۱۳۸۸/۰۵/۳۰

معصومیت و خشونت انسان به روایت آندری

«آه... آن‌ها همه‌جا را ویران کردند، کشتند، سوزاندند، و تجاوز کردند. کلیساها را خراب کردند. تو مرده‌ای و برای من مصیبت به جا مانده است. روز و شب به خاطر آدم‌ها رنج می‌کشم. اما نمی‌دانم. آیا می‌توان اینان را انسان خواند؟ همه‌ی عمر نابینا بودم. حق با تو بود. تاتاری را دیدم که خندان می‌گفت بدون ما باز هم شما به جان هم می‌افتادید. نه. من دیگر نمی‌توانم ادامه بدهم.»  
آندری روبلف اثر آندری تارکوفسکی، سینماگر صاحب سبک روس در سال 1964 ساخته شد؛ در شوروی سابق بیش از 5 سال اجازه‌ی نمایش پیدا نکرد و پس از این مدت، همان نسخه‌ی به نمایش درآمده هم کوتاه و سانسور شده بود. این فیلم، دوران زندگی نقاشی به همین نام (که از زندگی او اطلاع درستی در دست نبود) را در فاصله‌ی سال‌های 1400-1425، با اشاره و کنایه به جهان معاصر و به ویژه شوروی به تصویر در می‌آورد.

تقابل کشمکش‌های دنیای درونی روبلف و مصیبت‌های دنیای بیرونی او، دستمایه‌ی اصلی فیلم به شمار می‌آیند؛ خشونت و معصومیت انسان، سکوت خداوند در برابر رنج و زجر آدمیان، ایمان و تردید، امید و انسانیت، تراژدی فردیت و اهمیت چندگانگی، و هنر و آفرینش انسانی، دغدغه‌های آندری شخصیت اصلی فیلم (و در واقع آندری کارگردان) در بطن این اثر هستند.

آندری، جمله‌های بالا را پس از آن به زبان می‌آورد که روح نقاش پیری به نام تئوفانوس بر او ظاهر می‌شود. ابتدا او از آندری می‌پرسد: «آیا هنوز هم ایمان به پیروزی نیکی در تو باقی مانده است؟»
این پرسش به بخش‌های نخستین فیلم باز می‌گردد؛ جایی که در کلیسا و به هنگام نقاشی شمایل‌ها بر دیوار آن، گفتگویی میان آن دو روی می‌دهد؛ اساس بحث آنها رابطه‌ی ایمان به خدا و جستجوی زیبایی، و ایمان به راهی است که در آن، این دو با هم پیوند می‌یابند. آنجا، تئوفانوس بر گناه نخستین و گناه‌کاری انسان تأکید می‌کند و آندری بر سرشت پاک انسان، توانایی آفرینندگی و معصومیت او:
- آندری: قدیسان در شمایل‌ها به سان آدم‌هایی معمولی تصویر شده‌اند. چرا مسیح، خود به صورت انسانی ظاهر شد و در میان آدمیان زندگی کرد؟

- تئوفانوس: از یاد مبر که همین انسان‌ها بودند که مسیح را به صلیب کشیدند.
- و آنان از کرده‌ی خویش پشیمان شدند.

- اما خیلی دیر، مثل همیشه... اگر او باز به زمین می‌آمد، او را یک بار دیگر هم به صلیب می‌کشیدند.

- اما بگو... مگر خداوند انسان را نیافریده است؟
سه سال می‌گذرد؛ آندری خشونت‌ها و جنایت‌هایی بزرگ را به چشم خود می‌بیند. شاهد کشتار مردم و غارت شهر ولادیمیر به دست تاتارها و اجیران روسی آنها می‌شود، و نیروی ویرانگر نفرت و حسادت آدمی را می‌شناسد. کور کردن نقاشان به فرمان امیران را می‌بیند و چند نفر از شاگردانش کشته می‌شوند. امیری را می‌بیند که برادرش در دهان و شکم او سرب داغ می‌ریزد. خود او نیز برای نجات زنی جوان، مجبور می‌شود سربازی مهاجم را به قتل برساند. اکنون آندری درمانده و تنها در حجره‌ای پناه گرفته است. روح تئوفانوس بر او ظاهر می‌شود؛ آندری که نظرش در مورد "انسان" عوض شده است، خطاب به او می‌گوید: «همه‌ی عمر نابینا بودم. حق با تو بود».

آندری سخن گفتن و نقاشی را کنار می‌نهد و در ناامیدی و آوارگی زندگی را می‌گذراند. اما این پایان ماجرا نیست. پس از حدود 15 سال سرگردانی، گذار آندری به دهکده‌ای ویران می‌افتد. فرستادگان امیر در جستجوی فردی که راز ساختن ناقوس بزرگ روسیه را می‌داند به آنجا می‌رسند؛ آنها در می‌یابند که این فرد مُرده است. اما فرزندش ادعا می‌کند که راز ساختن ناقوس را می‌داند؛ در حالی که او، هیچ چیز نمی‌داند. وی تنها می‌داند که می‌تواند به جستجوی راز ناقوس برآید و با به خطر انداختن جان خویش در این راه پیش می‌رود و سرانجام پیروز می‌شود. او ناقوس را می‌سازد و اشک‌ریزان به دامان آندری می‌افتد. این واقعه، آندری را به خود می‌آورد و ایمان، اعتقاد او به انسانیت و آفرینش زیبایی به دست انسان و هنر را باز می‌گرداند.


دو تعبیر مشهور داستایفسکی، نویسنده ی قرن 19 روسیه، بر سرتاسر این فیلم سایه افکنده‌اند: «رنج، روح انسان را می‌پالاید» و «زیبایی، جهان را نجات خواهد داد».
تارکوفسکی، سینماگر قرن 20 روسیه، این دو عامل یعنی رنج و زیبایی را با شخصیت هنرمند و پیدایش هنر عجین می‌بیند و آنها را در این اثر خود طرح می‌کند. از نظر او، هنرمند تنها کسی است که راز جهان را می‌داند و در آثار خود می‌کوشد این راز را به مردم بنمایاند. وی، جایی در میان یادداشت‌هایش در مورد این فیلم می‌نویسد: «در این دنیا معصومیت فدای خشونت می‌شود تا هستی به جریان خود ادامه دهد. اما پیروزی نهایی از آن نیکویی و معصومیت است.»

فیلم که از آغاز سیاه و سفید بود در نمای پایانی به یکباره رنگی می‌شود و نقاشی‌ها و شمایل‌هایی منتسب به دوران پختگی و پایانی عمر آندری روبلف به تصویر در می‌آیند...

 
پی نوشت:
در این یادداشت از خود فیلم و منابع زیراستفاده شده است:
-امید بازیافته- سینمای آندری تارکوفسکی، بابک احمدی، نشر مرکز، 1382.
-زمان مُهر شده، آندری تارکوفسکی، برگردان: قباد ویسی، نشر آنا، 1380.
* فیلم آندری روبلف در 20 بخش در یوتیوب موجود است. قسمت "مصیبت به روایت آندری" را می‌توانید از اینجا ببینید و قسمت‌های دیگر را از نوار کناری بیابید.
ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۵/۲۶

زنده رود مُرد یا کشته شد؟!

اگه گفتی دلیل اصلی‌ای که شاه عباس، سی و سه پل رو ساخت چی بود، آزادت می‌کنم بری!‌
آقا دزده یک نگاهی به جناب سرهنگ و به من انداخت و گفت: خوب معلومه؛ برای عبور و مرور به این طرف و اون طرف رودخونه. جناب سرهنگ حالا می‌ذاری برم؟
جناب سرهنگ یک نگاهی به آقا دزده و به من انداخت و گفت: نه. این که دلیل اصلی نیست. بعد با همون شوخ طبعی همیشگی و لهجه‌ی اصفهانی‌اش ادامه داد: برای اینکه وقتی بارون میاد، ماهیا برن زیر پل تا خیس نشن! بعد با همون شوخ طبعی همیشگیش، در بازداشتگاه رو باز کرد و آقا دزده رو انداخت توی بازداشت‌گاه!

این ماجرا در یکی از نیمه‌شب‌های چندین سال پیش - وقتی رئیس کلانتری و من (در دوران سربازی)، آقا دزده را دستگیر و به کلانتری منتقلش کردیم- روی داد. اما شوخ طبعی رئیس کلانتری در این مورد، این روزها قطعاً بلاموضوع می‌شد؛ چون الان نه ماهی‌ای به جا مانده است و نه رودخانه‌ای؛ در عین حال، سی و سه پل هم به علت دارا بودن بافت و مصالحی که به آب وابسته‌اند، در خطر خرابی قرار گرفته است [1]. علاوه بر این، حیات موجودات آبزی و گیاهانی که به این رودخانه وابسته بودند، پرندگان مهاجر به سرتاسر مسیر رودخانه و تالاب گاوخونی، بلکه اکوسیستم این منطقه، با خطر، نابودی و مرگ روبرو شده‌اند.
  اما به راستی علت اینکه هم اکنون بستر زاینده رود، این روح نصف جهان و خاطره ‌انگیزترین رود مرکزی ایران [2]، شاهرگ حیاتى شهر اصفهان و تنها منبع آب کشاورزانی که زندگی آنها به آن وابسته است، همانند کویر شده است چیست؟ آیا این امر سابقه داشته است؟

ده سال پیش نیز، رودخانه به ناگهان و کاملاً خشک شد. آن زمان، مانند الان، خشکسالی را عامل اصلی عنوان کردند. خاطرم هست همان روزها از پدربزرگم (که در قید حیات بود و سن او از هشتاد بیشتر) پرسیدم در طول عمرش به خاطر دارد که رودخانه خشک شده باشد؟ پاسخش منفی بود و تأکید کرد که نه تنها چنین چیزی ندیده است، بلکه حتا از نسل پیش از خود هم نشنیده است. بنابراین، خشکسالی نمی‌تواند علت اولیه‌ی این رخداد باشد؛ چراکه این پدیده دارای سیکل زمانی است و هر از چند سال یک‌بار واقع می‌شود. درحالی که در مدت زمانی به اندازه‌ی ندیدن و نشنیدن پدربزرگ، هرگز چنین نشده بود. در قسمت‌هایی از پل خواجو از زمان ساخت، مکان‌هایی برای قرار دادن چوب و ایجاد یک سد موقت تعبیه شده است. افراد سن و سال دار اصفهان این را می‌دانند و علت آن را جلوگیری از ورود آب به مقدار زیاد به طرف دیگر پل ذکر می‌کنند. این یعنی در سال‌های نه چندان دور، در مواقعی آب رودخانه به میزانی می‌شده است که باید جلوی آن را گرفت. اما اینک وضع برعکس است.

در واقع، خشکسالی در اینجا معلول است و نه علت. علت اصلی به مدیریت (سوء مدیریت!) منابع آبی و آبخیزداری و تغییرات غیرکارشناسانه‌ای باز می‌گردد که در چند دهه‌ی اخیر ایجاد شده و به تغییر اکوسیستم از سرچشمه‌‌ی زاینده‌ رود در زردکوه بختیاری تا تالاب گاوخونی در شرق شهرستان اصفهان انجامیده‌اند. دلایل اصلی چنین رخ‌داد تاسف بار به اختصار عبارتند از: احداث سد عظیم زاینده‌رود، انتقال آب رودخانه به استان‌های هم‌جوار اصفهان، اختلاف با استان چهارمحال و بختیاری، پمپاژ آب در بالادست رودخانه، و آلودگی و هدر روی آب. رسانه‌ها در این مورد به شکل عجیبی سکوت کردند و به سادگی از کنار آن گذشتند؛ تنها روزنامه‌ی همشهری و خبرگزاری مهر و یکی- دو رسانه‌ی دیگر در چند گزارش و مصاحبه با کارشناسان، آن را بازتاب دادند. شرح بیشتر، با استناد به همین گزارش‌ها در ادامه‌ی متن می‌آید:

تقسیم آب زاینده رود براساس طومار شیخ بهایی در زمان شاه عباس اول
تنها دستورالعملی‌که جهت تقسیم آب زاینده‌رود در دسترس است، طومار شیخ‌بهائی است که حدود 4 قرن مورد استفاده قرار گرفته است [3]. بر اساس این طومار، آب رودخانه در شبکه های آبیاری تقسیم می‌شد و توسط جوی ها و مادی ها به مناطق منتقل می‌شد و مورد استفاده قرار می‌گرفت. شبکه‌های آب‌رسانی و تقسيم آب زاينده رود با كمك دانش حقيقي شيخ، چنان انجام شده بود كه تا پايين‌ترين بخش‌ها، حقآبه بران سهم خود را مي‌يافتند و طبيعت نيز سهم خود را مي‌يافت. اما در سه- چهار دهه‌ی ‌گذشته، به دلیل استفاده از پمپ برای استخراج آب‌های زیرزمینی به عنوان منبع آب تأمین کشاورزی تغییراتی در توزیع و استفاده از آب رودخانه در دشت‌های مختلف به وجود آمده است [4].
عدم تقسیم عادلانه‌ی آب رودخانه زاینده‌رود، سبب شده است که کشاورزان نقاط بالادست از آب بیشتری استفاده نمایند. این کشاورزان اکنون به کشت محصولاتی چون سیفی‌جات و برنج روی آوره‌اند که در نهایت درآمد سرشاری به دنبال دارد اما از سوی دیگر اراضی پایین دست رودخانه اکنون خشک و به کویر تبدیل شده است [3].

سد زاینده‌رود
عيني‌ترين دليل وجود سد زاينده رود، بهره‌برداری اقتصادی از آن و رونق دریاچه‌ی سد و ویلاهای مشرف به آن، که محل ویژه‌ی خوش‌گذراني گروهي‌خاص هستند، به شمار می‌آید. در حالی که شبكه سنتي زاينده رود هنرمندانه به همه جا و حتي به تالاب گاوخوني آب مي‌رسانيد، سد بسيار بزرگ زاينده رود در سال 1348 با ظرفيت ذخيره‌ی 1200 ميليون مترمكعب به دست تكنوفيل‌هاي شركت‌هاي غيرايراني منتفع در ساخت ‌و ساز در آبخيزها ساخته شد. در زماني كوتاه پس از ساخت سد، روستاهاي پايين دست و نزديكترين همسايگان تالاب گاوخوني، از جمله روستاي شاخ كنار، متروكه شدند.

كشاورزان با دستي كوتاه از همه جا، زمين‌هاي موروثي پررونق‌شان را كه با ساخت سد به كويري بي آب و باير بدل شده بود رها كردند و به سرنوشتي نامعلوم و تلخ در حاشيه شهرها محكوم شدند. اهالي منطقه، زمان خالي از سكنه شدن شاخ كنار را همان زمان‌ها اعلام مي‌كنند. ويرانه‌هاي اين روستاي كهنسال- در 10 كيلومتري تالاب- در پايين‌ترين نقطه رودخانه زاينده رود حكايت غم انگيز تجاوز به حقوق جوامع بومي، ناديده گرفتن حقابه آنها از رودها و پايمال كردن حقوق ديرينه چندين هزارساله آنها بر تالاب‌هاست. اینک، که سرنوشتی مانند سرنوشت روستای متروکه‌ی شاخ کنار، در حال رقم خوردن برای نزدیکترین منطقه مسکونی به تالاب گاوخونی، ورزنه در 30 کیلومتری آن است [4].

حوزه‌هاي آبريز، بر اساس پستي و بلندي‌ها و نظمي بوده که در طبيعت ساخته شده است؛ مالکیت حوزه آبريز زاينده رود متعلق به اراضي پايين دست نیز هست و پمپاژ آب در بسیاری از مناطق، اقتصادی و اصولی نیست [5]. در بالادست آبخيز، ساخت سدها و سامانه‌هاي انتقال بي‌هيچ دغدغه درباره سرنوشت صاحبان آب و حق‌آبه‌ها در پايين دست، سال‌ها و سال‌ها ادامه يافته است و البته هرگز هيچ ارزيابي‌اي از اثرات اين هجوم و تجاوز به حقوق روستایيان و جوامع بومي ‌و نيز تجاوز به طبيعت انجام نشده است [4].

انتقال آب به استان‌های دیگر

زمزمه‌های انتقال آب به کرمان و رفسنجان، از زمان ریاست هاشمی رفسنجانی بر مجلس شورای اسلامی، قوت گرفتند و گفته شد در دوران ریاست جمهوری وی، این پروژه به انجام رسید. مشهور است که در دوران ریاست جمهوری خاتمی نیز، زاینده رود از طریق لوله به یزد و اردکان رسید. همچنین در طول این چند ساله، قم، کاشان و اردستان نیز از آب زاینده رود بی‌بهره نماندند.

كهرم (كارشناس محيط‌زيست) در گفت‌وگو با ايلنا، وزارت نيرو را در خشك شدن زاينده‌رود مقصر مي‌داند و مي‌گويد: ميزان كشيدن آب از اين رودخانه و فرستادن آن به استان يزد آن قدر زياد بوده كه به قول مردم، پشمك يزد طعم گز اصفهان را گرفته است. وقتي بدون اساس و برنامه ريزي از رودخانه اي آب كشيده شود طبيعي ترين واكنش اين رودخانه خشك شدن است. رئيس سازمان ميراث فرهنگي اصفهان با رد اين اظهارات، مطرح كردن چنين موضوعاتي را جنجال‌هاي سياسي دانسته و مي‌گويد: كم شدن آب زاينده‌رود تنها در اثر كمي بارندگي بوده است نه چيز ديگر [1].

در عین حال، طي جلسه‌اي كه مسئولان نظام مهندسي كشاورزي اصفهان با مسئولان شهري و شوراي شهر اصفهان برگزار كردند، بر اين امر صحه گذاشتند كه خشكي زاينده‌رود نه تنها به علت خشكسالي نیست؛ بلكه مهمترين دليل خشكي آن بر اثر مديريت ناصحيح در اين‌ خصوص است. «انتقال آب به دیگر استان‌ها» از جمله موارد این مدیریت ناصحیح عنوان شد. [6]

همچنین در گزارشی کارشناسانه از خبرگزاری مهر در خصوص تغییر خط مرزی استان‌های اصفهان و چهارمحال و بختیاری و ایجاد شهرک شیدا عنوان شد که در اثر این اقدام «زمینه‌هایی برای آلودگی آب شرب استان‌های اصفهان، یزد، بخش‌هایی از کرمان و استان مرکزی فراهم شود» [7]. حال اگر آب رودخانه به دیگر شهرها و استان‌ها نمی‌رود، این آلودگی از کجا به وجود می‌آید؟! بحث بر سر انتقال آب به جاهای نیست. مسأله اقدام غیرکارشناسانه است. اول چاه را می‌کَنند و بعد منار را می‌دزدند! آیا به جای طرح انتقال آب کارون به زاینده رود (در حال انجام!)، امکان آن نبود که این آب، به طور مستقیم به استان‌های دیگر منتقل می‌شد؟

اختلاف با استان چهار مَحال و بختیاری
به گزارش مهر، استان چهارمحال و بختیاری تاکنون سه بار مرز میان خود و اصفهان را دستخوش تغییراتی کرده که در صورت تکرار این موضوع، علاوه بر ایجاد فاجعه‌ای بزرگ برای کشاورزان شرق اصفهان، می‌تواند زمینه‌هایی را برای آلودگی آب شرب استان‌های اصفهان، یزد، بخش‌هایی از کرمان و استان مرکزی فراهم شود. [7] بصیرى (کارشناس منابع طبیعی) هدف اصلى مسئولان استان چهارمحال و بختیارى براى تغییر خط مرزى خود با استان اصفهان را محدود کردن آب رودخانه‌ی زاینده رود و ایجاد شهرک‌هاى تفریحى در این منطقه دانست. [8]

تغییر خط مرزى استانهاى اصفهان و چهارمحال و بختیارى و شهركي در نزديكي سد زاينده‌رود در حال احداث است كه شهركي آزمايشي و مربوط به اصفهان است. اما مسئولان چهارمحال و بختياري عنوان كرده‌اند كه اين شهرك مربوط به اين استان است و اصل مناقشه اين دو استان نيز بر سر اين موضوع است! [6] علامه (کارشناس و روزنامه نگار) با اشاره به اینکه گویا استارت کار در خصوص ایجاد شهرک شیدا ظاهرا در مصوبات دور اول ریاست جمهوری بوده البته بنا به اظهارات مسئولان چهار محال و بختیاری تصریح کرد: در صورت احداث شهر شیدا این شهرک منشاء آلودگی آب شرب اصفهان و 6 میلیون مصرف کننده آب شرب زاینده رود خواهد شد. [7]

از طرف دیگر، در حال حاضر در مناطق چهارمحال بختیاری، آب را از پایین دست و در کنار زاینده رود تا ارتفاعی نزدیک به ‌سه هزار متر پمپاز می‌کنند تا آب را به باغات خود برسانند. همچنین، عدم مديريت واحد در تسريع اجراي پروژه بهشت‌آباد، ‌تونل سوم كوهرنگ و چشمه لنگان و صدور مجوز پمپاژ آب در بالادست زاينده‌رود در استان چهارمحال و بختياري، مسأله را بیش از پیش پیچیده می‌کند. در دور اول سفر های استانی آقای احمدی نژاد، ایشان در استان چهار محال و بختیاری با اعلام اینکه هیچ زمینی در استان نباید خشک بماند مدیریت آب را برعهده گرفت. این مساله سبب شد تا کشاورزان این منطقه با خرید پمپ های فشار قوی در هر ثانیه 15 تا 18 مترمکعب آب از رودخانه برداشت کنند. این در حالی است که ورود 30 مترمکعب آب در ثانیه علاوه بر تامین آب کشاورزان پایین دست رودخانه از خشک شدن آن جلوگیری می کند. حاج رسولی ها رئیس شورای شهر اصفهان با اشاره به اصلاح قوانین و خط مرزی استان های اصفهان و چهار محال و بختیاری، خواستار جلوگیری از برداشت های بی رویه از حوزه زاینده رود است و می گوید: «در 10 سال گذشته مدیریت مجزا برای حوزه آبی زاینده رود مناسب نبوده و باید به مدیریتی واحد تبدیل شود.» [8]

آلاینده‌های زاینده رود
مسأله‌ی دیگری که در بحران زیست محیطی و کم‌آبی زاینده‌رود مؤثر است، آلاینده‌های آب هستند. کارخانه‌ها و شهرک‌های صنعتی در کنار رودخانه و پسماندهای صنعتی و شیمیایی ناشی از آن را نمی‌توان کوچک انگاشت. خاتون آبادی (استاد دانشگاه صنعتی اصفهان) می‌گوید: بیشتر کارخانجات اصفهان در شعاع کمتر از 50 کیلومتری رودخانه مستقر شده‌اند. [6] در حادثه ورود نفت خام به زاینده‌رود که سال پیش اتفاق افتاد، اداره کل محیط زیست استان اصفهان اعلام کرد که بیش از 13 میلیارد تومان خسارت در بخش آب، به این استان وارد شد. این حادثه در اثر ترکیدگی لوله نفت بود و سبب شد نفت خام تا شعاع 500 متر زمین‌های اطراف رودخانه را نیز آلوده کند. معاون محیط زیست انسانی اداره کل محیط زیست اصفهان نیز، به تازگی گفته است از چند سال گذشته تاکنون فاضلاب شهرک بهارستان به داخل زاینده‌رود سرازیر می‌شود که به علت کاهش آب زاینده رود بر اثر خشکسالی امسال، آلودگی‌هایی را موجب شده است. [10]

همچنین از آلودگی تصویری در حاشیه‌ی رودخانه در شهر اصفهان نیز نمی‌توان به راحتی عبور کرد. اکنون، ساختمان‌های مرتفع در شهر، در دو طرف رودخانه، جلوه‌ی رودخانه را تحت‌الشعاع خود قرار داده‌اند. صدور مجوز ساخت برای این ساختمان‌ها در دست شهرداری است که یا قانون و تدبیری در این زمینه اندیشیده نشده است و یا جریان‌های زیرمیزی! در این زمینه فعال بوده‌اند.

حال که بحث اصفهان و رودخانه مطرح شد، با مثالی در مورد یکی از خیابان‌ها، این نوشته را به پایان می‌برم. خیابان ابن سینا در مرکز اصفهان، خیابان پر پیچ و خمی است که خیلی سال‌ها پیش از انقلاب ایجاد شد. بزرگتران ما، علت این کج و پیچ را چنین تعریف می‌کنند که در زمان ساخت، هرگاه این خیابان به منزل بزرگان یا کسانی که بضاعتی داشته‌اند و می‌توانستند مسیر خیابان را منحرف کنند می‌رسید، طبق دستور، این انحراف انجام می‌شده است؛ تا سرانجام همان‌گونه که می‌گویند آب راه خود را باز می‌کند، این خیابان هم راه خود را باز کرده است! این یعنی "توسعه دیمی" بر اساس "هرچه پیش آید خوش آید". مدیریت در مورد زاینده رود و توسعه و برنامه ریزی در سطح کلان کشور هم کم و بیش به همین شکل است.  

منابع:
1. سخنگوي شوراي شهر اصفهان مي‌گويد:‌ از آن جا كه جنس پل از ساروج و نيازمند آب است در اين رابطه سازمان آب منطقه‌اي در مقاطع مختلف نسبت به جاري كردن مقداري آب در پاي پل‌ها اقدام كرده است‌: سي ‌و سه پل در حسرت آب، همشهری
2. ترسالی دیدم در خشکسالی اصفهان، وبلاگ بیابان، محمد درویش .
3. فراموشی طومار 400 ساله شیخ‌بهایی، همشهری
4. خاموشي زاينده رود، مرگ گاوخوني، همشهری
5. اقدامات غیرکارشناسی زاینده رود را خشک کرد- ناصر حاجیان، خبرگزاری مهر
6. مناقشه اصفهان و چهارمحال بر سر زاينده‌رود، همشهری
7. تغییر مرز آبی زاینده‌رود تامین آب 6 میلیون نفر را به خطر می‌اندازد، همشهری
8. طومار شیخ بهایی را پیچیدند، زاینده رود خشک شد، همشهری
9. عدم مدیریت صحیح آب علت خشکى زاینده رود است، همشهری
10. اصفهان بی زاینده رود، زاینده رود بی آب، مردمک
ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۵/۱۸

رنگ رخساره‌ی زندانیان و حال نهان حکومت

زمانی گاندی را برای مذاکره به انگلیس و به کاخ پادشاه در باکینگهام دعوت کرده بودند. او با اندامِ نحیفِ 50 کیلوگرمی که با همان لُنگ سفید رنگ همیشگی پوشیده شده بود، و چهره‌ای که فقر و رنج ملتی به بزرگی هند را عیان می‌کرد، وارد کاخ شد. وقتی پادشاه از او وضعیت مردم هند تحت استعمار خود را پرسید، گاندی کمی مکث کرد و پاسخ داد: برای مشاهده‌ی وضعیت مردم هند، کافی‌ست به صورت و اندام من نگاه کنید!

حال، برای مشاهده‌ی وضعیت حکومت جمهوری اسلامی، کافی‌ست به چهره‌ی زندانیانش نظر افکنیم. رنگ رخساره‌ی آنها خبر از حال زار و نزار حکومت می‌دهد. این چهره‌های
رنجور و تکیده در صحن دادگاه، بیدادی که در این مدت بر آنها رفته است را نمایان می‌کنند. زندانی، بی‌دفاع است؛ در چنگال زندانبان گرفتار و اسیر است و در میان دیوارها محصور. نسبت انسانیت یا سبعیت هر حکومت در طرز رفتارش با زندانیان آشکار می‌شود*. پس اگر آزاده نیستید، دین ندارید، شرافت و انسانیت را از یاد برده‌اید، یک نکته را فراموش نکنید و آن اینکه دوران قرون وسطا هم گذشت و روسیاهی‌اش بر کشیشان مدعی ارتباط با خدا ماند!




پی نوشت:
* این جمله از این وبلاگ (پرده) وام گرفته شدند.
- نوشته‌ای از ابطحی: اعترافات تلویزیونی و خوشحالی همه
- نوشته‌ای از زیدآبادی: طرح دو پرسش از آیت‌الله خامنه‌ای
ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۵/۱۵

در پیرامون شعار "جمهوریِ ایرانی"

خواسته‌ها و هدف‌های یک جنبش و حرکت اجتماعی در «شعار» و شعارهای آن جنبش نمود می‌یابند. بنابراین نمی‌توان گفت «در حال حاضر و در شرايطی که مبارزات مسالمت آميز "حق طلبانه" مردم ايران آنقدر عمق يافته که بخش وسيعی از بدنه حکومت و روحانيت و مراجع نيز همراه آن هستند پرداختن به موضوعاتی چون "شعار" و "پرچم" مواردی حاشيه‌ای و انحرافی هستند.» (1)

از پیش از برگزاری انتخابات تا کنون، شعارها و پلاکاردهای قدیمی و جدیدی به گوش رسیدند و به چشم آمدند. یکی از جدیدترین شعارهایی که در بزرگداشت چهلم شهادت «ندا» و در آستانه‌ی سالگرد انقلاب مشروطه در خیابان‌های تهران سر داده شد، «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» بود.

برخی از مهم‌ترین شعارهای پیش از این شعار عبارت بودند از:
مرگ بر دیکتاتور
مجتبا بمیری، رهبری رو نبینی
می‌کُشم می‌کُشم آن که برادرم کشت
رهبر ما....
نصر من اله و فتح قریب، مرگ بر این دولت مردم فریب
محمود خائن، آواره گشتی خاک وطن را ویرانه کردی، .... مرگ بر تو، مرگ بر تو

آنچه نمایان است این است که بیشتر این شعارها در فضای انقلاب 57 سِیر می‌کنند. به عبارت دیگر «در همه‌ی این شعارها مرگ و خشونت و انتقام جویی موج می‌زند» (2). باید توجه داشت جنبشی که شعار غالب آن «مرگ بر ...» باشد، پلاکارد خشونت را به شکلی پنهان، خواسته یا ناخواسته با خود حمل می‌کند و پس از به نتیجه رسیدن نیز، به احتمال بسیار زیاد، این خشونت آشکار خواهد شد و همان سرنوشتی که انقلاب 57 رقم زد را تکرار خواهد نمود. البته ممکن است افرادی که انقلاب 57 را ایده‌آل می دانند، از این دیدگاه پیروی کنند. در این زمینه، گفته‌های اخیر میرحسین موسوی، ضمن اینکه روند اعدام‌ها و کشتارهای زمان «گذشته» (پس از انقلاب) را مورد تأیید قرار می دهد، بذر خشونت و کینه و انتقام برای «آینده» را می‌پراکند:
«به کسانی که چنین جنایاتی را مرتکب می‌شوند یادآور می‌شوم که مردم، آنهایی را که قبل از انقلاب مرتکب جنایت شدند به یاد داشتند و آنها را به سزای عملشان رساندند؛ مردم از چنین جنایت‌هایی نخواهند گذشت.» (3)

جنبش مسالمت‌آمیز باید به دنبال عدم خشونت باشد. به بیان منادی عدم خشونت در قرن گذشته: «عدم خشونت، تحمل آگاهانه‌ي رنج است... مرگ را نباید برای هیچ کس بخواهیم. حتا به جنایتکارترین انسان‌ها نباید آزار رسانید.» (4).

به شعار مورد اشاره یعنی «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» بازگردیم. این شعار، چکیده‌ای از بسیاری از شعارها و خواسته‌ها و آرمان‌های دور و نزدیک را در خود دارد ضمن اینکه نه در ظاهر و نه در باطن "مرگ بر" و "مرده باد" ندارد. «استقلال» مداخله‌ی خارجی را منتفی می‌کند؛ «آزادی» به کرامت انسانی و حقوق سیاسی بر می‌گردد و «جمهوری» به این معنی که حکومت با جمهور مردم است، نوع آزادی و حکومت سیاسی را مشخص می‌کند. ترکیب «جمهوری ایرانی» نیز، به جای «جمهوری اسلامی» نشسته است و این، ساختار نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی و ادغام دین و دولت (که امتحان خود را در طی سی سال پس داده اند) را به شدت به چالش می‌کشد، بلکه رد می‌کند و خود، آلترناتیو و جایگزینی برای آن می‌شود.

اما شعار «جمهوری ایرانی» که تنها 50 روز پس از شعار «رأی منو پس بده» مطرح شد، تا کنون دو گونه واکنش منفی را به دنبال داشته است (از افراد و گروه‌هایی که به طور کلی با واژه‌ی "جمهوری" مشکل دارند صرف‌نظر می‌شود). یکی مربوط به افرادی است که به رغم نارضایتی از وضع موجود و روند پیش آمده در پی انتخابات، هنوز به جمهوری اسلامی دل‌ بسته‌اند و قصد تغییر و عبور از آن را ندارند؛ در رأس این افراد، شخص میرحسین موسوی قرار دارد که بلافاصله پس از اینکه این شعار را شنید نسبت به آن واکنش نشان داد:
«خواسته‌ی مردم دفاع از جمهوریت نظام در کنار اسلامیت آن است و شعار جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد در بیان این جنبه از مطالبات آنان نقش راهبردی دارد.» (5)
البته نقد این رویکرد نیازمند نوشته‌ای جداگانه است که در فرصتی دیگر به آن پرداخته خواهد شد.

اما منتقدان دسته‌ی دوم نسبت به شعار مورد بحث، با «جمهوری ایرانی» از نظر ساختار ادبی و مفهومی مشکل دارند؛ برای نمونه نویسنده‌ی وبلاگی درباره این شعار می‌نویسد:
«یکی مرا راهنمایی کند که جمهوری ایرانی چه صیغه‌ای ست و مصداق واقعیش چیست؟ گمان کنم اینهایی که در خیابان فریاد می‌زدند استقلال آزادی جمهوری ایرانی منظورشان این بوده که جمهوری اسلامی دیگر بس است. منظورشان این بوده که پیشوند اسلامی را برداریم و به عبارتی دین را از حکومت جدا کنیم. بالاخره بعد از مدتها که روشنفکران ایرانی این بحث را روی کاغذ پیش می بردند، ورژن خیابانی‌اش هم پدیدار شد.»
و سپس می‌افزاید:
«ولی حالا چرا اصطلاح جمهوری ایرانی؟ قافیه به تنگ آمده یا شاعر به جفنگ؟ البته من استاد دستور زبان فارسی نیستم و اگر اشتباه کنم حتما دوستان اصلاح خواهند کرد. اما در اصطلاح جمهوری ایرانی، واژه‌ی ایرانی واژه‌ی جمهوری را توصیف می‌کند. یعنی جمهوری از نوع ایرانیش. به عبارتی در ذهن شنونده شکل جدیدی از حکومت جمهوری به نام جمهوری ایرانی القا می‌شود.» (6)

از آنجایی که در متن آمده است که «در اصطلاح جمهوری ایرانی، واژه‌ی ایرانی واژه‌ی جمهوری را توصیف می‌کند» پیداست که نویسنده‌، ترکیب «جمهوری ایرانی» را ترکیب وصفی در نظر گرفته است. در حالی که این ترکیب، یک ترکیب اضافی است و نه وصفی (7). ترکیب جمهوری ایرانی دقیقاً همان عنوان مقاله‌ی «دموکراسی ساخت ایران» نوشته‌ی اخیر استیفن کینزر را تداعی می‌کند. کینزر در آنجا اشاره کرده بود که: «امروز، در دست گرفتن تصویر مصدق دو مفهوم دارد: "ما دموکراسی می‌خواهیم" و "ما مداخله‌ی خارجی نمی‌خواهیم". بسیاری از مردم ایران، این خواسته‌های شایسته را در نظر دارند [و معتقدند که]
"آمریکایی‌ها، دخالت شما برای ما استبداد و مرگ به ارمغان می آورد. در خانه‌ی خود بمانید، خود را وارد این ماجرا نکنید و کشور ما را برای تغییر به خودمان بسپارید."».(8)

اما برعکس، اصطلاح‌هایی مانند جمهوری اسلامی، اقتصاد اسلامی و مردمسالاری دینی، با تفسیر و برداشتی که در این چند دهه از آنها ارائه شده است، ترکیب‌هایی وصفی به شمار می‌آیند. اگر دینی را از مردمسالاری یا اسلامی را از جمهوری بگیریم، این اصطلاح‌ها، آن معنا و مفهومی که مراد گوینده از آن بوده است را از دست می‌دهند (9). در حالی که چنین چیزی در مورد جمهوری ایرانی صادق نیست و بنابراین، منظور از جمهوری ایرانی، نوع جدیدی از جمهوری نخواهد بود. اما در عین حال، ایجاد جمهوری به دست مردم ایران (بدون دخالت خارجی) و ایران برای همه ایرانیان (فارغ از نژاد، زبان، مذهب، منطقه و ...) را می‌رساند.

اینک 103 سال پس از انقلاب مشروطه و در سالروز آن نقطه‌ی عطف تاریخ ایران، شعار جمهوری ایرانی، چکیده‌ای از خواسته‌هایی را در خود دارد که آزادیخواهان ایران زمین در این مدت طولانی برای آن مبارزه می‌کردند. این شعارِ بدون ابهام، پر مفهوم،
آزادی‌خواهانه و عاری از مرگ و خشونت را نه تنها نباید دست کم گرفت، بلکه می‌توان شعار اصلی جنبش سبز قرار داد.

فایل ویدئویی شعار استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی
لینک دانلود فایل برای موبایل بدون فیل-تر

پی نوشت و منابع:
1. درباره "شعارها" و واژه ها در مسير سبز دموکراسی، روزبه ميرابراهيمی، گویا نیوز
2. دوکلام حرف حساب با مهندس موسوی، حشمت طبرزدی
3. سخنان مهم ميرحسين موسوي: مردم از جنايتكاران نخواهند گذشت، ادوار نیوز
4. گزیده‌ای از اندیشه‌ی گاندی در اینجا آمده است:
گاندی، روح بزرگ
5. میرحسین موسوی: جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر، آینده نیوز
6. جمهوری ایرانی یا جمهوری دموکراتیک ایران، وبلاگ از هیچ تا هیچ
7. ترکیب اضافی و وصفی (برگرفته از کتاب فارسی سوم راهنمایی)
:
اسم گاهي با كسره به كلمه‌ي بعد از خود اضافه مي شود. كلمه‌ی دوم يا صفت است مانند: پدر مهربان، خوب كه در تركيب مهربان – شاگرد خوب كه در اين صورت آن دو را موصوف و صفت و يا تركيب وصفي گويند و يا كلمه‌ي دوم اسم است. مانند احمد و مدرسه در تركيب پدر احمد و شاگرد مدرسه كه اسم يا كلمه‌ي دوم كلمه‌ي نخستين را به گونه‌اي وابسته خود مي‌سازد و درباره‌ي آن توضيح مي‌دهد و آن را براي خواننده يا شنونده روشن‌تر مي‌سازد كه در اين صورت آن دو را مضاف و مضاف اليه يا تركيب اضافي نامند .
طرز تشخیص ترکیب وصفی و اضافی:
الف. علامت ترکیب را حذف می کنیم و در پایان ترکیب «است» می‌گذاریم:
اگر معنی داد، ترکیب وصفی است.
اگر معنی نداد، ترکیب اضافی است.
ب. در پایان ترکیب «تر» اضافه می کنیم:
اگر معنی داد، ترکیب وصفی است .
اگر معنی نداد، ترکیب اضافی است.
8. دموکراسی ساخت ایران، استیفن کینزر، گاردین- ترجمه
9. نگاه کنید به: واژه‌های مقدس مرا پس بده!، وبلاگ چراگاه

ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 نمای نزدیک.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده