۱۳۸۸/۰۴/۳۰

شعله‌ای که خاموش نمی‌شود - تولدت مبارک ماندلا!

... من از این دوستان دوران مبارزه بود که به معنای شهامت پی بردم. هر از گاهی زنان و مردانی را دیده‌ام که جان خود را در راه ایده‌ای به خطر انداخته و نثار کرده‌اند. مردانی را دیده‌ام که در برابر حمله و شکنجه مقاومت کرده‌اند، بدون آنکه از پا درآیند و قدرت و ایستادگی‌ای نشان داده‌اند که خارج از تصور است.

من آموختم که شهامت به معنای وجود نداشتن ترس نیست، بلکه غلبه کردن بر آن است. من اکثر اوقات احساس ترس کرده‌ام، اما آن را در پشت نقاب شجاعت پنهان داشته‌ام. انسان شجاع آن کسی نیست که احساس ترس نمی‌کند، بلکه کسی است که بر آن چیره می‌شود.


من هیچ‌گاه امید خود را به اینکه روزی این دگرگونی‌ها به حقیقت می‌پیوندند از دست ندادم. علت آن فقط قهرمانان بزرگی که از آنها نام بردم نیست، بلکه شهامت و شجاعت مردان و زنان معمولی این کشور است. من همیشه از این حقیقت آگاه بوده‌ام که در اعماق وجود هر انسانی، رحم و شفقت نهفته است. هیچ‌کس با احساس تنفر نسبت به یک انسان دیگر به دلیل رنگ پوستش یا مذهبش یا فرهنگش متولد نمی‌شود. به مردم باید یاد داده شود که نفرت داشته باشند؛ پس اگر می‌توان به آنها نفرت را آموخت، می توان به آنها درس عشق را نیز یاد داد، چون عشق خیلی طبیعی‌تر از تنفر به قلب راه پیدا می‌کند.

حتا در تیره‌ترین لحظات در زندان، وقتی من و دوستانم در بدترین شرایط قرار می‌گرفتیم، برای یک لحظه نشانه‌ای کوچک از انسانیت در یکی از نگهبانان می‌دیدم و همین یک لحظه برای من کافی بود که دوباره به من اطمینان ببخشد تا راهم را ادامه دهم. خوبی در نهاد بشر، شعله‌ای است که می‌تواند پنهان نگاه داشته شود، اما خاموش نمی‌شود.

راه دشوار آزادی، نلسون ماندلا، ص 801.
ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۴/۲۷

جنبش‌های اجتماعی- گی‌ روشه

تعریف جنبش اجتماعی
جنبش اجتماعی عبارت از سازمانی کاملاً شکل گرفته و مشخص است که به منظور دفاع و یا گسترش و یا دستیابی به هدف‌های خاصی به گروه‌بندی و تشکل اعضا می‌پردازد.
آنچه که اصولاً جنبش اجتماعی را مشخص می‌سازد، متقاضی و مدعی بودن آن است که سعی در شناساندن و پیروز گردانیدن ایده‌ها و منافع و ارزش‌های معینی را دارد؛ بدین منظور پیوسته سعی در افزایش اعضا و کوشش در جهت جلب توجه عامه و نیز برگزیدگان جامعه می‌نماید.
هدف‌های جنبش اجتماعی، بسیارند و به عنوان مثال می‌توان ازدگرگونی یا واژگونی نظم موجود گرفته تا منع مشروبات الکلی، منع مجازات اعدام و یا منع سلاح‌های اتمی و شناسایی حقوق قانونی و سیاسی زنان و غیره نام برد. وسایلی که در جنبش‌های اجتماعی به آنها متوسل می‌شوند، متفاوت است؛ به طوری که از تبلیغات ساده و تحت فشار قرار دادن افکار اعضای جامعه گرفته تا خشونت، مورد استفاده قرار می‌گیرند ولی به هر حال صرف‌نظر از هدف‌ها و وسایل مورد استفاده، جنبش اجتماعی همیشه با یک اساس فکری جدید معرفی می‌گردد.

اصول سه‌گانه‌ی جنبش‌های اجتماعی- بر اساس آرای تورن
براساس آرای تورن، جنبش‌های اجتماعی بر اصول سه‌گانه‌ای پی‌ریزی شده‌اند که در حقیقت دلیل موجودیت آنها است، کنش آنها را جهت داده و خصوصیت ویژه‌ای به شرح زیر می‌دهد:
1- اصل هویت
یک جنبش اجتماعی، ابتدا باید دارای هویتی باشد، یعنی اینکه این جنبش باید مشخص نماید که از چه افرادی تشکیل شده است، سخنگوی چه افراد و یا چه گروه‌هایی از مردم است و مدافع و محافظ چه منافعی است. بنابراین در اینجا گروهی ملاحظه می‌گردد که متقاضی است و به دنبال به دست آوردن چیزی است و این گروه در حقیقت برای مشخص نمودن خود، خود را سخنگو و مدافع عده‌ای خاص قلمداد می‌نماید مثل کارگران، زنان، دهقانان و غیره...

یا اینکه جنبش ممکن است نماینده و سخنگوی منافع یک جامعه‌ی کلی باشد، مانند جنبش‌های ملی. جنبش، همچنین ممکن است نماینده‌ی یک شبه گروه باشد مانند جنبش مصرف کنندگان. بنابراین، برای فهم ذات و کنش یک جنبش اجتماعی، پرسش‌هایی به گونه‌ی زیر مطرح می‌شود:
1-1- جنبش معرف چه کسانی است؟
1-2- به نام چه کسانی صحبت می‌نماید یا اینکه ادعا می‌کند سخنگوی چه کسانی است؟
1-3- مدافع و محافظ چه منافعی است؟

2- اصل ضدیت یا مخالفت
جنبش اجتماعی همیشه در برابر نوعی مانع یا نیروی مقاوم قرار دارد و در نتیجه همیشه سعی در درهم شکستن دشمن یا دشمنانی دارد و به این ترتیب، جنبش اجتماعی لزوماً دارای حریف است. اما ضدیت، دومین اصل موجودیت جنبش‌های اجتماعی است و بدون آن، جنبش اجتماعی نمی‌تواند وجود داشته باشد یا به شخن دیگر اگر پدیده‌ی جمعی یا مشابهی وجودد اشته باشد، آن را نمی‌توان به عنوان یک جنبش تلقی نمود زیرا در این صورت جنبش ممکن است به صورت حزبی مسلط به هدف خود دست یافته و بر سریر قدرت نشسته یا به صورت مؤسسه‌ای مستقر درآمده باشد که دیگر جنبش محسوب نمی‌گردد، چرا که ماهیت خود را از دست داده است.

3- اصل عمومیت
یک جنبش اجتماعی به نام ارزش‌های برتر، ایده‌های بزرگ، فلسفه ویا ایده‌ای مذهبی آغاز می‌گردد؛ کنش آن ملهم از تفکر و عقیده‌ای است که تا حد امکان سعی در گسترش و پیشرفت دارد. حتا در مورادی که جنبش، معرف یا نماینده‌ یا مدافع گروهی خاص است، به نام ارزش‌ها و حقایق جهانی که توسط انسان¬ها و یا به وسیله‌ی کل جامعه شناختهشده و مورد قبول قرار گرفته‌اند ادعای خود را شروع می‌نماید. به این ترتیب، دلایلی که باعث کنش یک جنبش اجتماعی می‌گردد ممکن است به صورت منافع ملی، آزادی بشریت، رفاه و خوشبختی جمعی، حقوق انسانی، سلامت همگانی، خواست و فرمان الاهی و غیره باشد. و این همان خصوصیتی است که که تورن آن را «اصل عمومیت» نام می‌نهد.
اصل عمومیت نیز، همانند دو اصل پیشین برای شناخت ذات و جهت‌گیری یک جنبش اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار است و به همین علت تغییر در جهت‌گیری یک جنبش اجتماعی، معمولاً با تغییر در اصل عمومیت آن همراه است به شکلی که مثلاً یک جنبش وطن پرستانه ملهم از مذهب، چنانچه به لامذهبی گرایش یابد، صحبت از «خواست یا اراده و مشیت الاهی» را به کنار می‌نهد و از مفهوم پویایی تاریخ شخن می گوید و در عین حال نیز، ماهیت خود را از دست می‌دهد.

آکسیونالیسم (کنش‌گرایی) و جنبش‌های اجتماعی
آلن تورن جامعه‌شناس معاصر فرانسوی، به تازگی جنبش‌های اجتماعی را عمیقاً مورد مطالعه قرار داده است و در این مطالعات خود برای تحلیل کنش‌ها و جنبش‌های اجتماعی و همچنین ساخت آنها، نظری ارائه داده است که آن را تحلیل آکسیونالیستی نام نهاده است. این تحلیل مبتنی است بر شناخت و چگونگی پیدایی ارزش¬ها و دلایل وجودی آنها و چگونگی تأثیر آنها در ایجاد کنش‌های اجتماعی جوامع.
تورن با ارائه‌ی این تحلیل، این مطلب را نیز خاطرنشان می‌سازد که وی قصد مقابله با مکتب‌های مشابه را ندارد و نمی‌خواهد که تحلیل آکسیونالیستی خود را در مقابل تحلیل‌های کارکردگرا و ساختارگرا قرار دهد، زیرا نحوه‌ی مطالعه‌ی هر یک از این مکاتب متفاوت است. اگر در فنکسیونالیسم (کارکردگرایی) و استروکتورالیسم (ساختارگرایی)، داده‌ها و اطلاعات مربوط به ارزش¬های موجود مورد مطالعه قرار می‌گیرند، آکسیونالیسم، به منشأ و اصل و منبع این ارزش‌ها می‌پردازد. بنابراین، تورن در تحلیل آکسیونالیستی برای جنبش‌های اجتماعی، اهمیت درخور ملاحظه و خاصی قائل است؛ به طوری که این جنبش‌ها را به مثابه‌ی جایگاهی تلقی می‌نماید که موجب خلق و توجیه ارزش های جدید می‌گردند و بدین ترتیب، جنبش‌ها در تحلیل کنش تاریخی و دگرگونی اجتماعی موضوع اساسی و هسته‌ی مرکزی این مطالعات را تشکیل می‌دهند و اساساً در این جنبش‌ها و به وسیله‌ی این جنبش‌هاست که بازیگران مبتکر، کنش خود را سازمان داده و برای دگرگون کردن و تحت تأثیر قرار دادن جریان تاریخ جامعه‌ی خود، به تلاش برمی‌خیزند.

تعدد جنبش‌های اجتماعی
در مقایسه با جوامع سنتی، تعدد جنبش‌های اجتماعی در جوامع مدرن صنعتی بسیار زیاد است و این تعدد جنبش ها در این جوامع در رابطه با تعداد نخبگان است. در جوامع باستانی، جنبش‌های اجتماعی تقریباً وجود نداشت یا اینکه نادر بود؛ در حالی که در جوامع دهقانی بیشتر به چشم می‌خورند که در حقیقت از طغیان ها و عصیان‌های دهقانی نشأت می‌گیرند. ولی در هر حال، در این گونه جوامع نیز این جنبش‌ها کوتاه‌مدت و زودگذرند، خصوصاً آنکه این جنبش‌ها برخلاف جوامع شهری، جزیی پیوسته از سازمان اجتماعی جوامع دهقانی محسوب نمی‌گردند.
در جوامع شهری و صنعتی، تعدد و نوع جنبش‌های اجتماعی، خود نمونه و نشانه‌ای است از اهمیت آنها و بنابراین در مطالعه‌ی دگرگونی اجتماعیعطف توجه جامعه‌شناسان به آنها ضروری است، زیرا در این جوامع جنبش‌های اجتماعی در عین حال، هم علت و هم نتیجه‌ی سرعت تاریخ محسوب می‌گردند.

کارکردهای سه‌گانه‌ی جنبش‌های اجتماعی
در جنبش‌های اجتماعی، سه کارکرد به شکل زیر می‌توان ملاحظه نمود: رابط یا میانجی بودن، ایجاد و بالابردن آگاهی های جمعی، ایجاد فشار.
1- به عنوان رابط یا میانجی
جنبش‌های اجتماعی را در وهله‌ی اول می باید به عنوان عاملین فعالی که بین افراد از یک طرف و و ساخت‌ها و حقایق اجتماعی از طرف دیگر نقش میانجی به عهده دارند در نظر گرفت. این وظیفه‌ی میانجی‌گری به طرق زیر صورت می‌گیرد:
اول- آنکه جنبش‌های اجتماعی موجب شناساندن جامعه و ساخت‌های اجتماعی آن به اعضای این جنبش‌ها و سایرین می گردند. به سخن دیگر، این جنبش‌هابعضی حقایق اجتماعی را به آنها تفهیم می‌نمایند. بدین ترتیب جنبش‌های اجتماعی به عنوان عاملان جامعه‌پذیری، نقش قابل ملاحظه‌ای را ایفا می‌کنند.
دوم- آنکه جنبش‌های اجتماعی وسیله‌ی ارتباط مؤثری در مشارکت محسوب می‌شوند. جامعه‌ی شهری و صنعتی، به دلیل وسعت و تنوع آن، نیاز به مشارکت پیچیده‌تری در زندگی جمعی دارد و این مسأله همچنانکه پیش از این نیز یادآور شده‌ایم، مشروحاً توسط "دورکیم" در اثر معروفش «تقسیم کار اجتماعی» بیان گردیده است. در پیشگفتار معروفی که دورکیم بر چاپ دوم این کتاب نوشته است، اهمیت گروه‌های واسط (رابط) را که هدف‌شان جامعه‌پذیر کردن و حل کردن فرد در جامعه‌ی پیچیده است نشان داده است و بنا بر عقیده‌ی وی، این امر با انسجام ارگانیکی ارتباط دارد.
اخیراً "دانیل لرنر" به توجیه این مطلب پرداخته است که در عبور از جامعه‌ی سنتی به جامعه‌ی مدرن، اعضای یک جامعه باید قابلیت‌ها و استعدادهای جدیدی که آنها را قادر به سازگار کردن خود با انواع پیچیده‌تری از مشارکت اججتماعی می‌نمایند، کسب کنند.
کوتاه سخن آنکه در جامعه‌ی جدید، جنبش اجتماعی به صورت یکی از گروه‌های اصلی واسط درآمده است که به وسیله‌ی آن اعضای جامعه می‌‌توانند منافع خود را حفظ نمایند و یا به ایده‌های خود ارزش نهند و بدین ترتیب در سطوح مختلف، در کنش تاریخی مشارکت کنند.

2- جنبش‌های اجتماعی به عنوان عامل ایجاد آگاهی جمعی
از طرف دیگر، جنبش‌ اجتماعی ذاتاً موجب ایجاد و گسترش نوعی شعور جمعی سیاسی در یک جامعه یا در بخش خاصی از جامعه می‌گردد. از زمانی که مارکس، شعور طبقه‌ای را مورد تحلیل قرار داده است، اهمیت نوعی شعور جمعی سیاسی در دگرگونی اجتماعی مورد تأکید قرار گرفته است.

با وجودی که این اصطلاح کاملاً از ابهام به دور نیست، ولی برای به دست دادن و روشن کردن حقیقتی اجتماعی که تشریح آن مشکل است، شاید بتوان اصطلاح "آگاهی جمعی راستین" را به کار برد که ارتباط دارد با جامعه‌ای که نفع خود را در می‌یابد، به آن وقوف حاصل می‌کند و همچنین به موقعیتی که کنش‌ها را ایجاد می‌کند و نیاز به دگرگونی را به وجود می آورد.
در حقیقت، این دومین کارکرد جنبش اجتماعی، ارتباط نزدیک‌تری با کنش تاریخی دارد. وجود "سازمان" و همچنین "اصول سه‌گانه‌ی تورن" که در ذات و طبیعت جنبش اجتماعی است، دایماً موجب ایجاد شعور راستین (از نقطه نظر جنبش) در میان افراد جامعه می‌گردد و به همین علت تأثیری که جنبش‌های اجتماعی بر آگاهی جوامع دارند، آلن تورن نقش مؤثری برای آنها در تاریخ قایل می‌گردد.

3- کارکرد "فشار" جنبش‌های اجتماعی
جنبش‌های اجتماعی با فشاری که بر نخبگان قدرت وارد می آورند، بر توسعه‌ی تاریخی جوامع اثر می‌گذارند. این فشارها ممکن است به راه‌های مختلفی عمل کنند؛ از قبیل: مبارزات تبلیغاتی به منظور تأثیر بر افکار عمومی، تهدید، اعتصابف تحریم، تظاهرات و غیره. فشار بر قدرت موجود، تنها یکی از اَشکال کنشی است که جنبش‌های اجتماعی می‌توانند به خود بگیرند.، ولی این نوع کنش به حدی وسعت دارد که آن را اغلب به عنوان کارکرد اصلی جنبش‌های اجتماعی محسوب می‌کنند و به همین علت گاهی جنبش‌های اجتماعی را در ردیف گروه‌های فشار قلمداد می‌نمایند. البته باید به این مسأله توجه کافی داشت که جنبش‌های اجتماعی و گروه‌های فشار یکی نیستند، حتا اگر گاهی یکی را به جای دیگری به کار ببرند.

منبع:
- روشه، گی. 1381. تغییرات اجتماعی. برگردان: منصور وثوقی، چاپ سیزدهم، نشر نی، تهران. صص 129-135.
- عکس‌ها از اینترنت

مطلب مرتبط:
جنبش اجتماعی (ترجمه)

ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۴/۲۵

اژدهایی "خرس" را در می‌کشید!

جناب آقای دکتر ....
باسلام و احترام
از ارسال مطالب مفید به ایمیلم بسیار ممنونم و با دقت آنها را مطالعه می‌کنم. اما به نظرم این نوشته نه تنها مفید نبود که مضر بود و نه تنها طنز نبود، که یک سر توهین و تمسخر بود و نه تنها طرف مقابل و مخالف را به شیوه‌ی خود او، بلکه بدتر و سخیف‌تر تخریب می‌کرد، که توهین به بسیاری از انسان‌ها و بلکه انسانیت بود.

به عنوان نوشته‌اش بنگرید: «فیروزآبادی دروغ می گه!». اما در همان ابتدا، استدلالی که برای دروغگو بودن این فرد آورده می‌شود چیست؟
«یک آدم دویست کیلویی که برای حمل و نقلش تراکتور یا نفربر باید استفاده شود، اصلا کجاش به آدم راستگو می خورد؟ ... اصلا مهدی جان! شما خودتان بگوئید این آدم می تواند معرفت داشته باشد؟ مگر نمی‌گویند "اندرون از طعام خالی دار تا در او نور معرفت بینی"».


یعنی چون طرف 200 کیلو وزن دارد (حالا کمتر یا بیشتر)، پس آدم دروغگویی است و چون چاق است، نمی‌تواند معرفت داشته باشد. یعنی واقعاً این نویسنده نمی‌دانسته که اولاً پرخوری به تنهایی علت چاقی نیست و درثانی چاقی و یا پرخوری چه ربطی به دروغگویی دارند؟

اما ادامه‌ی این "طنز" هم جالب باید باشد؛ اصطلاح «خرس گنده» که کنایه به چاق بودن این فرد (و بالطبع دیگر افراد چاق است) تا انتها، تکیه کلام و ترجیع بند نویسنده می‌شود و در چند پاراگراف چندین مرتبه تکرار می‌گردد:
«این خرس گنده کجایش شبیه مومنان است؟»
«آقای مهدی! همه این سلام های این خرس گنده دروغ است.»
«آن وقت این خرس گنده سلام می کند، چه سلامی! چه علیکی!»
«اصلا حرف این خرس گنده را باور نکنید.»
«فکر می کنید این سردار دویست کیلویی چه قصدی از این حرف داشته؟»
«این مردک خرس گنده برای شما نامه نوشته که یعنی ما این کارها را نکردیم.»
«وقتی احمدی نژاد و همین خرس گنده تقلب کردند ...»
«سردار فیروز آبادی از آن شکم گنده اش که مانع دیدن نوک پایش می شود، خجالت نمی کشد»
«اصلا کدام پیغمبری در تاریخ 140 کیلو اضافه وزن داشت که این مردک خرس گنده دارد؟»
«تمام خیابان پر بود از بسیجی و لباس شخصی و لات و چاقوکش تحت امر سردار خرس گنده»

عجب طنزی است. آدم نمی‌داند بخندد یا بگرید! البته این سبک برای آن نویسنده مسبوق به سابقه است؛ "روستایی" و "شهرستانی" نامیدن سوژه‌ی طنز برای تحقیر و تخفیف او هم، بارها و بارها در نوشته‌هایش تکرار شده‌اند.
در حین خواندن آن متن، بی‌درنگ این چند بیت حکیمانه از حکیم سنایی از خاطرم گذشت:
ابلهی اُشتری دید به چرا
گفت نقشت همه کژ است چرا؟
گفت خامُش که اندر این پیکار
عیب نقاش می‌کنی هشدار
در كژي ام مكن به عيب نگاه
تو ز من راه راست رفتن خواه
نقشم از مصلحت چنان آمد
از كژي راستي كمان آمد

احیاناً جنابعالی نیز با نظر به «ادب آموختن از بی‌ادبان» این نوشته را برایم ارسال کرده بودید.
با آرزوی بهروزی
صحرایی
ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۴/۱۹

جنبش‌ اجتماعی (ترجمه)

جنبش‌های اجتماعی، گونه‌ای از کنش و حرکت گروهی هستند که جمعی بزرگ و غیررسمی شامل افراد/ سازمان‌های متمرکز بر مسائل خاص سیاسی-اجتماعی را در بر می‌گیرند. به بیان دیگر، آنها در پی انجام یا خنثا نمودن یک تغییر اجتماعی و یا مقاومت برای پیش‌برد آن هستند. جنبش‌های نوین اجتماعی، از راه آموزش و انتشار گسترده‌ی ادبیات آن و افزایش تحرک نیروی انسانی به دلیل صنعتی شدن و شهرنشینی در جوامع قرن 19 امکان‌پذیر شدند. آزادی بیان، آموزش و رواج استقلال نسبی اقتصادی در فرهنگ مدرن غربی، عوامل شمار زیاد و گستره‌ی بزرگ جنبش‌های اجتماعی گوناگون معاصرهستند.

علوم سیاسی و جامعه شناسی، منجر به گسترش نظریه‌‌های گوناگون و پژوهش‌های تجربی در جنبش‌های اجتماعی شدند. برای نمونه، برخی پژوهش‌ها در علوم سیاسی رابطه‌ی بین جنبش‌های مردمی و شکل‌گیری احزاب سیاسی و همچنین، بحث کارکرد جنبش‌های اجتماعی در رابطه با برنامه‌های مؤثر در سیاست را برجسته کردند.

مفهوم
چارلز تیلی (Tilly) جنبش‌های اجتماعی را به منزله‌ی اقدامات جدال‌آمیز و اعتراض‌گونه و تظاهرات می‌داند که مردم عادی، خواسته‌های جمعی خود را از دیگران طلب می‌کنند. از نظر تیلی، جنبش‌های اجتماعی ابزار مهمی برای مشارکت مردم عادی در سیاست عمومی کشور به حساب می‌آیند. به باور او، یک جنبش‌های اجتماعی دارای سه سازمایه‌ی (عنصر) اصلی است:

1. کارزارها: تلاش عمومی سازمان‌یافته و پایدار برای ایجاد و ترکیب خواسته‌های جمعی و مطالبه‌ی آنها از مقام‌های مشخص.
2. موجودیت: به کارگیری ترکیبی از فرم‌های زیر و کنش سیاسی؛ ایجاد انجمن‌های هدف خاص و همایه (ائتلاف) آنها، نشست‌های عمومی، راهپیمایی‌های جدی و منظم، تجمعات، تظاهرات، پاس شب، اعلان دادخواست، اعلامیه، صادر کردن بیانیه در رسانه‌های عمومی، نگارش رساله و غیره.
3. نمایش WUNC: مشارکت‌کنندگان؛ همراه با یکدیگر و به شکل عمومی در زمینه‌های شایستگی (W)، همبستگی (U)، شمارش (N) و تعهد (C) بخشی از آنها یا حوزه‌ی آنها معرفی شوند.

سیدنی تارو (Tarrow) جنبش‌های اجتماعی را به عنوان چالش‌های جمعی (برای نخبگان، مقام‌ها، گروه‌های دیگر و برنامه‌های فرهنگی) به وسیله‌ی مردم، با مقصود مشترک و همبستگی در اثرات متقابل پایدار با نخبگان، مخالفان و مقام‌های حکومتی تعریف می‌کند. او تمایز ویژه‌ای بین جنبش‌های اجتماعی با احزاب سیاسی و گروه‌های ذی‌نفع قائل می‌شود.

تاریخچه
اصطلاح "جنبش‌های اجتماعی" در سال 1850 توسط جامعه شناس آلمانی لورنز وان اشتین در کتاب "تاریخچه جنبش اجتماعی فرانسه از سال 1789 تا کنون (1850)" مطرح شد.

تیلی مدعی است که جنبش‌های اجتماعی، پیش از اواخر قرن 18 وجود نداشتند؛ اگرچه هر یک از سازمایه‌های آن (مبارزه، موجودیت و WUNG) دارای پیشینه‌ی طولانی می‌باشند. آنها به تازگی با یکدیگر ترکیب شده و جنبش اجتماعی –آن‌گونه که باید باشد- را شکل داده‌اند. این نوع جنبش‌های اجتماعی در دهه‌هایی نخستین قرن 19 در انگلیس و آمریکای شمالی به وجود آمده و از آن پس در سرتاسر جهان پخش شده‌اند.

از نظر تیلی، جنبش‌های اجتماعی در ابتدای رشد خود به تغییرات گسترده‌ی سیاسی و اقتصادی همانند پارلمانتاریزاسیون (نهادینه شدن مجلس‌)، کاپیتالیزاسیون (سرمایه‌داری)، و پرولتاریزاسیون (طبقه‌ی کارگر) پیوند خوردند.

جنبش‌های سیاسی که در اواخر قرن 18 رشد کردند (مانند انقلاب فرانسه و مشروطیت سوم ماه می 1799 لهستان) در زمره‌ی نخستین جنبش‌های اجتماعی قرار می‌گیرند. هرچند تیلی اشاره می‌کند که جنبش براندازی انگلستان (تبدیل شدن به تحریم کنندگان شکر در سال 1791 و ارائه‌ی دادخواست مهم در 1806) مدعی است که نخستین جنبش اجتماعی به شمار می‌رود.

به جنبش کارگری و جنبش سوسیالیست‌ها در انتهای قرن 19 به عنوان سرمشق جنبش‌های اجتماعی نگریسته می‌شود که به شکل دهی و سازمان‌دهی به احزاب کمونیست و سوسیال دموکرات منجر شدند. از سال 1815، بریتانیا پس از پیروزی در جنگ‌های ناپلئون وارد یک دور‌ی تحول اجتماعی شد. در کشورهای دیگر نیز، گرایش‌های مشابهی به منزله‌ی فشار برای اصلاحات ادامه یافت؛ برای نمونه در روسیه، انقلاب 1905 و 1917 منجر به فروپاشی حکومت روسیه در حول و حوش پایان جنگ جهانی اول گردید.

انگلیس در سال 1945 و پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم وارد یک دوره اصلاحات و تغییرات بنیادین شد. در دهه‌ی 1970، جنبش‌های حقوق زنان، صلح، حقوق مدنی و حفظ محیط زیست ظهور کردند که بیشتر آنها جنبش‌های نوین اجتماعی نامیده شدند. احزاب سبز از این جنبش‌ها پدید آمدند. در انتهای دهه‌ی 1990، جنبش اجتماعی جهانی جدیدی با نام جنبش مخالف جهانی شدن ظهور کرد.

فرآیندهای کلیدی
چند فرآیند کلیدی در پس تاریخ جنبش‌های اجتماعی نهفته‌‌اند: فرآیند شهرنشینی که با ایجاد شهرهای بزرگ، تعامل‌های اجتماعی بین گرو‌ه‌های مردم افزایش یافته و دسترسی مردم به یکدیگر ساده شده است. در شهرها مردم با هدف‌های همانند می‌توانند یکدیگر را پیدا کنند، گرد هم آیند و سازمان‌ بیابند؛ به شکلی که در مورد جنبش‌های اجتماعی نخستین روی داد. فرایند صنعتی شدن نیز، منجر به تجمع توده‌های بزرگی از کارگران در همان منطقه‌ی محدود شد و با توجه دادن آنان را به اهمیت طبقه‌ی اجتماعی، بانی جنبش‌های‌ اجتماعی گردید.

بسیاری از جنبش‌های اجتماعی دیگر در دانشگاه - جایی که فرایند گسترده‌ی آموزش موجب جمع شدن بسیاری از مردم در کنار یکدیگر شده بود- شکل گرفت. با توسعه‌ی فن‌آوری‌های ارتباطی، ایجاد و فعالیت‌های جنبش‌های اجتماعی در زمان حاضر، بسیار آسان‌تر از پیش شده است. تمامی ابزارهای استفاده شده، از گردش دست به دست جزوه‌های چاپ شده در کافه‌های قرن 18، تا روزنامه‌ها و اینک اینترنت، عوامل مهمی در رشد جنبش‌های اجتماعی به حساب می‌آیند. در نهایت، گسترش دموکراسی و حقوق سیاسی مانند آزادی بیان، ایجاد و کارکرد جنبش‌های اجتماعی را بسیار ساده‌تر می‌کنند.

جنبش‌های اجتماعی، با نظام‌های سیاسی دموکراتیک ارتباط نزدیکی داشته‌اند و این ارتباط، همچنان ادامه دارد. جنبش‌های اجتماعی، گه‌گاه با دموکراتیزه کردن ملت درهم آمیخته می شوند؛ اما بیشتر در دوران پسا دموکراسی شکوفا می‌شوند. آنها در طول 200 سال گذشته، به بخشی از ادبیات دگراندیشانه‌ در سطح جهان تبدیل شده‌اند.

گونه‌های جنبش اجتماعی
جامعه‌شناسان بر اساس موارد زیر، بین چند گونه از جنبش‌های اجتماعی تمایز قائل شده‌اند:
- براساس هدف عملیات:
• جنبش‌های اصلاحی: جنبش‌هایی که برای تغییر برخی از هنجارهای نامناسب قانونی اختصاص می‌یابند. نمونه‌های‌ این جنبش عبارتند از افزایش حقوق کارگران به دست یک اتحادیه کارگری، جنبش سبز طرفدار یک مجموعه قوانین زیست محیطی، و یا یک جنبش حمایت از آشناسازی با مجازات اعدام یا حق سقط جنین. برخی از این جنبش‌های اصلاحی ممکن است به تغییر در سنت و هنجارهای اخلاقی (مانند محکوم کردن پور.نوگرافی یا ازدیاد و فراگیرشدن برخی ادیان) بیانجامند.

• جنبش‌های رادیکال: به منظور تغییر برخی نظام‌های ارزشی شکل می‌گیرند. این جنبش، گستره‌ی بزرگ‌تری را نسبت به جنبش‌های اصلاحی در بر می‌گیرد. جنبش حقوق مدنی در آمریکا که خواستار حقوق مدنی کامل و برابری قانونی همه‌ی افراد جدای از نژاد آنها بود و یا جنبش همبستگی در لهستان که خواستار تغییر از نظام کمونیستی به نظام دموکراتیک با اقتصاد آزاد بود از این گونه هستند.

- براساس نوع تغییر:
• جنبش نوآور: جنبشی است که قصد دارد به معرفی هنجارها و ارزش‌های جدید بپردازد. برای نمونه جنبش سینگولاریتاریانیسم (singularitarianism) با هدف تأثیرگذاری بر امنیت تکنولوژیکی فردی از این دسته است.

• جنبش محافظه کار: جنبشی است که در جهت حفظ هنجارهاو ارزش های موجود فعالیت می‌کند. جنبش ضد ماشینی قرن 19 به نام جنبش لادایتس (Luddites) در بریتانیا یا جنبش‌های مدرن مخالف با گسترش غذاهای اصلاح ژنتیکی شده نمونه‌هایی از این گونه جنبش‌های هستند.

- براساس افراد مورد نظر:
• جنبش‌های متمرکز بر گروه: بر گروه‌های یا به طور کلی بر جامعه تمرکز دارند. برای نمونه بر تغییر نظام سیاسی متمرکز شده‌اند. بسیاری از این جنبش‌ها، سرانجام به حزب سیاسی تغییر می‌یابند.

• جنبش‌های متمرکز بر افراد: بر تأثیر افراد متمرکز شده است. بیشتر جنبش‌های مذهبی در این مقوله جای می‌گیرند. این جنبش‌ها به ندرت به احزاب سیاسی بدل می شوند.

- براساس روش‌های عمل:
• جنبش‌های مسالمت‌آمیز: با استفاده از ابزارهای خشن مخالف هستند. جنبش حقوق مدنی آمریکا، جنبش همبستگی لهستان و یا جنبش نافرمانی مدنی مهاتما گاندی در این مقوله قرار دارند.

• جنبش‌های خشونت‌آمیز: گونه‌هایی از جنبش‌های مقاومت مسلحانه تا سازمان‌های تروریستی در این دسته جای می‌گیرند. حزب‌اله، گروه جدایی طلب باسک (ETA)، ارتش جمهوری خواه ایرلند (IRA) نمونه‌هایی از این جنبش‌ها هستند.

- براساس قدیمی و جدید بودن:
• جنبش‌های قدیمی: بیشتر جنبش‌های قرن 19 که نیروهای خود را از طبقه‌های مشخصی به کار می‌گرفتند (فقط کارگران، فقط دهقانان، فقط سفیدپوستان، فقط آریستوکرات‌ها، فقط پروتستان‌ها و ...) از این گونه به شمار می‌روند. تمرکز آنها معمولاً بر هدف‌های مادی مانند بهبود استاندارد‌های زندگی آن طبقه‌ی اجتماعی بود.

• جنبش‌های جدید: جنبش‌هایی که بیشتر، از نیمه‌ی دوم قرن بیستم چیره شدند. جنبش فمینیسم، جنبش ضد سقط جنین، جنبش حقوق مدنی، جنبش طرفدار محیط زیست، جنبش طرفدار نرم‌افزار آزاد، جنبش حقوق هم‌جنس‌گرایان، جنبش طرفدار صلح، جنبش ضد انرژی هسته‌ای، جنبش مخالف جهانی‌سازی و غیره. گاهی آنها به عنوان جنبش‌های نوین شناخته شده‌اند. این جنبش‌ها معمولاً بر هدف‌های غیرمادی متمرکز شده‌اند.

- براساس دامنه‌ی جنبش:
• جنبش‌های جهانی: جنبش‌های اجتماعی با هدف‌ها و مقصودهای جهانی هستند. جنبش‌های پویش اجتماعی-جهانی برای تغییر جامعه به سطح جهانی، طرفداری از مالیات مناطق در تجارت آزاد و سرمایه‌داری لیبرال از این دسته‌اند.

• جنبش‌های منطقه‌ای: بسیاری از جنبش‌های اجتماعی دارای یک حوزه‌ی محلی هستند و بر اهداف محلی و منطقه‌ای استوارند. همانند حفاظت از یک منطقه‌ی طبیعی ویژه و یا لابی برای کاهش عوارض پرداختی در برخی بزرگراه‌ها.

• جنبش‌های چندسطحی: جنبش‌هایی که پیچیدگی حکومت در قرن 21 را به رسمیت می‌شناسند و ایجاد فشار در سطح محلی، منطقه‌ای، ملی و بین‌المللی را هدف خود قرار می‌دهند. برای نمونه، جنبش CRAEDO (ائتلاف برای اصلاحات دموکراتیک آمریکا-اروپا) به طور فعالانه در حال تلاش و تجربه‌های منحصر به فردی در جهت بازسازی چهره‌ی دموکراسی و مناسبات مربوط به تکثرگرایی در قرن 21 است.

پویایی‌های جنبش‌های اجتماعی:
جنبش‌های اجتماعی همیشگی نیستند و یک چرخه‌ی حیات دارند: ایجاد می‌شوند، رشد می‌کنند، به موفقیت یا شکست می‌رسند و سرانجام منحل و متوقف می‌شوند. آنها در زمان و مکان مساعد، بیشتر و بهتر ظهور و تکامل می‌یابند. این شرایط، به ویژه در قرن 19 و با رویش و گسترش اندیشه‌هایی مانند حقوق فردی، آزادی بیان، و نافرمانی مدنی آشکار ‌شدند. پس بیشتر جنبش‌های اجتماعی در جامعه‌ها و فرهنگ‌هایی که افراد اجازه‌ی بیان اندیشه‌های خود را دارند (مانند کشورهای غربی) ظهور می‌کنند و برعکس، در مکان‌هایی که استبداد بر آنها حاکم است (مانند چین و روسیه) کمتر دیده می‌شوند.

اما زمینه‌‌ی مساعدی که تنها در حکم یک پس‌زمینه‌‌ برای تسهیل در ایجاد جنبش‌اجتماعی به شمار می‌رود، در برخی ساخت‌های اجتماعی مانند تفاوت‌ها و تضادهای بین گروه‌های مردم وجود دارد. در مورد جنبش های قدیمی شکاف فقر و ثروت وجود داشت و در مورد جنبش‌های جدید، به احتمال زیاد بین آداب و رسوم، اخلاق و ارز‌شها. در نهایت، پدیدار شدن یک جنبش اجتماعی نیازمند آن چیزی است که نیل اسملسر (Smelser) جامعه شناس، آن را رویداد آغازین نام نهاد: یک رویداد منحصر به فرد نیز یک سلسله واکنش‌ها و رویدادها را در جامعه‌ای معین به دنبال خود خواهد داشت که آن را به سوی یک جنبش اجتماعی سوق خواهند داد.

برای مثال، جنبش حقوق مدنی آمریکا در اثر واکنش یک زن سیاهپوست به نام رُزا پارکز – که در اعتراض به قوانین تبعیض نژادی بر روی صندلی مخصوص سفیدپوستان در اتوبوس نشست- ظهور کرد (البته رزا پارکز این اقدام را به تنهایی یا خود به خود انجام نداد؛ پیش از آن، رهبران فعال، زمینه‌ی جرقه زدن این شعله را فراهم کرده بودند). جنبش همبستگی لهستان که سرانجام، حکومت کمونیستی این کشور را سرنگون کرد نیز، در ابتدا با اخراج آنا والنتینوویچز، فعال اتحادیه‌ی تجاری آغاز شد.

از مهم‌ترین چالش‌های جنبش‌های اجتماعی، رشد دانش‌های گوناگون است که بر آن تأثیر می‌گذارد. دیگر، متقاعد کردن مردم برای پیوستن به آن جنبش و غلبه بر این برداشت ذهنی آنها است که "چرا من باید جان خود را برای دیگران به خطر بیندازم؟ چرا من کاشته‌ی دیگران را درو نکنم؟".

بسیاری از جنبش‌های اجتماعی نیز، پیرامون رهبران کاریزماتیک (فره‌مند) شکل می‌گیرند. این جنبش‌ها پس از شکل‌گیری، در دو مرحله به جذب نیرو اقدام می‌کنند. نخست هنگامی‌ که مردم علاقه‌مند می‌شوند و خود به آن جنبش می‌گروند. این افراد، به هدف‌های جنبش به طور عمیق علاقه‌مند هستند. دوم زمانی ‌که جنبش به موفقیت‌های دست می‌یابد و عده‌ای دیگر به آن می‌پیوندند. اما این عده ممکن است با از دست رفتن موفقیت‌ها یا ایجاد بحران‌ها، از عقیده‌ی خود دست بکشند و جنبش را ترک گویند. همچنین، عوامل خارجی مانند مخالفان یک دولت یا جنبش‌های دیگر نیز، در حرکت جنبش‌ها مؤثر هستند. به هر حال، بسیاری از جنبش‌هایی که با ایجاد بحران متوقف شده‌ بودند، پس از چند دهه به وسیله‌ی فعالان سرسخت، دوباره احیا شدند.

-------
پی‌نوشت:
این متن، ترجمه‌ای بود از مقاله‌ی سایت ویکی‌پدیا در مورد جنبش اجتماعی. متن اصلی در این آدرس موجود است.

مطلب مرتبط:
تئوری‌های جنبش اجتماعی

جنبش‌های اجتماعی- گی‌روشه

ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۴/۱۱

دموکراسی ساخت ایران (ترجمه)

استیفن کینزر- گاردین، 22 ژوئن 2009
پس از انتخابات ریاست جمهوری، به رغم تمامی تلاش‌های سران حکومت ایران برای دور نگهداشتن عکاسان از خیابان‌ها تاکنون تصاویر زیادی از این رویداد در معرض دید جهانیان قرار گرفته‌‌ است. از جمله‌ی این تصاویر که از نظر من خونسردانه، کنایه‌‌آمیز و گیراترین بود، این تصویر است:


اینک بسیاری از خارجی‌ها، فرد سمت راست این پوسترِ در دست معترضان را به خوبی می‌شناسند. او میرحسین موسوی، کاندیدای شکست خورده‌ در انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران است. اما شخص مسن دیگر در سمت چپ برای بسیاری از غیر ایرانی‌ها شناخته شده نیست. هرچند که در واقع او و سرنوشتی که برای او رقم خورد، زیربنای اعتراض‌ها و حرکت‌های اخیر ایران به شمار می‌رود.

تصویر وی، نشان دهنده‌ی چهره‌ی اندوهگین و نگاه‌ گرفته‌ی مردی است که یکی از نزدیکانش او را "فردی با چشمان غمگین و پیشانی بلند" توصیف کرده بود. صاحب این عکس به انسانی که سرنوشتش چند دهه پس از مرگ او دنیا را تحت تأثیر قرار دهد و ملتش را تکان دهد شباهتی نداشت. با این حال، او کسی جز محمد مصدق، پر شورترین طرفدار دموکراسی‌ای که در سرزمین تاریخی خود ظهور کرد نیست.

در بالای این پوستر، عبارت "نمی‌گذاریم تاریخ تکرار شود" نگاشته شده است. قرن‌ها مداخله، سلطه و تحقیر به دست قدرت‌های خارجی، به طور حتم در شکل‌گیری روح جمعی ایرانیان مؤثر بوده است. مصدق، مشهورترین قربانی این اقدام‌ها و نیز مشهودترین نماد مبارزات طولانی ایران برای دستیابی به دموکراسی است؛ هرگاه که ایرانیان قصد ترسیم سرنوشت خود را دارند، تصویر او نیز به میان می‌آید.

مردم ایران تظاهرات همراه با رنج و خون خود در راه آزادی را از سال 1906 [1285] با انقلاب مشروطه آغاز کردند. آنها در نهایت تنها پس از جنگ دوم جهانی توفیق برگزاری انتخاباتی آزاد را داشتند. مصدق پس از این انتخابات به عنوان نخست وزیر ایران برگزیده شد. وی برای موضوع بزرگ آن‌روزها یعنی ملی کردن صنعت نفت، محبوبیت فراوانی به دست آورد. اما این برای بریتانیا که "خرید" انحصاری نفت ایران و حقوق آن را از جانب شاه فاسد در اختیار گرفته بود بسیار ناگوار بود. این رخداد همچنین برای آمریکا که ملی شدن صنعت نفت در ایران را ترغیب چپ گراهای سراسر جهان می‌پنداشت، هراس‌‌آور بود.

در تابستان 1953 [1332] سیا "کِرمیت روزولت" مأمور بی‌باک خود و نوه‌ی تئودور روزولت (رئیس جمهور سال‌های دور آمریکا و کسی که معتقد بود آمریکایی‌ها باید "به نرمی حرکت کنند اما چوب سختی به دست داشته باشند") را به همراه دستوراتی برای سرنگون کردن دولت مصدق به تهران فرستاد و او مأموریت خود را ظرف سه هفته به انجام رسانید. این نمونه‌ی روشنی بود تا نشان دهد چقدر برای یک کشور قوی و ثروتمند ساده است تا کشوری فقیر و ضعیف را به هرج و مرج و ویرانی بکشاند.

با این عملیات پنهانی، متکبرانه‌ترین دموکراسی دنیا، دولت دموکراتیک ایران را سرنگون کرد. پس از آن محمدرضا شاه پهلوی به تخت طاووس خود بازگشت و سرکوب را به مدت ربع قرن افزایش داد. این سرکوب‌ها با انقلاب 1979 [1357] منفجر شدند و منجر به استقرار حکومت ارتجاعی ملایان در ایران گردیدند که اکنون نیز قدرت را در دست دارند.

اما امروز، در دست گرفتن تصویر مصدق دو مفهوم دارد: "ما دموکراسی می‌خواهیم" و "ما مداخله‌ی خارجی نمی‌خواهیم". بسیاری از مردم ایران، این خواسته‌های شایسته را در نظر دارند. این ناامید کننده است که نسل‌های قبلی مردم ایران که اوایل دهه‌ی 1950 از آزادی سیاسی بهره می‌بردند، فکر نمی‌کردند حیله‌ و مداخله‌ی قدرت‌های خارجی، روزی برای آنها سیه‌روزی به همراه داشته باشد  اما امروزه برای مردم این نگرانی وجود دارد.

آمریکا با سرنگونی دولت مصدق درسال 1953 بذر استبداد را در ایران پراکند؛ سپس با حمایت از صدام حسین و سخاوت در ارسال کمک‌های نظامی به او در طول جنگ ایران و عراق در دهه‌ی 1980، در آبیاری ایران - البته به وسیله‌ی خون- کمک شایانی کرد.

جنگ‌طلبان در واشینگتون که اکنون خواستار دخالت در امور ایران و به نفع معترضان هستند، همه‌گی یا از این تاریخ ناآگاه هستند و یا با این پندار که ایرانیان آن را به فراموشی سپرده‌اند، خود را فریب می‌دهند. برخی از این افراد، درست یک‌سال پیش خواستار حمله‌ی آمریکا به ایران و بمباران کردن این کشور بودند. این اقدام می‌توانست بسیاری از جوانان شجاع و معترض ایران که اکنون  هر یک از آن‌ها قهرمان هستند را به کام مرگ بفرستد.

آمریکا در ایران فاقد صلاحیت اخلاقی به شمار می‌رود. اگر آمریکا بخواهد به غوغای تهران دامن بزند و یا برای‌ آوردن دموکراسی به ایران کمک نماید، بسیاری از ایرانیان روی خود را از آن بر می‌گردانند و می‌گویند: "ما خود در اینجا دموکراسی داشتیم تا اینکه شما آمدید و آن‌را مچاله کردید!"

به نظر می‌رسد پرزیدنت باراک اوباما درصدد درک این واقعیت است. وی در طول سخنرانی خود در مصر، بدون ذکر نام مصدق، به "نقش آمریکا در براندازی دولت انتخابی و دموکراتیک ایران در میانه‌ی جنگ سرد" اذعان کرد. سپس، پس از انتخابات و بروز نارضایتی‌ها و اعتراض‌ها در ایران، به دور از خشم و هیاهو و دورویی، نظر خود را به اینکه "تصمیم با خود ایرانی‌هاست" محدود کرد.

حال، هرآنکه در حکمت این سخنان تردید دارد، باید به سربرآوردن عکس مصدق در میان معترضان نگاه کند. این یعنی: "آمریکایی‌ها، دخالت شما برای ما استبداد و مرگ به ارمغان می آورد. در خانه‌ی خود بمانید، خود را وارد این ماجرا نکنید و کشور ما را برای تغییر به خودمان بسپارید."

******
پی نوشت:
* متن مقاله‌ به زبان اصلی:
http://www.guardian.co.uk/commentisfree/cifamerica/2009/jun/19/iran-protests-mousavi-mossadeq


** استیفن کینزر، خبرنگار پیشین نیویورک‌تایمز و نویسنده‌ی چندین کتاب از جمله "میوه‌ی تلخ: داستان کودتای آمریکا در گواتمالا"، "خون برادران: زندگی و جنگ در نیکاراگوئه"، "هلال و ستاره: ترکیه در مبان دو جهان" و "همه‌ی مردان شاه" است.
کینزر، کتاب "همه‌ی مردان شاه" (فارسی - انگلیسی) را پیرامون عملیات کودتا و روایت سرنگونی دولت دموکراتیک و ملی دکتر مصدق نوشته است. از نظر او، این عملیات، تاریخ ایران و بلکه جهان را تغییر داد. کینزر در انتهای کتاب خود تأکید می‌کند که بین کودتای 28 مرداد تا تثبیت دیکتاتوری شاه، تا ظهور انقلاب اسلامی و گروگان‌گیری سفیران آمریکا درتهران، تا رشد و گسترش بنیادگرایی در منطقه‌ی خاورمیانه و تا عملیات تروریستی 11 سپتامبر در مرکزتجارت جهانی در نیویورک خطی مستقیم برقرار است.

ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 نمای نزدیک.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده