۱۳۸۸/۰۱/۱۰

«شوک حاصل از پدیده‌ی رویایی و سونامی رکوردشکن اخراجی‌ها!»

1. این که کارگردان اخراجی‌ها چه سابقه‌ای داشته و آیا ده‌نمکی چماق به دست بهتر است یا ده‌نمکی دوربین به دست؛ ده‌نمکی حمله کننده به تماشاگران سینما یا ده‌نمکی سینماگر، را کنار می‌گذاریم. (اگر چه اصولاً باید از این اصلاح یا دست کم تغییر استقبال کرد؛ در غیر این صورت و با ناممکن دانستن اصلاح‌پذیری انسان، ناخواسته به خشونت دامن زده‌ایم).

2. این که ده نمکی - با استفاده از رانت پشت صحنه – حرف‌هایی را در فیلم‌هایش می‌زند و درنتیجه تماشاگر را به سالن سینما می‌کشاند را کنار می‌گذاریم. (که دیگران را یا توانایی چنین جسارتی نیست و یا دست کم به توقیف فیلم‌شان می‌انجامد، یا مانند فیلم «مارمولک» از پرده سینما پایین کشیده می‌شود).

3. این که دلایل جامعه شناختی و روانشناختی فراوانی وجود دارد که برنامه‌ها و فیلم‌های طنز و کمدی در ایران با استقبالی متفاوت از دیگر برنامه‌ها روبرو می‌شوند و ده‌نمکی را بر آن داشته که چاشنی «نمک» را به کارش اضافه کند و از آن در راستای نمایش و فروش ساخته‌هایش بهره ببرد را کنار می‌گذاریم. (رتبه‌بندی جهانی و جایگاه ایران از نظر «شاد بودن» را می‌توان چنین تعبیر کرد که در واقع فرصت برای خنده و شوخی در کشور غنیمتی به حساب می‌آید).

4. این که در جشنواره فیلم فجر، «اخراجی‌ها-2» به عنوان فیلمی ضعیف شناخته شد و عنوان بدترین کارگردان نصیب «مسعود ده‌نمکی» شد را کنار می‌گذاریم. (دو سال پیش مسعود ده‌نمکی در اعتراض به اینکه «اخراجی‌ها-1» از جشنواره‌ی فجر جایزه‌ای دریافت نکرد، در تالار جشنواره داد و بیداد راه انداخت. البته فیلم مذکور جایزه‌ی تماشاگران را از آن خود کرد؛ ده‌نمکی در خطابه‌اش گفت که مردم ما از نخبه‌های ما جلوتر هستند).

5. این که در میزان فروش و رکورد شکنی فیلم ده‌نمکی شک و شبهه وجود دارد و برخی آن را یک شوی تبلیغاتی از سوی تهیه کننده و کارگردان فیلم می‌دانند را کنار می‌گذاریم. (البته اگر درست هم باشد، محدودیت‌های دیگر سینماگران، نرخ تورم و درنتیجه افزایش قیمت بلیط سینماها، افزایش جمعیت و سن مناسب برای سینما رفتن به این رکوردشکنی کمک کرده‌اند).

6. حال به این پرسش اساسی می‌رسیم که: فروش بالا و استقبال عمومی از یک فیلم – چنان که ده‌نمکی را به وجد آورده- آیا دلیل بر ارزشمندی آن فیلم است؟

تاریخچه‌ی سینما پاسخ منفی به این پرسش می‌دهد. درواقع امکان دارد که فیلم‌هایی با مخاطب فراوان و فروش بالا هم به عنوان اثری هنری و ارزشمند شناخته شده باشند؛ اما دست کم من موردی را به یاد نمی‌آورم که منتقدان و نخبگان سینما نسبت به آن نظر منفی داشته‌ و «مردم جلوتر از نخبگان» بوده باشند. ده‌نمکی با شیوه‌ی گفتار و رفتار و البته آثارش نشان داد که یک «عوام زده» به معنای واقعی کلمه‌ است. باید توجه داشت که انگیزه‌های سرگرمی و تفریح، آمیزه‌های ظاهری و سطحی و در یک کلام عامه‌پسندی در چنین فیلم‌هایی -که مخاطب عادی را به سینما می‌کشاند- با «عمق» اثر هنری و «ماندگاری» آن در تناقض هستند.

در پایان، ذکر دو نمونه در تاریخ سینما پیرامون این مسئله خالی از لطف نیست:
در نظر سنجی‌هایی که هرساله توسط مجله‌های معتبر سینمایی از منتقدان و بینندگان انجام می‌شود یک فیلم همواره در صدر قرار دارد: «همشهری کین» ساخته‌ی اورسن ولز (1941). نکته‌ی جالب این است که این فیلم پس از نمایش در سینماها با شکست در گیشه و ورشکست شدن ولز همراه شد. به گونه‌ای که وی مجبور شد تا چند وقت در نقش‌های دست چندم دیگر کارگردان‌ها بازی کند و زندگی‌اش را بگذراند.

نمونه‌ی دیگر به آندره‌ی تارکوفسکی، سینماگر صاحب سبک روس و آفریننده‌ی آثاری ماندگار در سینما باز می‌گردد. تنها به بیان یکی از آخرین یادداشت‌های وی که در بستر مرگ نوشت بسنده می‌کنم: «طی این چند روز، آخرین فیلم من در انگلیس نشان داده شد و موفقیت آمیز بود. در آمریکا نیز نظر منتقدان کاملاً مساعد بود. در ژاپن یک انجمن‌ برای من تشکیل شده است؛ آنها باور نمی‌کنند که چگونه کارگردانی با این شهرت، آه در بساط ندارد...».

پی‌نوشت؛
تمامی واژه‌های تیتر این نوشتار از مسعود ده‌نمکی و در ستایش/ خودستایی فیلم جدیدش وام گرفته شده‌اند؛

«در حالی که هفته گذشته اخراجی ها با فروشی معادل یک میلیارد و سیصد میلیون تومان افتتاحیه ای بیسابقه در تاریخ سینمای ایران را پشت سر گذاشت هفته دوم خود را به لطف خدا با استقبالی دو چندان آغاز کرد و شنبه رکوردی بی سابقه در تاریخ سینمای ایران به جا گذاشت . بنا بر اعلام هدایت فیلم اخراجی ها فقط روز شنبه در تهران بیش از ۱۲۵ میلیون تو مان و در شهرستانها بیش از ۱۷۰ میلیون تومان فروخت تا در مجموع با فروشی معادل سیصد میلیون تومان در یک روز شگفتی ساز شود».

شنبه ای رویایی برای اخراجی ها و تاریخ سینمای ایران (وبلاگ مسعود ده‌نمکی)

«نمایش اخراجی ها ۲ با استقبال بی سابقه مخاطبان در تهران و شهرستانها ادامه دارد تا امروز هفتم فروردین و با پایان هفتمین روز از نمایش- اخراجی ها از مرز یک میلیارد و چهارصد در تهران و شهرستانها گذشت.با منظم شدن برنامه اکران در ۵۸ شهر همزمان با تهران اخراجی ها با فروشی معادل دویست میلیون تومان در روز رکوردی بیسابقه را در جذب مخاطب به جا گذاشته است.شوک حاصل از هجوم مردم سینماداران را در ایام نوروز غافلگیر کرده و مجبور به لغو مرخصی های پرسنل خود شده اند...»

سونامی اخراجی ها ادامه دارد.... (وبلاگ مسعود ده‌نمکی)
ادامه مطلب

«آقای دایی؛ پس چرا...؟»

کارنامه‌ی «علی دایی» در مقدماتی جام جهانی (در گروه حاضر) عبارت است از 5 بازی و 6 امتیاز به اضافه‌ی بازی‌های ضعیف و بدون برنامه. با توجه به 2 بازی دشوار پیش رو با کره شمالی و جنوبی در خانه‌ی حریف باید پذیرفت که کار «تیم ملی فوتبال» یکسره شده است و به عبارت ساده‌تر: خداحافظ جام جهانی!

اما چرا شکست از عربستان و حذف این تیم ملی فوتبال می‌تواند مفید باشد؟
- به خاطر بازی دادن افشین قطبی تا ثانیه‌ی آخر در اثر لابی آقای دایی با خدا(!)؟
- به خاطر شکسته شدن غرور کاذب علی دایی و خودبزرگ بینی او؟
- به خاطر دانش پایین دایی در مربی‌گری و بازی بدون برنامه‌ی تیمش؟
- به خاطر دولتی بودن ورزش و انتصابی بودن مقام‌های ورزشی و دست‌های فراوان پشت پرده؟
- به خاطر ناکامی/ خفت محمود احمدی‌نژاد با حضور در ورزشگاه آزادی به خیال پیروزی و با هدف‌های تبلیغاتی؟

تک تک موارد بالا را می‌شود در نظر گرفت و به تبع آن، نتیجه‌ی به دست آمده را محتوم و حتا مفید دانست. با این حال، یک عامل مهم دیگر که در این گیر و دار کمتر به آن توجه شد و به نظر من می‌توان از آن به عنوان مفیدترین عامل یاد کرد، کنار زدن پرده و رسوا کردن چهره‌ی یک بیماری و به عبارت بهتر بدبختی اجتماعی است. منظورم خرافه‌پرستی، جادوگری، رمالی، دعانویسی و از این موارد است که جایگاه خاصی در بین عوام دارد. حتا افراد به ظاهر مدرن، تحصیلکرده و اروپا دیده‌ای همچون آقای دایی.

دایی وقتی که سرمربی سایپا بود، به صراحت اعلام کرد که تیمش جادو شده و برای باطل کردن این جادو دست به دامان «آیات عظام قم» شد. در تیم ملی نیز، اعتماد به نفس مثال زدنی او از ابتدای بازی‌ها و تصریح در اینکه من تیم را حتماً به جام جهانی می‌برم و همچنین تسبیح همیشه به دست دایی روی نیمکت مربی‌گری نشان از به کار گیری نیرویی به ظاهر ماورایی داشتند.

اگر این «تاکتیک» نتیجه بخش بود، این پرسش‌ها پیش می‌آید که چرا او از 5 بازی تنها 6 امتیاز گرفت؟ چرا تیم ایران از عربستان - و در تهران- برای اولین بار شکست خورد و تحقیر شد؟ و چرا تیم با این بازی‌های ضعیف و عدم نتیجه‌گیری، از صعود به جام جهانی بازماند؟ چرا در اینجا رمالی و دعانویسی به کار آقای دایی نیامد؟

و چرا آقای علی دایی مطمئن از صعود تیمش به جام جهانی، این گونه دست از پا درازتر از تیم ملی اخراج شد؟
ادامه مطلب

عید و اعتدال بهاری

نوروز باستانی را - با چند روز تأخیر- تبریک می‌گویم؛ سالی همراه با خوشی و خرّمی برای‌ همه آرزومندم. عید در اصفهان چیز دیگری است. سرسبزی و طراوت و به ویژه فضای سبز و پارک‌های فراوان با طراحی ویژه و بوی گل‌ و گیاهان، «کم بویی عید» را تا حدی جبران می‌کند.

اعتدال بهاری
مطلبی که قصد دارم بنویسم در مورد اعتدال بهاری و طول روز در نقاط مختلف دنیا در طول سال است. برای نمونه، آیا طول روز در اصفهان بیشتر است یا در تهران؟ روز در شمال کشور بلندتر است یا در جنوب؟ این را در درسی به نام «هوا و اقلیم شناسی» در دوره‌ی کارشناسی خواندم و چون از طرفی جالب است و از طرفی شاید خیلی‌ها ندانند اشاره‌ی کوتاهی به آن می‌کنم.

یک خط مستقیم فرضی را در نظر بگیرید که نقطه‌ی وسط قطب شمال را به نقطه‌ی وسط قطب جنوب وصل می‌کند. به این خط، محور زمین می‌گویند. هنگامی ‌که زمین به دور خورشید می‌گردد، محور زمین نسبت به خورشید تغییر می‌کند و یکنواخت نیست؛ به عبارت ساده‌تر کج می‌شود. اگر محور زمین نسبت به خورشید جلو بیاید، طبیعی است که نیمکره‌ی شمالی زمین روبروی خورشید قرار می‌گیرد و نور خورشید کمتر به نیمکره‌ی جنوبی می‌رسد. اما اگر برعکس، محور زمین نسبت به خورشید عقب برود، نیمکره‌ی جنوبی در مقابل خورشید قرار می‌گیرد. حالت اول را کرنش و حالت دوم را
واکرنش زمین نسبت به خورشید می‌گویند.


خوب؛ چه زمانی کرنش و چه زمانی واکرنش اتفاق می‌افتد؟
فصل‌های بهار و تابستان، حالت اول و فصل‌های پاییز و زمستان حالت دوم روی می‌دهد. یعنی در دو فصل اول سال، نیمکره‌ی شمالی روبروی خورشید است و در دو فصل دوم سال نیمکره‌ی جنوبی. به همین دلیل است که وقتی در نیمکره‌ی شمالی فصل تابستان است، نیمکره‌ی جنوبی زمستان را تجربه می‌کند. نکته‌ی دیگر این که زمستان در نیمکره‌ی جنوبی سردتر از نیمکره‌ی شمالی است و یخ‌ها و در نتیجه مساحت قطب جنوب بیشتر از قطب شمال است؛ علت آن در یک چیز است: بیضی بودن مدار گردش زمین به دور خورشید و اینکه وقتی نوبت به نیمکره‌ی جنوبی برای زمستان می‌رسد، در قطر بیشتر بیضی قرار می‌گیرد و از خورشید دورتر می‌شود.

اعتدال بهاری (روز اول فروردین) مانند اعتدال پاییزی (روز اول مهر) محور زمین با مدار زمین عمود بر هم می‌شوند. یعنی همان خط فرضی زمین نسبت به خورشید زاویه 90 درجه می‌سازد. بنابراین، در این دو روز، تمامی نقاط زمین، 12 ساعت روز و 12 ساعت شب دارند.

به طول روز برگردیم. از خط استوا تا مدار 5/23 درجه، در طول سال 12 ساعت روز و 12 ساعت شب است. در قطب شمال 6 ماه اول سال (بهار و تابستان) به طور کامل روز است و 6 ماه دیگر شب و در قطب جنوب برعکس این قضیه.

پس در دو فصل اول سال، هرچه از خط استوا به سمت قطب شمال برویم، طول روز بیشتر می شود. برعکس، در دو فصل آخر سال، هرچه از خط استوا به سمت قطب شمال حرکت کنیم، طول روز کمتر می‌شود. به بیان ساده‌تر، از اول فروردین تا آخر شهریور طول روز در تهران بیشتر از اصفهان است و از اول مهر تا آخر اسفند، طول روز در اصفهان بیشتر از تهران است.



------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
عجب که رنگ گلی ماند...
از این سَموم که بر طَرف بوستان بگذشت
عجب که رنگ گلی ماند و بوی یاسمنی
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
حافظ

عید در اصفهان
امسال زاینده رود تقریباً خشک بود. نسبت به سال‌های پیشین هم مسافران کمتری به اصفهان آمده بودند و شهر در مجموع خلوت‌تر بود. به هر حال عید در اصفهان چیز دیگری است. سرسبزی و طراوت و به ویژه فضای سبز و پارک‌های فراوان با طراحی ویژه و بوی گل‌ و گیاهان، «کم بویی عید» را تا حدی جبران می‌کند. آن هم برای من که شیفته‌ی پیاده‌روی هستم. بیشتر اوقات در حین راه رفتن، مسافران آدرس جاهای دیدنی را می‌پرسند:
- «آقا؛ میدان امام از کدوم طرفه؟».
- «میدان امام؟!... آهان؛ منظورتون میدان نقش جهانه؟»
و آدرس را می‌گویم. در کرج، وقتی کسی آدرسی از من می‌پرسید، بعد کلی درباره‌ی لهجه‌ی اصفهانی‌ام خوش و بش می‌کرد. یک بار کسی پرسید میدان هفت تیر از کدام طرفه؟ من فقط گفتم "از اون طرف" و با دست نشانش دادم. همین دو کلمه را که گفتم فهمید که اصفهانی‌ام و ...

درویش را نباشد برگ سرای سلطان!
روز اول عید را تنها و گذری به «تخت فولاد» رفتم. از غروب گذشته بود. به قبر پدربزرگ پدرم رسیدم. چسبیده بود به دیوار خانقاه درویش‌های اصفهان. دیواری که دیگر وجود ندارد! پیشتر وقتی می‌خواستیم روی قبرش آب بریزیم به داخل خانقاه و صحن آن (که دیگر وجود ندارد) می‌رفتیم و از حوض بزرگ آنجا (که آن هم دیگر وجود ندارد) آب می‌آوردیم. از همه‌ی صحن و بارگاه آنجا فقط یک قبر و بقعه با در و شیشه‌ی شکسته باقی‌مانده و به جای حوض بزرگ و صحن و ... هم چمن روییده است. خوب؛ لابد این تخریب‌ها در پی «براندازی سبز» درویش‌ها انجام شده است!



ادامه مطلب

۱۳۸۸/۰۱/۰۵

«اسباب کشی از بلاگفا»

اول سالی مجبور شدم از بلاگفا اسباب کشی کنم. البته مجبور که چه عرض کنم؛ صحبت امکانات و کیفیت وبلاگ‌اش نیست که من هم وبلاگ نویس حرفه‌ای نیستم و همان هم کفایتم می‌کند.


این شعر شاملو را شنیده‌اید: «ابلیس پیروزْ مست، سور عزای ما را به سفره نشسته است...».

حالا نقل همین سیستم و مدیریت بلاگفاست. جوانی روزگاری در بلاگفا می‌نوشته. به دلیل «توهین به مقدسات» (!) به دو سال و نیم زندان محکوم می‌شود و یکی-دو ماه از این دو سال و نیم نگذشته، جانش را در «زندان» از دست می‌دهد.


حالا «روزنگار» مرحوم امیدرضا میرصیافی را ببینید و «روزنگار» ستایش ظلم با کمک مدیریت بلاگفا را. (+ مطلب مرتبط).


به دیگر دوستان استفاده کننده از بلاگفا و پرشین بلاگ و میهن بلاگ هم توصیه می‌کنم به جای دیگری مثل بلاگ اسپات یا وردپرس نقل مکان کنند. خوب؛ در سیستم‌های دیگر امکان انتقال مطالب قبلی به وبلاگ دیگر وجود دارد اما در بلاگفا چنین امکانی به تدبیر مدیریت‌اش در ظاهر میسر نیست! اما راه دیگری هست که تمامی اطلاعات موجود در بلاگفا (نوشته‌ها، عکس‌ها، لینک‌ها و حتا کامنت‌ها) را به وبلاگ جدید انتقال می‌دهد.

بلاگ اسپات را دوست دارم. اما در حال حاضر دو مشکل دارد که البته با ویرایش قالب، قابل حل هستند. یکی تاریخ شمسی و دیگری گزینه‌ی «ادامه مطلب».

خوش آمدید

ادامه مطلب

۱۳۸۷/۱۲/۲۹

«نمر‌ه‌ی ننگ برای حکومت جمهوری اسلامی»

می‌دانم که کار از کار گذشته‌ است؛ ساعاتی پیش از این، جوانی هم سن و سال من اگر در زندان کشته نشده باشد یا خودکشی نکرده باشد در اثر فشار و بیماری جان خود را از دست داده است. می‌دانم که نوشتن این چند سطر، به تعبیری نمونه‌ای از «مرده پرستی» خواهد بود. اما تنها و تنها به این دلیل که «آنکس که ظلمی را می‌بیند و با سکوت از کنار آن می‌گذرد، همدست ظالم است» می‌نویسم. تا دست کم سکوت نکرده باشم. آخر مگر نه اینکه زندانبان، مسئول جان اسیر و زندانی است. این چندمین مرگ مشکوک و غیر مشکوک در چند سال اخیر در «زندان» حکومتی است که «بزرگانش» خیال خام گسترش آن به سرتاسر جهان را در سر می‌پرورانند!
ادامه مطلب

۱۳۸۷/۱۲/۱۶

«ابعاد توسعه و شعار جدید آقای خاتمی»

«[خاتمی] گفته است که شعار وی در اين انتخابات "توسعه‌ی سياسی" نخواهد بود بلکه او اين بار از "توسعه‌ی اقتصادی" پيروی مي‌کند. اين اظهارات با استقبال عقلای دو جناح مواجه شده است.»
خبرگزاری انتخاب، دوشنبه 21 بهمن 1387

محمد خاتمی: «ما بارها گفته‌ايم در مجموعه همين نظام مشغول فعاليت هستيم و قانون اساسی و رهبری را قبول داريم و بايد متوجه دغدغه‌هايی باشيم که در بخش‌های ديگر به خصوص نزد رهبری وجود دارد.» آفتاب، شنبه 26 بهمن 1387
*****
با توجه به دو گفته‌ی بالا از آقای خاتمی، شاید بتوان حدس زد که در دیدار ایشان با «مقام معظم رهبری» - پیش از اعلام رسمی کاندیداتوری وی- چه گذشته است. دیداری که گفته شد خاتمی راضی و خشنود از آن بوده است.
خاتمی برای کسب اجازه و ورود به کارزار آنچه که انتخابات نامیده می‌شود، رضایت رهبري را بدین نحو جلب کرده و به ایشان چنین تضمین داده است که برخلاف دوره‌ی پیشین، وارد عرصه‌ی سیاسی نمی‌شود و بلکه تلاش خواهد کرد وضعیت اقتصادی را سر و سامان دهد و به تعبیر خودش تنها به توسعه‌ی اقتصادی بپردازد.

این گفته نه تنها یک عقب گرد آشکار برای افراد مدعی اصلاح طلبی - و در رأس آنها خاتمی- است، بلکه نشان از سردرگمی و راهبرد مبتنی بر آزمون و خطایی دارد که 8 سال به طول انجامید. اما علاوه بر این، با استفاده از طرح شعار توسعه‌ی اقتصادی آقای خاتمی، می‌توان راهبرد آزمون و خطا در این زمینه را نیز به چالش کشید و در صورت پیروزی احتمالی وی در انتخابات، 4 سال آینده را به راحتی پیش‌بینی نمود.

برای باز شدن بحث حاضر، در ابتدا به اختصار به «تعریف» و «ابعاد» توسعه اشاره می‌شود و سپس با استفاده از نظریه‌های موجود، به این گزاره که توسعه‌ی اقتصادی بدون توسعه‌ی سیاسی امکان‌پذیر نیست پرداخته خواهد شد.

توسعه
اصطلاح توسعه پس از جنگ جهاني دوم و استقلال بسياري از كشورها از كشورهاي استعمارگر و به جهت بازسازي كشورهاي آسيب ديده در زمان جنگ و هم كشورهاي تازه استقلال يافته، متداول شد و مدل‌ها و نظريه‌های بسياري را به دنبال خود پديد آورد. توسعه داراي چهار بعد اقتصادي، سياسي، اجتماعي، و فرهنگي است؛ ضمن اينكه در دو دهه‌ي اخير توسعه‌‌ی پايدار و حفاظت از محیط زیست را زيربناي ابعاد توسعه به حساب آورده‌اند. چراکه هر اقدامي بدون در نظرگرفتن آن، خود ضد توسعه محسوب مي‌شود. طور خلاصه، توسعه را می‌توان بهبود کمّی و کیفی وضعیت فرد و جامعه دانست.

ابعاد توسعه به ترتیب توالی تاریخی و تعریفی مختصر از آنها:
* توسعه اقتصادی (دهه 1950)
عبارتست از: رشد اقتصادي همراه با افزايش ظرفيت‌هاي توليدي، توزيع عادلانه درآمد، افزايش اشتغال و بهره‌وري نيروي كار (گيليس، 1385). در كوتاه‌مدت باعث كاهش فقر و در بلندمدت باعث انباشت سرمايه مي‌شود (هايامي، 1380). در دهه‌ی 1950، سازمان ملل، هر کشوری که به رشد اقتصادی 9 درصد دست می‌یافت را توسعه یافته می‌دانست. یک دهه پس از آن، دادلي سي‌يِرز، دستيابي به توسعه‌ی يك كشور يا منطقه را با اين پرسش مطرح مي‌كند كه چه تغييري در رابطه با فقر، بيكاري و نابرابري ايجاد شده است؟ وي مي‌افزايد چنانچه در هر سه زمينه كاهش چشمگيري به وجود آمده باشد، بدون شك دوره‌ي توسعه براي يك كشور بوده است، و اگر در يك يا دو يا سه مورد وضع بدتر شده باشد ـ حتا اگر درآمد سرانه دوبرابر شده باشد ـ نمي‌توان ادعا كرد كه توسعه روي داده است (تودارو، 1385).

* توسعه سیاسی (دهه 1960)
بسط دموكراسي (زاهدي، 1382). هدف: گسترش مشاركت و رقابت گروه‌هاي اجتماعي – سياسي؛ وسيله: سازمان‌يابي احزاب، آزادي در مشاركت، رقابت سياسي، خشونت زدايي از زندگي سياسي (بشيريه، 1385).

* توسعه فرهنگی (دهه 1980)
گسترش دسترسي به ابزارهاي فرهنگي، ارتقاي همكاري‌هاي فرهنگي بين‌المللي، تقويت مشاركت فرهنگي، تقويت هويت فرهنگي، حفظ ميراث فرهنگي (اجلالي، 1379).

* توسعه پایدار/ زیست محیطی (دهه 1980)
توسعه پایدار، توسعه‌ای است که نیازهای نسل حاضر را بدون به مخاطره انداختن توانایی نسل‌های آینده در تأمین نیازهای خود، برآورده کند (WCED, 1987). انسان فرزند طبيعت و نه سرور آن و در نتيجه نابودي طبيعت معادل با نابودي انسان است (شوماخر، 1378).

* توسعه اجتماعی (دهه 1990)
برآوردن نيازهاي اساسي مردم، افزایش رفاه مادي و معنوي مردم در همه سطوح جامعه، افزايش سطح آزادي و مشاركت مردمي (Estes, 2001). بر كنش‌ها و واكنش‌هاي انساني، نهادها، و روابط اجتماعي تأکید دارد (موسازاده، 1378).

ابعاد ذکر شده‌ی توسعه به یکدیگر وابسته‌اند و بر یکدیگر اثر متقابل دارند (برای مثال سیاست، ریشه در فرهنگ جامعه و ساختار اجتماعی دارد). همچنین در موارد زیادی اشتراک و همپوشانی دارند (مثلاً عدالت اقتصادی هم در توسعه‌ی اقتصادی و هم در توسعه‌ی اجتماعی می‌گنجد). اما در زمینه‌ی اینکه کدام یک از ابعاد توسعه مقدم بر دیگر ابعاد است، بین صاحب نظران اختلاف نظر وجود دارد.

یک دیدگاه کلی معتقد است که تقدمی وجود ندارد و توسعه در همه‌ی ابعاد و همزمان باید روی دهد. دیدگاه کلی دیگر –ضمن پذیرش ارتباط تنگاتنگ ابعاد توسعه- معتقد است که با توجه به وجود نظام‌های استبدادی در کشورهای جهان سوم و توسعه نیافته و با توجه به در دست داشتن ظرفيت‌هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در اختیار و تحت تأثیر این حکومت‌ها، توسعه‌ی سیاسی مقدم بر دیگر ابعاد توسعه است. به عبارت دیگر، توسعه‌ی سیاسی لازمه‌ی دستیابی به توسعه به شمار می‌رود (در انتها به دیدگاه آمارتیا سن، از نظریه پردازان این دیدگاه اشاره خواهد شد).

با این حال به سختی می‌توان نظریه‌ای در این خصوص یافت که توسعه‌ی‌اقتصادی - به تنهایی- راه به جایی می‌برد و یا تقدم بر ابعاد توسعه دارد. بلکه بر عکس، مرور ادبیات توسعه‌ی اقتصادی، نشان از تأثیر ساختار قدرت بر این مقوله دارند. به طور خلاصه به نمونه‌های زیر اشاره می‌شود (1):

"لیوینگستون"، مجموعه‌ای از شرایط (جغرافیایی و محیطی، منابع طبیعی، شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی) را در دستیابی به توسعه بررسی نموده و استدلال کرده است که راه حکومت دیکتاتوری، به توسعه ختم نمی‌شود.

"ای. اف. شوماخر" عقیده دارد که اقتصاد، یک علم محض نیست و تاحد زیادی به وضعیت سیاسی و اجتماعی وابسته است.

"کاردوسو"، در انتقاد به نظریه‌ی وابستگی (که عامل توسعه نیافتگی را کشورهای خارجی توسعه یافته می‌داند) ساختارهای درونی سیاسی-اجتماعی را عامل اصلی توسعه نیافتگی ذکر می‌کند.

"بائر و یامی" معتقدند: «کارایی اقتصادی با آزادی سیاسی، قدرت تصمیم گیری و مشارکت در فعالیت‌های اقتصادی و با حذف موانع سرمایه‌گذاری و پس‌انداز بخش خصوصی به دست می‌آید؛ بی ثباتی سیاسی، امنیت اقتصادی و در نتیجه توسعه‌ی اقتصادی را به مخاطره می‌اندازد».

"واینر"، نظریه پرداز مکتب نئوکاسیک اقتصادی، اقتصاد بازار آزاد به همراه نظام سیاسی دموکراتیک و چند حزبی، محدود شدن نقش دولت در اقتصاد و گسترش تجارت بین‌المللی آزاد را برای کشورهای درحال توسعه، مناسب تشخیص داده است.

"پارادایم تأمین نیازهای اساسی" - که اولویت آن بر اشتغال و فقر زدایی است- چند راهبرد کلی برای توسعه‌ی اقتصادی ارائه می‌کند که نخستین آنها عبارت است از حذف موانع ساختاری، نهادی و قانونی [یا فراقانونی!؟]. این پارادایم، بر مشارکت مردمی و جامعه‌ی مدنی در امر توسعه‌ی اقتصادی تأکید دارد.چنری و استروت، نقش و تأثیرات متوالی کمک‌ها و سرمایه‌گذاری‌های خارجی را در توسعه‌ی اقتصادی مهم ارزیابی کرده‌اند.

"مانیت" می‌گوید: «نیروهای نابرابر بازار، تبعیض‌های گوناگون و توزیع نابرابر قدرت، مانع بهبود وضعیت اقتصادی مردم عقب مانده می‌شوند. چاره در نیروهای مقابله کننده‌ای مانند اتحادیه‌های کارگری و تعاونی‌ها و تشکل‌هایی ازاین دست می‌باشد.»

(بر کسی پوشیده نیست که بر سر تشکل‌های صنفی و اتحادیه‌های کارگری در ایران چه رفت و چه می‌رود. منصور اسانلو هنوز در زندان به سر می‌برد و قوه‌ی قضائیه غیر مستقل و وابسته به حکومت هیچ ابایی از بازداشت اعضاء و سرکوب این قبیل اتحادیه‌ها ندارد. رئیس جمهور - به ویژه آقای خاتمی- نیز، در این مورد هیچ کاره است).

"گیلیس و همکاران" در کتاب «اقتصاد توسعه» با ذکر نمونه‌هایی در قرن 20، نشان می‌دهد که افرادی که داعیه‌ی توسعه‌ی اقتصادی در چارچوبی غیر دموکراتیک را داشته‌اند، به نتیجه‌ای نرسیدند. او با اشاره به این نمونه‌ها خاطر نشان می‌کند که «مثال‌هایی از این دست، اقتصاددانان توسعه را به این باور رهنمون ساخت که درک بستر [و ساختار] سیاسی یک کشور، عنصری ضروری در هرگونه سیاست‌گذاری کارآمد اقتصادی است.». جالب آنکه نویسندگان، در یکی از این مثال‌ها، بر ایران دهه 1350 تأکید نموده‌اند:‌ «درآمدهای نفتی در دهه‌های 1950 و 1960، موجب توسعه‌ی سریع صنایع شد. این روند پس از چهار برابر شدن قیمت نفت در سال 1973 به شدت سرعت گرفت. اما بخش عمده‌ای از درآمدهای نفتی صرف خرید تسلیحات نظامی، اجرای طرح‌های به شدت سرمایه‌بر و ارتشا و فساد حاد در میان طبقه‌ی حاکم شد. ثروت هنگفت ایران، به جای آنکه در جهت افزایش ثبات اجتماعی و اقتصادی صرف شود، باعث جدایی بخش اعظم جامعه از حاکمیت آن کشور شد. [چرا که] اکثریت عقیده داشت بخش اعظم ثروت جامعه در انحصار یک اقلیت فاسد حاکم است».
"آمارتیا سِن" - در انتهای قرن 20- مفهوم آزادی را به گونه‌ای جدی وارد ادبیات توسعه کرد؛ سن، با اینکه اقتصاددان و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد است، توسعه‌ی سیاسی و دستیابی به آزادی و دموکراسی را مقدم بر توسعه‌ی اقتصادی ذکر می‌کند: «آزادترین کشورها توسعه یافته ترین کشورها هستند و آزادی امری اجتناب ناپذیر در دستیابی به توسعه است؛ آزادی با خود توسعه به همراه می‌آورد و توسعه یعنی آزادی». از نظر سن، تنها یک نظام دموکراتیک است که «امنیت اقتصادی» و نیز امكانات اقتصادي شامل حق مالكيت، بازار آزاد، افزايش درآمد، توليد، مصرف و مبادله‌ی كالاهاي اقتصادي را تضمین می‌کند و در نتیجه فضا را برای توسعه‌ی اقتصادی باز می‌کند (2).

جمع بندی:
در نوشتار حاضر با اشاره به نظریه‌های توسعه‌ی اقتصادی نشان داده شد که توسعه‌ی اقتصادی، بدون توسعه‌ی سیاسی بی نتیجه خواهد بود و در حد همان شعار باقی خواهد ماند. ضمن اینکه در صورت تحقق آن (به فرض محال)، چیزی جز قربانی کردن «آزادی» به پای «نان» نخواهد بود که در نهایت تخفیف شأن و منزلت انسان را در پی دارد.

اقتصاد ایران، یک اقتصاد سیاسی و دولتی متکی به درآمد نفت و مبتنی بر دلالی و رانت خواری و فساد اداری- اقتصادی است که تنها راه علاجش، توسعه‌ی سیاسی است. هر نوع اصلاح اقتصادی و رویکرد به بازار آزاد به ساختار قدرت و مقاومت آن برخورد خواهد کرد. نهادهایی چون سپاه و غیره، اجازه‌ی رقابت به بخش خصوصی را نخواهند داد. از سوی دیگر، فعال‌تر کردن اقتصاد دولتی و افزایش کارایی آن در چارچوب موجود، در عمل به تمرکزگرایی و انحصار بیش از پیش می‌انجامد.

مواردی مانند گردشگری و عوامل سیاسی بازدارنده در جذب گردشگران، تحریم‌های اقتصادی ناشی از سیاست‌های کلان و از جمله انرژی هسته‌ای، چالش‌های جذب سرمایه‌گذاری خارجی و ... را به مجموعه عامل‌های توسعه‌ی اقتصادی خارج از کنترل دولت و منبعث از کانون قدرت بایستی اضافه کرد.

شاید بعدها که خاتمی خود را در پیشبرد توسعه‌ی اقتصادی ناکام و ناتوان دید، همان طور که جامعه‌ی مدنی را به مدینه‌‌النبی فروکاست، مفهوم توسعه‌ی اقتصادی را نیز به رشد اقتصادی محدود کند و بگوید منظورش این بوده است. اما باید توجه داشت که افزایش یکی- دو درصدی رشد اقتصادی به هیچ وجه به مفهوم توسعه‌ی اقتصادی نمی‌باشد.
اما دغدغه‌ي اصلی خاتمی چیست؟ خود او پاسخ می‌گوید: «بايد متوجه دغدغه‌هايی باشيم که در بخش‌های ديگر به خصوص نزد رهبری وجود دارد». پس رفع دغدغه‌های رهبری از اولویت‌های ایشان است. جالب آنکه «رهبری» بارها و به صراحت، حفظ دولت و وضع موجود را از «دغدغه‌های» خود اعلام کرده و دولت آقای احمدی نژاد را «کارآمد» خوانده است!

تجربه‌ی 8 ساله‌ی آقای خاتمی و طرح شعارهای توسعه‌ی سیاسی و جامعه‌ی مدنی، در عمل - و حتا در نظر (!)- با شکست روبرو شد. خاتمی در آن زمان مجلس و رأی بیش از 20 میلیون مردم را پشتوانه‌ی خود داشت. در دوره‌ی پیش رو، وی نه تنها مجلس را حامی خود ندارد، بلکه نصف رأی دوران پیشین را هم بتواند جذب کند کار بزرگی انجام داده است. اگرچه این میزان رأی به احتمال زیاد وی را به ریاست دولت برساند، اما باز هم در حکم شکست برای وی خواهد بود.

شگفت آنکه افرادی که با چشم بسته سنگ آقای خاتمی را به سینه می‌زنند، هیچ توجهی به این مسائل ندارند. ایشان چنین عقب‌گرد بزرگی در زمینه‌ی اصلاحات و توسعه‌ی سیاسی را یا ندیدند و یا نخواستند ببینند. گویی تنها نام خاتمی برای‌شان کفایت می‌کند و اینکه او چه برنامه‌ای دارد و چه می‌خواهد انجام دهد اهمیتی ندارد؛ و گویی، بزرگترین هدف آنها، کنار زدن احمدی نژاد از رأس دولت است. «دولتی» که تنها یک زیر مجموعه‌ی کوچک از «حکومت» به شمار می‌رود.

می‌گویند در کشور هلند، تبدیل دریا به خشکی برای کشت و کار اجتناب ناپذیر است. هلند انسان‌های بلند قامتی دارد که به گونه‌ای نمادین، علت آن را ایستادن در کنار دریا و نگریستن و سر کشیدن به دور دست‌ها تعبیر کرده‌اند. این در تعارض کامل با کسانی است که تا جلوتر از نوک دماغ خود را نمی‌بینند...
--------
پی نوشت‌ها:
(1) بیشتر این نظریه‌ها از منبع زیر استخراج شده‌اند:
نظریه‌های اقتصادی توسعه، دایانا هانت، برگردان: غلامرضا آزاد ارمکی، نشر نی، چاپ دوم 1386.
(۲) در مورد «آمارتیا سن» و چکیده‌ای از کتاب «توسعه به مثابه‌ی آزادی» اینجا را کلیک کنید.

ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 نمای نزدیک.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده