۱۳۸۷/۰۷/۲۸

«انرژي هسته‌اي حق مسلّم هيچ ملّتي نيست»

اي. اف. شوماخر (1977-1911)، كتاب كوچك زيباست -يا اقتصاد با ابعاد انساني- را در سال 1973 منتشر كرد و در آن به مباحث اقتصادي، انساني و زيست محيطي پرداخت. او -به تبع گاندي- نظام صنعتي جديد را مورد نكوهش قرار مي‌دهد و معتقد است كه اين نظام، بنيان خود را بر سرمايه‌هاي جانشين‌ناپذيري همچون «منابع و انرژي‌هاي زيرزميني»، «آستانه‌ي تحمل طبيعت»، و «جوهره‌ي آدمي» قرار داده است. انتقام‌گيري طبيعت، هشداري است كه شوماخر سال‌ها پيشتر از مطرح شدن مباحث توسعه‌ي پايدار، آن را گوشزد مي‌كند:

«انسان نوين، خود را نه به عنوان بخشي از طبيعت، كه به منزله‌ي يك نيروي خارجي تلقي مي‌كند كه رسالتش چيره شدن و غلبه كردن بر طبيعت است؛ غافل از اينكه در صورت پيروزي در اين پيكار، بازنده‌ي اصلي خود او خواهد بود... در زمانه‌اي كه آدمي، به وسايل انهدام خويش دست يافته است، صلح نقش بسيار مؤثري در پايداري و بقاي ما دارد. مبناي اين صلح و پايداري، خردمندي است».





بخشي از كتاب وي، به «انرژي هسته‌اي» اختصاص دارد. او در ابتدا، استفاده غير صلح آميز و پي‌آمدهاي سياسي استفاده از انرژي هسته‌اي را محكوم مي‌كند؛ با اين حال، بحث خود را تنها معطوف به استفا‌ده‌‌ي «صلح آميز» از اين انرژي مي‌نمايد. حتا، ادعاي تجديدناپذيري انرژي هسته‌اي و منابع اورانيوم جهان براي تأمين سوخت و انرژي ناكافي را – بدون اينكه رد كند- كنار مي‌نهد و به مسأله‌‌ي بسيار مهم‌تر، يعني مخاطرات زيست محيطي آن مي‌پردازد: «آيا خطري بزرگتر از اين، كه زندگي تمامي موجودات زنده را تهديد كند وجود دارد؟». حلاصه‌ای این بخش در ادامه می آید:

«در ميان تمامي تغييراتي كه به دست بشر در طبيعت ايجاد شده است، شكاف هسته‌اي در مقياس وسيع، بدون شك ژرف‌ترين و خطرناك‌ترين عامل آلودگي محيط زيست و بقاي انسان برروي زمين درآمده است.


در ساخت نيروگاه‌هاي هسته‌اي، با توجه به مباني اقتصادي تصميم‌گيري مي‌شود و پي‌آمدهاي اجتماعي و زيست‌محيطي ناديده گرفته مي‌شوند. به عبارت ديگر، «تهديد حيات بشر» در مقابل «بازده» به چشم نمي‌آيد.

اثر پرتوهاي آلفا، بتا، و گاما بر بافت‌هاي زنده به طور كامل شناخته شده‌اند. اين پرتو‌ها، ارگانيسم را از هم مي‌شكافند و تا چندين نسل تأثيرگذار خواهند بود. با ايجاد عنصر‌هاي راديو اكتيو، كاهش ميزان راديواكتيويته‌ي آن، مگر با گذر زمان امكان‌پذير نيست؛ مفهوم اينكه كربن 14، نيمه عمري در حدود 5900 سال دارد اين است كه چنين زماني طول مي‌كشد تا قدرت راديواكتيويته‌اش به نصف آنچه بوده است كاهش يابد. برخي پرتو‌ها دوامي نامحدود دارند و لذا تنها تلاش مي‌شود در مكاني امن و دور از موجودات زنده قرار گيرند. اما اين مكان امن براي پس‌مانده‌هاي رآكتور‌هاي هسته‌اي كجا مي‌تواند باشد؟ هيچ مكاني براي اين منظور وجود ندارد. زماني ژرفاي اقيانوس‌ها را با فرض اينكه هيچ موجود زنده‌اي در آن زيست نمي‌كند مطرح كردند؛ اما كشف دانشمندان اين فرضيه را باطل كرد.

در واقع، هرجا كه حيات باشد چرخه‌ي زيستي هم وجود دارد و بنابراين، مواد راديو اكتيويته وارد اين چرخه خواهند شد و پس از تنها چند ساعت، وارد ارگانيسم‌هاي زنده‌ي آب مي‌شوند و همان‌طور كه يك ارگانيسم، ارگانيسم ديگر را تغذيه مي‌كند، اين مواد نيز از نردبام حيات بالا مي‌آيند و راه خود را به سوي انسان مي‌گشايند! [از آن زمان (دهه 1970) تاكنون، براي نابود كردن زباله‌هاي هسته‌اي تمهيدات گونا‌گون ديگري مانند دفن در يخ، اعماق زمين، مخزن‌هاي سنگي، فلزي، شيشه‌اي و غيره به كار رفته است كه هيچ‌يك مطمئن و پايدار نبوده‌اند. عده‌اي، خطر زباله‌هاي هسته‌اي را از بمب هسته‌اي بيشتر ارزيابي مي‌كنند].

البته بزرگ‌ترين پس‌مانده‌ها، خود رآكتورهاي هسته‌اي هستند كه پس از مدتي غير قابل استفاده خواهند شد و هيچ تدبيري براي نابودي آنها نمي‌توان انديشيد. اين رآكتورها نمادي از بي‌ارزشي آينده‌ي انسان در مقابل اندك سود اقتصادي هستند.


استفاده انرژي هسته‌اي در مقياس بزرگ، منجر به تردد و جريان دايمي مواد راديواكتيو ميان كارخانه‌هاي غني‌سازي اورانيوم، نيروگاه‌هاي هسته‌اي، كارخانه‌هاي فراگشت پس‌ماندها، و جايگاه تخليه پس‌ماندها مي‌گردد كه موجب افزايش سطح اشعه‌ها در سطح زمين و از نسلي به نسل ديگر خواهد شد. در همين حال، علم ژنتيك ثابت نموده است كه زيان جزيي اما تدريجي اشعه، بيش از زيان بزرگ اما ناگهاني آن است و به طور حتم تغييرات ژنتيكي را به دنبال خواهد داشت.



برخي افراد، سوخت‌هاي معمول را به علت آلوده كردن هوا، آب، و خاك مورد نكوهش قرار مي‌دهند تا استفاده از انرژي هسته‌اي را توجيه كنند. اما توجه نمي‌كنند كه آلودگي هوا، آب، و خاك به پرتوهاي يون‌ساز، زياني به مراتب بيش از دود و آلودگي‌هاي ناشي از سوخت‌هاي معمولي دارد. اگر «تفاوت در ابعاد» مورد توجه قرار گيرد، آلودگي راديواكتيو «بُعد» مخاطره انگيز بي‌سابقه‌اي براي بشر دارد و تأثير آن بر آلودگي حرارتي و گرمايشي زمين بسيار بيشتر است. علاوه بر اين، انرژي‌هاي پاك و كم هزينه‌ي ديگري مانند انرژي خورشيدي، بادي، آبي و غيره هم هستند كه مي‌توانند مورد استفاده قرار گيرند. 

بايد توجه داشت كه زمين، تنها مكان براي زيستن ما است. آيا پيشرفت اقتصادي و سودآوري كوتاه مدت به قيمت ناقص كردن كودكان و نوادگان‌‌مان توجيه‌پذير است؟ انسان، از انتقام طبيعت مصون نيست؛ بيماري‌هاي جديدي مانند سرطان، در اثر پيشرفت‌هاي علمي و تكنولوژيكي جديد به وجود آمده‌اند. البته پيشرفت علمي به خودي خود بد نيست و حتا لازم است، اما نكته‌ي مهم، «جهت تحقيقات علمي» است و تعيين اين جهت را نمي‌توان به عهده‌ي خود دانشمندان گذاشت. به تعبير انشتين، «كم و بيش، همه‌ي دانشمندان از نظر اقتصادي وابسته هستند... و شمار دانشمنداني كه داراي حس مسئوليت اجتماعي هستند، اندك است». اين گفته‌ها، در مورد تمامي متخصصان مصداق مي‌يابد. لذا تعيين جهت‌ها بايستي به عهده‌ي انجمن‌هاي محيط زيست و هواي پاك و افرادي كه تلاش مي‌كنند تا افكار عمومي را از قيد و بندهاي اقتصادي رها كنند قرار داد. اين جهت‌ها بايد بر اساس صلح و عدم خشونت، تعامل با طبيعت، راه‌حل‌هاي بدون دردسر، كم انرژي، كم هزينه، با صرفه، و زيبا تنظيم شوند و نه برعكس آنها. در حالي كه جهت كنوني، انسان را به سمت نابودي رهنمون مي‌شود. مديدريت انسان بر زمين، بايد سه هدف اصلي داشته باشد كه عبارتند از سلامتي، زيبايي، و پايداري؛ بهره‌برداري يك هدف فرعي است.



پس تا زماني كه نتوانيم پس‌ماندهاي هسته‌اي را كنترل كنيم، توليد و استفاده از رآكتورهاي هسته‌اي را باد متوقف كنيم. استفاده‌ي صلح آميز از انرژي هسته‌اي نيز، خطري هولناك براي نسل‌هاي بعدي و حتا دوره‌هاي زمين‌شناختي خواهد بود. چنين عملي، يك تجاوز آشكار به زندگي و بزرگ‌تر از هر جنايتي است كه به دست بشر صورت گرفته است. هر تمدني كه پايه‌هاي خود را بر چنين تجاوزي استوار گرداند، شرارتي اخلاقي- معنوي مرتكب شده است..»[1].

گفتني ا‌ست شوماخر اين نوشتار را در ابتدا به شكل سخنراني در انجمن هواي پاك بريتانيا در سال 1967 مطرح نمود و به همان اندازه كه مورد حمايت طرفداران محيط زيست قرار گرفت، مورد انتقاد و تمسخر مقامات دولتي بريتانيا (از جمله وزير انرژي وقت آن كشور)  واقع شد. همچنين، عمرِ شوماخر كفاف نداد تا واقعه‌ي اسف‌بار انفجار هسته‌اي چرنوبيل و پي‌آمدهاي آن را مشاهده كند:

در بامداد ۲۶ آوریل ۱۹۸۶، رآکتور مجتمع هسته‌ای شماره چهار در ایستگاه اتمی چرنوبیل واقع در شمال اوکراین، منفجر شد. هزاران نفر از افرادي كه برای پاکسازی به مناطق آلوده فرستاده شده بودند، جان خود را از دست دادند و ۱۶۵ هزار نفر دیگر دچار نقص‌های جسمانی شدند. تا به حال حداقل 9 هزار نفر جان خود را به خاطر قرار گرفتن در معرض تشعشعات اتمی در بلاروس، اوکراین و روسیه ‌از دست داده‌اند و پیش‌بینی می‌شود که در اروپا نیز تعداد قربانیان سرطان حاصل از رادیواکتیو به شصت هزار نفر برسد. با این حال، بنا به گزارش‌هاي صلح سبز در سال ۲۰۰۶ پی‌آمدهای انفجار چرنوبیل هنوز به طور كامل و دقیق مشخص نیستند[2].

امروزه در اروپا، هر کجا که دولت‌ها قصد دارند زباله‌های هسته‌اي را دفن کنند و یا نیروگاه جدیدي احداث کنند، با مقاومت شدید مردم مواجه می‌شوند. بررسی روند توسعه‌ی نیروگاه‌های اتمی در دو دهه‌‌ي گذشته در آمریکا و سه کشور فرانسه، آلمان و انگلیس نشان مي‌دهد كه اين كشورهاي توسعه يافته، تمايلي به احداث نیروگاه‌های جدید هسته‌ای از خود نشان نداده‌اند و ترجیح می‌دهند که استفاده از انرژی‌های نو و پاك را سر لوحه‌ی برنامه‌ی خود قرار دهند[3].








  


[1]. كوچك زيباست (اقتصاد با ابعاد انساني)، اي. اف. شوماخر، برگردان به فارسي: علي رامين، انتشارات سروش، چاپ چهارم، 1378. (با خلاصه كردن و ويرايش متن).
[2]. یادبود فاجعه اتمی چرنوبیل، گردآوری و برگردان: شهره جندقیان، ۵ اردیبهشت ۱۳۸۶، راديو زمانه.
[3]. خطرات زيست محيطي انرژي هسته‌اي، مسعود فاتح، فردانيوز، 15 آذر 1386.

ادامه مطلب

۱۳۸۷/۰۷/۲۳

«مردم لايق حكومت خود هستند؟»

استاد عزيزي در دوره كارشناسي داشتم كه بعد از چند وقت به ديدارش رفتم. او، از انگشت‌شمار افرادي بود -و هست- كه در كنار و در قالب تدريس خود، مسائل سياسي و ديد انتقادي خود را به گونه‌اي علني مطرح مي‌كرد و از «صدر» تا «ذيل» را به باد انتقاد مي‌گرفت. سرِ كلاس مي‌گفت كه ديكتاتوري حاصل ناآگاهي و غلبه احساس مردم بر عقلشان است. اين‌بار هم كه گفتگوي‌مان به سياست كشيده شد، معتقد بود كه «مردم» مقصر وضع موجودند. يعني گفت لياقت ما همين احمدي نژاد و همین حکومت است و تأكيد كرد به هركس هم ديدي بگو... به عبارت ديگر همان حرفي كه «جامعه شناسي نخبه كُشي» مي‌زند...


ادامه مطلب

۱۳۸۷/۰۷/۱۱

«دفاع شرقي از آزادي و حقوق بشر غربي»

گفته مي‌شود استبداد، رشد اقتصادي را افزايش مي‌دهد، در حالي كه بيشتر كشورهاي استبدادي وضع اقتصادي نابساماني دارند. در يك نظام دموكراتيك، هرگز قحطي روي نداده ‌است و حتي در كشور فقيري چون هند (پس از استقلال) نيز اين مورد صادق مي‌باشد. در حالي كه چين بزرگ‌ترين قحطي تاريخ را با بيش از 30 ميليون انسان تلف شده در برنامه جهش بزرگ (1958-1961) تجربه كرده‌ است. ريشه اين امر را بايد در پويايي احزاب منتقد و رسانه‌هاي آزاد و انتقاد آنها از دولت دانست و مي‌توان آن را به تامين ديگر نيازهاي ضروري نيز تعميم داد... (این نوشتار در وبسایت رادیو زمانه منتشر شده است)


ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 نمای نزدیک.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده