي به اين هدف را سازمان يابي گروهها، احزاب، آزادي در مشاركت، رقابت سياسي، خشونت زدايي از زندگي سياسي، وجود مكانيسمهاي حل منازعه نهادمند درون ساختار سياسي بشمار ميآورد (بشيريه، 1385). توسعه سياسي به بيان ديگر مترادف با بسط دموكراسي است (زاهدي، 1385).
-توسعه فرهنگی در اوایل دهه 1980 به بعد از طرف یونسکو بعنوان یک سازمان فرهنگی در مباحث توسعه مطرح شده و از مفاهیمی است که نسبت به سایر ابعاد توسعه از بار ارزشی بیشتری برخوردار است و تاکید بیشتری بر نیازهای غیر مادی جامعه دارد. بنابراین فرآیندی است که در طی آن با ایجاد تغییراتی در حوزههای ادراکی، شناختی و گرایشی انسانها، قابلیتها و باورها شخصیت ویژهای را در آنها بوجود می آورد که حاصل این باورها و قابلیتها، رفتارها و کنشهای خاصی است که مناسب توسعه میباشد. به عبارتی حاصل فرآیند توسعه فرهنگی کنار گذاشتن خرده فرهنگهای نامناسب توسعهای است (ازکیا و غفاری، 1384).
-توسعه اجتماعی از مفاهیمی است که با چگونگی و شیوه زندگی افراد یک جامعه پیوندی تنگاتنگ دارد و در ابعاد عینی بیشتر ناظر بر بالا بردن سطح زندگی عمومی از طریق ایجاد شرایط مطلوب و بهینه در زمینه های فقرزدایی، تغذیه، بهداشت، مسکن، اشتغال، آموزش و چگونگی گذران اوقات فراغت می باشد. براین مبنا است که گفته شده منظور از توسعه اجتماعی اشکال متفاوت کنش متقابلی است که در یک جامعه خاص همراه با توسعه تمدن رخ میدهد. توسعه اجتماعی و توسعه فرهنگی جنبه های مکمل و پیوسته یک پدیدهاند و هردونوع الزاماً به ایجاد وجوه تمایز فزاینده جامعه منجر میشوند (توسلی، 1372). توسعه اجتماعي خود زيربخشهايي چون رفاه اجتماعي، سرمايه اجتماعي، عدالت اجتماعي، و حقوق انساني-اجتماعي را در بر مي گيرد. ضمن اينكه توسعه انساني (با شاخصهاي: اميد به زندگي، درآمد سرانه، و سطح سواد) نيز در همين مقوله قرار ميگيرد.
-توسعه پایدار، تعریف جهانی دقیق و صریحی تاکنون براي آن ارائه نشدهاست و هنوز هم در تبیین اهداف آن اتفاق نظر وجود ندارد. برخی از مشخصات و اهداف کلیدی و غالب توسعه پایدار موجود در اسناد و ادبیات این موضوع بکار میروند عبارتند از: برابری بین نسلها، حفاظت از محیط طبیعی، استفاده حداقل از منابع غیرقابل تجدید، بقایاقتصادی، تنوع، خوداتکایی اجتماعی، رفاه فردی و رفع نیازهای اساسی افراد جامعه (موسیکاظمی، 1381). بااینحال مقبولترین تعریف موجود از توسعه پایدار، همان تعریف کمیسیون مستقل جهانی در زمینه محیطزیست (برانتلند) است که در گزارش خود تحت عنوان «آینده مشترک ما» چنین تعریفی عنوان میکند: «توسعه پایدار، توسعهای است که نیازهای نسل حاضر را بدون به مخاطره انداختن توانایی نسلهای آینده در تامین نیازهای خود، برآورده کند» (WCED,1987). توسعه پايدار زماني اتفاق ميافتد كه در كنار رشد اقتصادي، بهرهوري و اشتغال (معقوليت اقتصادي)، رفع نيازهاي اوليه جامعه روستايي، خوداتكايي، مشاركت و برابري (مطلوبيت اجتماعي)، ظرفيتهاي اكولوژيكي، تنوع زيستي و منابع طبيعي (مقبوليت اكولوژيكي) حفظ شود (World Bank, 2006).
حال به روستا باز گرديم! توسعه روستايي نيز ابعاد ذكر شده را در سطح روستا دارا ميباشد و در چارچوب برنامههاي توسعه كشور و توسعه منطقهاي تعريف ميگردد. اما در مورد اهميت توسعه روستايي در راستای نیل به توسعه ملی، و ضرورت توجه و برنامهریزی براي آن بايد اضافه شود كه: ريشه مشكلات و عقب ماندگيهاي يك كشور مثل فقر گسترده، نابرابري رو به رشد، رشد سريع جمعيت و بيكاري فزاينده در مناطق روستايي قرار داشته (تودارو، 1384) و عدم توجه به فضاهاي روستايي و بيتوجهي به امكانات و توان توليدي از نظر منابع طبيعي و نيروي انساني، عدم برنامهريزي در نواحي روستايي و ضعف امكانات زيستي سبب مهاجرتهاي شديد روستا-شهري تعداد كثيري از جمعيت روستايي و بويژه جمعيت غيرماهر و بدون امكانات توليدي ميشود كه از طرفي به انحطاط نسبي روستاها و از طرف ديگر به حاشيهنشيني و ايجاد مشاغل كاذب در شهرها ميانجامد (مطيعيلنگرودی، 1382).
توجه به توسعه روستايي از جهت روستانشين بودن اكثريت مردم جهان سوم، گرسنگي و سوءتغذيه و ضرورت توليد مواد غذايي و محصولات كشاورزي، خاستگاه روستايي پديده فقر در جهان سوم، ايجاد اشتغال در مناطق روستايي به در راستاي كاهش مهاجرت به شهرها، وجود مزيتهاي نسبي در توليد محصولات كشاورزي در اكثر كشورهاي توسعه نيافته، تقدم توسعه كشاورزي بر توسعه صنعتي با توجه به پس زمينه هاي انقلاب صنعتي در انگلستان و همچنين تامين مواد اوليه مورد نياز بخش صنعت، و نقش پايهاي بخش كشاورزي در فراهم آوردن امكانات مدنظر قرار مي گيرد (زاهدي، 1385).
بانک جهانی توسعه روستایی را، راهبردی برای بهبود زندگی اجتماعی-اقتصادی مردم فقیر روستایی میداند که با اتخاذ سیاستهای روشنی میسر میشود (World Bank, 1975).
تودارو، هدف از توسعه روستايي را بهبود تصاعدي سطح زندگي روستائيان ذكر كرده و توسعه كشاورزي را كه سبب افزايش توليد و درآمد روستائيان ميشود در توسعه روستايي موثر ميداند. توسعه كشاورزي خود راهكارهايي از اين قبيل دارد: توزيع مجدد زمين از طريق اجراي برنامههاي اصلاحات ارضي، بسط مباني كشاورزي نوين، ارائه خدمات تريج و آموزش كشاورزي، اجراي برنامههاي حمايت از كشاورزان در زمينههاي قيمت و درآمد، بهبود نظام بازاريابي محصولات كشاورزي و فرآيندهاي پس از برداشت محصول، و تامين منابع اعتباري مورد نياز سرمايهگذاري در توليد كشاورزي (تودارو، 1384).
همچنین مهاتما گاندی در تعریفی ساده از توسعه روستایی، آنرا معادل "تبدیل روستاها به مکانهایی قابل زیست و متناسب با رشد و تعالی انسان" میداند (مطيعيلنگرودی،1382).
*****
منابع مورد استفاده:
· ازكيا، مصطفي. 1384. مقدمهاي بر جامعه شناسي توسعه روستايي. انتشارات اطلاعات.
· ازکیا، مصطفی و غفاری، غلامرضا. 1383. توسعه روستایی با تاکید بر جامعه روستایی ایران. تهران: نشر نی.
· بشيريه، حسين. 1380. موانع توسعه سياسي در ايران. تهران: نشر نگاه معاصر.
· تودارو، مايكل. 1384. توسعه اقتصادي در جهان سوم. ترجمه غلامعلي فرجادي، چاپ سيزدهم، انتشارات كوهسار.
· حسينيابري، حسن. 1383. مدخلي بر جغرافياي روستايي ايران. انتشارات دانشگاه اصفهان، چاپ دوم.
· زاهدي، محمدجواد. 1385. توسعه و نابرابري. انتشارات مازيار، چاپ دوم.
· سن، آمارتيا. 1385. توسعه يعني آزادي، ترجمه محمد سعيد نوري نائيني، تهران، نشر ني.
· عظيمي، حسين. 1377. پيرامون توسعه. مجله راه نو، شماره18.
· قوام، عبدالعلي. 1384. چالشهاي توسعه سياسي. چاپ چهارم، تهران: قومس.
· مطيعي لنگرودي، حسن. 1382. برنامهريزي روستايي با تاكيد بر ايران. انتشارات جهاد دانشگاهي مشهد.
· موسي كاظمي محمدي، مهدي. 1381. سنجش پايداري اجتماعي توسعه شهر قم، فصلنامه پژوهشهاي جغرافيا، ش43، ص 47-21.
· هايامي، يوجيرو. 1378. توسعه كشاورزي يك ديدگاه بينالمللي. ترجمه مجيد كوهپايي، انتشارات سازمان تحقيقات، آموزش و ترويج كشاورزي.
· Shepherd, Andrew. 1998. Rural Sustainable Development, Oxford university Press, New York.
· World Bank . 1975. Rural Development, sector policy paper.
· World Bank. 2006. Sustainable Development Goals, at: http: www.worldbank.org.Mosely.
· World Commission on Environment and Development, 1987. Our Common Future. Oxford University Press, Oxford.
0 نظر:
ارسال یک نظر