۱۳۸۷/۱۰/۰۶

«همه‌ی خواهران من!»

1. کرج، انتهای خیابان درختی، ایستگاه تاکسی؛چند پسر جوان، کنار خیابان و پیاده‌رو ایستاده‌اند و سر به سر دخترها می‌گذارند یا به آنها چیزی می‌گویند. گشت موتورسوار پلیس 110 از راه می‌رسد و با چک و لگد و فحش، آنها را از آن محل متواری می‌کند.جلو می‌روم و می‌گویم: کار آنها اشتباه. اما آیا زمین ورزشی برای آنها ساخته شده که بروند ورزش کنند؟ آیا محلی درست کرده‌اند که بروند و تفریح و سرگرمی کنند؟ آیا ...سرگشت نگاهی به سرتاپایم می‌اندازد...
ادامه مطلب

۱۳۸۷/۱۰/۰۴

«مسیحای جوانمرد من ...»

خوشا به حال آنانی که برای برقراری صلح در میان مردم می‌کوشند؛ چرا که ایشان فرزندان خدا خواهند بود. خوشا به حال آنانی که به سبب کردار نیک خود آزار می‌بینند؛ چرا که ایشان از ملکوت خداوند بهره‌مند خواهند شد. خوشا به حال پاکدلان؛ چرا که خداوند را خواهند دید. گفته می‌شود اگر کسی چشم دیگری را کور کرد، باید چشمش کور شود و اگر کسی دندان دیگری را شکست، باید دندانش شکسته شود. اما من می گویم اگر حتا کسی به گونه‌ي راست تو سیلی زد، گونه‌ی دیگرت...
ادامه مطلب

۱۳۸۷/۰۹/۲۱

«شب، رودخانه...»

طبق معمول مدتی این مثنوی تأخیر شد! البته همزمان چند نوشته در دست بررسی و انجام دارم. حالا هم برای خالی نماندن عریضه، یکی از کارهای ۷-۶ سال پیشم را می گذارم! اصفهان، پل های تاریخی و زاینده رود زیبایش -اگرچه این روزها کم آب شده- برایم سرشار از خاطره است. روزی، تنگ غروب از کنارش می‌گذشتم که انبوه جمعیتی کنار یکی از پل‌ها ایستاده بودند و درون رودخانه را نظاره می‌کردند. آتش نشانی هم حاضر بود و غواصان خود را به آب برده بود. گفتند پسر...
ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 نمای نزدیک.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده